قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شب قدر و مهار نفس‏

 

     

منابع مقالہ : کتاب نفس    نوشتہ : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان 

 

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهّرِينَ» «1».

گرچه اولياى ما از پيغمبر عزيز تا امام عصر و حتى صاحبان سرّ و اهل حال و كسانى كه تا حدّى از باطن عالَم خبر داشته اند، به طور قوى و قاطع براى ما نفرموده اند كه شب قدر كدام يك از اين سه شب است، اما حالِ اهل حال و وضع پيغمبر و ائمّه طاهرين و گفته هاى آن بزرگواران نشان مى دهد كه به شب بيست و يكم و بيست و سوم نظر بيشترى داشته اند. «2» در اين دو شب هم به شب بيست و سوم، بيش از شب بيست و يكم توجه مى فرمودند. براى دختر گرامى پيغمبر مهم نبود كه شب نوزدهم يا بيست و يكم، كدام يك از بچه ها يا زنانى كه مهمان بودند، خوابشان مى برد، اما شب بيست و سوّم براى فاطمه زهرا عليها السلام بسيار مهم بود. به اين خاطر خانواده شان را، حتى بچه هاى كوچك را كه تكليف نشده بودند، بعد از ظهر مى فرمودند بخوابند و استراحت كنند و افطار به آنها كم مى دادند و تا اذان صبح اجازه نمى دادند هيچ كدامشان، حتى يك چرت مختصر بزند، چون معتقد بودند كه رحمت خدا امشب نازل مى شود. انسانى كه خواب است، رحمت از كنار او رد مى شود و ممكن است شامل او نشود. «3» پيغمبر بزرگ اسلام شب بيست و سوّم در مسجد ظرف آبى در اختيار داشتند، به محض اين كه مى ديدند كسى چشمش سنگين مى شود، بلند مى شدند و خودشان با دست مباركشان صورت آن شخص را مى شستند و مى فرمودند: برادر مواظب باش خوابت نگيرد. «4» امام صادق عليه السلام اتّفاقاً عصر روز بيست و دوم سخت مريض شدند، به گونه اى كه خانواده حضرت بسيار ناراحت شدند، اما امام بعد از افطار دستور دادند كه ايشان را با رختخواب به مسجد ببرند و بعد از اذان صبح دنبال شان بيايند. ايشان با آن حال سختى كه داشتند در رختخوابشان تا صبح در مسجد بودند و نخوابيدند و همه اين برنامه ها مربوط به شب بيست و سوم بوده است. از برخوردهايى كه با اين شب داشتند، معلوم مى شود كه به شب بيست و سوّم توجه بيشترى داشته اند.

من خودم با شخصى ملاقات كردم كه يك سال كه در اول ماه هيچ اختلافى بين شيعه و سنّى نبود، حتى در عيد فطر و عيد قربان، يعنى قبلًا روى تقويم با دقت زياد ملاحظه كرد كه بين ما و بين آنها اختلاف زمانى نباشد، براى اين كه به طور قاطع به ما نگفته اند كه شب قدر چه شبى است، غير از عيد قربان و عيد فطر تمام روزهاى سال را روزه گرفت، بعد از ظهرش را هم يك مقدار مى خوابيد و همه شب هاى سال را تا صبح بيدار مى ماند كه حداقل در دوره عمرش شب قدر را درك كرده باشد، چراكه عاشقان خدا براى شب قدر اهميّت قائل بوده اند و از شب قدر مى ترسيدند، چون شب اندازه گيرى اوضاع كائنات است، خيلى ها بوده اند كه تا اذان شب بيست و سوّم اسمشان در دفتر سعادتمندان عالَم بوده، به محض گفتن «اللَّه اكبر» مؤذن، آنها اسم در دفتر شقاوتمندان مى رود، خيلى ها هم بوده اند كه اسمشان در دفتر شقاوتمندان بوده، به محض گفتن اذان، خداى متعال دستور مى دهند كه اسمشان را به دفتر سعادتمندان منتقل كنند، بنابراين، شب بسيار دقيقى است و بايد قدرِ قدر و قدر شب بيست و سوّم را بدانيم. در اين شب واقعاً خالى از هر برنامه اى با خدا تماس بگيريم، با خدا فقط به خاطر خدا رابطه برقراركنيم، چون اگر فقط خدا را بيابيم، همه چيز را يافته ايم و اگر او را از دست بدهيم، همه چيز را از دست داده ايم.

او غنىّ مطلق است.

شب بيست و سوّم بايد خانه تكانى سختى انجام داد، تا صبح نشده بايد بيت اللَّه وجود را كه قلب است، پاك كنيم تا خداى بيرون رفته از دل به دل برگردد، اگر خدا به دل برگردد، همه چيز برگشته و اگر خدا نداشته باشيم، هيچ چيزى نداريم.

 

شفاعت

از زمانى كه مى خواسته نطفه ما درست شود، قبل از اين كه در صُلب پدر ساخته شود، عناصرش در بيرون آماده شده، با شفاعت عناصر نطفه ما آماده شده، با شفاعت نور خورشيد، با شفاعت هوا، با شفاعت درخت ها، با شفاعت گردش زمين به دور خودش، با شفاعت گردش زمين به دور خورشيد وقتى نطفه ما عناصرش آماده شد. بعد با شفاعت ازدواج شرعى يك مرد و زن، نطفه ما به رحم مادر منتقل شد. با شفاعت جفت در رحم مادر ما صورت گرفتيم و با شفاعت درد شديدى كه به مادر روى كرد، ما از عالَم رحم به دنيا منتقل شديم. الان هم در دنيا آمديم فقط به شفاعت زنده ايم. يك دو سالى به شفاعت سينه مادر زنده بوديم كه از آن جا شير مى خورديم، مدتى هم هست كه به شفاعت عوامل و علل طبيعى زنده ايم. ما جايى در اين عالم، خالى از ردّ پاى شفاعت نمى بينيم، بى شفاعت نه موجودى به وجود مى آيد، نه مى تواند ادامه حيات دهد و نه حتى بى شفاعت به عالم بعد منتقل شود.

ما با شفاعت ملك الموت به عالم بعد منتقل مى شويم، با شفاعت پيغمبر به هدايت رسيديم، با شفاعت ائمّه عليهم السلام راه را پيدا كرديم و اين خطّ شفاعت به عالم بعد هم گسترده شده، تا حدّى كه در روايات ما آمده است: «منكر شفاعت كافر است». «5» روز قيامت هم هر كسى مى خواهد نجات پيدا كند با شفاعت نجات پيدا مى كند، خوبان با شفاعتِ هدايتشان و كسانى كه مقدارى ضعيف هستند با شفاعت آبروى آبروداران نجات پيدا مى كنند، ولى مى خواهيم ببينيم در بين اين شفاعت كنندگان براى نزديك كردن انسان به وجود مقدّس حضرت دوست كدام شفيع قدرتش از همه بيشتر است؟ «6»

 

توبه، قوى ترين شفيع

اميرالمؤمنين عليه السلام در باب شفاعت مطالب زيادى دارند، اما قدرتمندترين شفيع را در اين عالَم براى نجات از حادثه ها توبه مى دانند:

«لا شفيعَ أنجَحُ مِنَ التَّوبَةِ» «7»

هيچ شفاعت كننده اى نجات بخش تر از توبه نيست. توبه شفاعتى قوى و عملى بسيارى عظيم و ارزشمند است.

 

حكايت مرد گنهكار

وقتى گنهكارى نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت كه مى خواهم توبه كنم، امام فرمودند: واقعاً مى خواهى توبه كنى يا مثل بقيّه حرف مى زنى؟!

گفت: نه، مى خواهم واقعاً توبه كنم.

فرمود: توبه اى كه ما مى گوييم حاضرى انجام دهى؟!

عرض كرد: بله.

فرمود: اگر اين توبه اى كه من مى گويم، انجام دهى، به خدا قسم بهشت خدا را براى ورود تو ضامن مى شوم. اگر آن توبه اى كه من مى گويم انجام بدهى، معامله اى بالاتر از اين با تو مى كنم.

عرض كرد: آقا بگوييد.

امام صادق فرمودند:

«اخرُج مِمّا أنتَ فِيهِ»

هر چه كه خدا نمى خواهد و الان هستى بيرون بيا، اين توبه است. اگر حسودى! رابطه ات را با حسد قطع كن، اگر متكبّرى! پر تكبّرت را قيچى كن، اگر مغرورى! پر غرورت را آتش بزن، رياكارى! ريايت را بيرون بياور و در آتش جهنّم بريز، منافقى! از دو رو بودن دست بردار، در اداره كم كارى مى كنى؟! كم كارى نكن، اگر از عيش و نوش بيشتر لذّت مى برى، از عيش و نوش بيرون بيا، شهوترانى! از شهوترانى بيرون بيا، چشم چرانى! از چشم چرانى بيرون بيا، هنوز هم مال حرام دوست دارى، علاقه ات را از مال حرام قطع كن:

«اخرُج مِمّا أنتَ فِيهِ»

، از جلد گناه بيرون بيا. آن مرد فكرى كرد و گفت:

«خَرَجتُ مِمّا أنا فيِهِ»

بيرون آمدم، ميليونر هم بود، گوسفند داشت، شتر داشت، آسياب داشت، مغازه داشت، ملك اجاره اى داشت، بيرون آمد.

ابوبصير مى گويد: روزى در كوفه او را ديدم كه فقط يك پيراهن عربى پوشيده بود. به او گفتم كجايى؟!

گفت: دنبال يك پيراهن مى گردم، اين پيراهنى كه تن من است، مال همان روزهايى است كه در گناه بودم، از كوه به تنم سنگين تر است. گفت: يك پيراهن به او دادم، مرا دعا كرد. گفتم: خانه ها، آسياب و غيره را چه كردى؟ گفت: هيچ كدام درست نبود، پرسيدم: گوسفندها را چه كردى؟ گفت: هيچ كدام درست نبود، زن و بچه را چه كردى؟ گفت: ازدواج من با زن طاغوتى بنى اميّه بود. او حاضر نشد راه مرا قبول كند. پرسيدم: الان بچه ها چه كاره هستند؟ گفت: بچه ها مرا ديوانه خواندند، آنها هم رفتند، ما مانديم و اين پيراهن. گريه ام گرفته كه اين پيراهن چرا تن من است؟ چطور زمانى كه اين همه مال داشتى، سنگين نبود، چون نور خدا در دل نبود كسى كه نورانى و سبك شده، حتى يك پر كاه هم مثل كوه دماوند براى او سنگين است.

چند روز او را نديدم، سراغش را گرفتم، گفتند يك قطعه اى هست خراب شده كسى هم در آن نيست، صاحبانش هم دست برداشته اند آنجا افتاده، بالاى سرش رفتم، گفتم دكتر برايت بياورم؟

گفت: نه، دكتر مرا مريض كرده است:

در دست طبيب است علاج همه دردى

 

دردى كه طبيبم دهد آن را چه علاج است

     

 

سرش را به دامن گرفتم، از حال رفت، بعد از چند لحظه چشمش را باز كرد و گفت: ابو بصير، مولايم امام صادق عليه السلام الان به ضمانتش عمل كرد، چون پارسال به من گفته بود كه بيا بيرون، من ضامن مى شوم تا به بهشت بروى، الان ملائكه خدا در خرابه هستند، آنها به من گفتند كه امام صادق عليه السلام به ما گفته اند كه تو اهل بهشت هستى. «8»

 

عمل به گفتار

ما گوينده ها بايد مواظب گفتار خويش باشيم، اگر به مردم مى گوييم بيرون بياييد، اول خودمان بايد بيرون بياييم. شما اگر بيرون نيامده بوديد كه در اين مجالس نمى آمديد، ما بايد بيرون بياييم كه چهار نفر مثل شما دور ما جمع شوند. هزار آلودگى به ما روى مى كند، ريا، هوا، خودخواهى، كبر، غرور، منيّت و ... من در شب هاى احيا به خدا عرض مى كنم كه صدقه سر اين مردم اگر مى خواهى نظرى هم به من بنما، چون ما زبان حرف زدن نداريم، وقتى ما را داخل قبر بگذارند از ما نمى پرسند خدا كيست؟ چراكه ما هفتاد سال، روى منبرها گفته ايم خدا، اولين سؤالى كه از ما مى كنند اين است كه: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَاتَفْعَلُونَ» «9» حرف هايى كه براى مردم گفتيد، چرا خودتان عمل نكرديد؟

 

آلودگى به رذايل اخلاقى

گناه چه ارزشى دارد؟ گناه تاكنون چه ثمره اى براى ما داشته است؟ بله، بالاترين نتيجه گناه براى ما اين بوده كه ما را از خدا جدا كرد، اين بالاترين دست آورد گناه است، حال خدايا اگر دوست دارى ما به تو وصل شويم؟ ما را بيامرز، يعنى از گناهان ما بگذر، تا ما براى تو باشيم، اما تا پرونده ما سياه است، تا دل ما پر از آلودگى رذايل اخلاقى است، تا نفس ما زخم خورده شيطان است، ما براى خدا نيستيم.

زمانى كه دكتر بالاى سر منِ مريض مى آيد، دماغش را مى بندد، دهانش را مى بندد، دستكش دستش مى كند، الكل دنبالش مى گذارد، براى اين كه من آلوده هستم، به محض اين كه نبض مرا گرفت، با صابون دستش را مى شويد، مى گويد آلوده است، اما همين كه خوب شدم و مى خواهم حسابش را بدهم، مرا در مطبّ كنار خودش مى نشاند، دست مى دهد و در هنگام خداحافظى بغل مى كند و ديگر دهان و دماغش را نمى بندد.

ما نيز دلمان مى خواهد از آلودگى ها بيرون بياييم، ولى از بس بار ما سنگين است نمى توانيم بيرون بياييم، خدايا دست ما را بگير، خودت ما را از اين آلودگى ها بيرون بياور.

اين قلب ما بيت تو بود، ولى ما با آن از ابوجهل بدتر معامله كرديم، اين جا را بتخانه كرده ايم، شماره بت ها هم در اين خانه معلوم نيست، هر چه بت بوده ما راه داده ايم، بت دنيا، بت مال، بت حبّ مقام، بت حبّ رياست، بت منيّت ... نمى توان شمرد، از بس كه زياد هستند.

 

شب قدر، شب عاشقى

شب قدر چه شبى است، شب قدر شب عشق بازى حق با بندگانش مى باشد. از كجا مى گويم، از آن جا كه پيغمبر فرمود:

«إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الشّابَّ التّائِبَ» «10»

خداوند عاشق جوان توبه كننده مى شود، شب بيست و يكم شب شادى خداست، اما بالاتر بگويم كه شب قدر شب عشق خداست، شب عاشقى خداست، چون ملائكه در مقام اعتراض برگشتند و گفتند:

«أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدّمَآءَ ...» «11»

چه مى خواهى خلق كنى، آيا مخلوقِ پستِ بى آبروىِ خون ريزِ مفسد. در اين هنگام خداوند به ملائكه فرمود: «إِنّى أَعْلَمُ مَا لَاتَعْلَمُونَ» «12» چيزهايى من مى دانم كه شما نمى دانيد، چه چيزى را نمى دانستند؟ شب هاى قدر را ملائكه نمى دانستند.

شب قدر خدا مى خواهد به ملائكه بگويد كه يادتان هست به من اعتراض كرديد كه اينها مفسد و خون ريز هستند، آيا صداى ناله بنده هاى مرا نمى شنويد، صداى گريه عاشقان مرا نمى شنويد،

«إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الشابَّ التّائب»

شب قدر شب عشق بازى دوست است.

اين قدر هم عشقش قوى است، كه گاهى عشقش را نشان داده، اينها عاشق هستند و عشقشان را همه جانبه به پروردگار نشان دادند، شب معراج خطاب رسيد:

اى احمد! حساب امت تو را قيامت مى خواهم به دست خودت بدهم، پرونده امّت تو را مى خواهم فقط خودت ببينى، كس ديگرى مطّلع نشود، صدا زد: مولاى من! مى توانم سؤالى بكنم؟ خطاب رسيد: عزيزم احمد چه شده است؟ گفت: تو به بندگانت رحيم تر هستى يا من؟ خطاب رسيد: من. گفت: خدايا پس پرونده هايشان را به من نده، بلكه خودت رسيدگى كن.

لحظات آخر هم كه مى خواست برگردد، خطاب رسيد: حبيب من! چيزى مى خواهى به من بگويى، مثل آدمى كه خجالت مى كشد حرف آخرش را با معشوق بزند، چه مى خواهى بگويى، بگو؟ گفت: مولاى من، مى خواهم درباره پرونده ها بپرسم كه بعد مى خواهى چه كار كنى؟ من كه گفتم پرونده هايشان را به من نده، چون اگر به من بدهى، من انسان هستم و محدود، ممكن است عده اى را محكوم كنم، اما دست خودت كه باشد، چنين نمى كنى؟ خطاب رسيد: محشرم را نسبت به امّت تو دو قسمت مى كنم، خيلى ها امّت نيستند، منافق و فاسد و فاسق و فاجر و زنديق اند، اينها بيرون هستند. قيامت را دو قسمت مى كنم. دستور مى دهم يك قسمت قيامت را تو بايست و فرياد بزن: امّت من. من هم از گوشه ديگر قيامت فرياد مى زنم:

رحمتى رحمتى.

 

پى نوشت ها:

______________________________
(1)- بقره (2): 222؛ «يقيناً خدا كسانى را كه بسيار توبه مى كنند، و كسانى را كه خود را [با پذيرش انواع پاكى ها از همه آلودگى ها] پاكيزه مى كنند، دوست دارد.»

(2)- درباره فضيلت شب هاى قدر در روايات آمده:

المصنف، عبدالرزاق الصنعانى: 4/ 251، حديث 7696؛ «أخبرني جعفر بن محمد عن أبيه أن عليا كان يتحرى ليلة القدر، ليلة تسع عشرة، وإحدى وعشرين، وثلاث وعشرين».

و هم چنين آمده:

الكافى: 4/ 159- 158، حديث 8؛ وسائل الشيعة: 10/ 357، باب 32، حديث 13595؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ نَاسٌ يَسْأَلُونَهُ يَقُولُونَ الْأَرْزَاقُ تُقَسَّمُ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قَالَ فَقَالَ لَاوَ اللَّهِ مَا ذَاكَ إِلَّا فِي لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ فَإِنَّ فِي لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ يَلْتَقِي الْجَمْعَانِ وَ فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ وَ فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ يُمْضَى مَا أَرَادَ اللَّهُ عز و جل مِنْ ذَلِكَ وَ هِيَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ عز و جل خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ قُلْتُ مَا مَعْنَى قَوْلِهِ يَلْتَقِي الْجَمْعَانِ قَالَ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهَا مَا أَرَادَ مِنْ تَقْدِيمِهِ وَ تَأْخِيرِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ قَضَائِهِ قَالَ قُلْتُ فَمَا مَعْنَى يُمْضِيهِ فِي ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ قَالَ إِنَّهُ يَفْرُقُهُ فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ يَكُونُ لَهُ فِيهِ الْبَدَاءُ فَإِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ أَمْضَاهُ فَيَكُونُ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَايَبْدُو لَهُ فِيهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى».

و نيز نقل شده:

الكافى: 4/ 159، حديث 9؛ إقبال الأعمال: 64؛ «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام التَّقْدِيرُ فِي لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ الْإِبْرَامُ فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ الْإِمْضَاءُ فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ.

فرمود: برآورد و آمار، در شب نوزدهم صورت مى گيرد، و در شب بيست و يكم به ثبت مى رسد و در شب بيست و سوم إمضاء مى رسد».

(3)- مفاتيح الجنان (اعمال شب هاى قدر، شب بيست سوم).

(4)- روايت چنين آمده:

الطرائف: 2/ 530؛ «في مسند عبد الله بن أنيس الجهني أن رسول الله صلى الله عليه و آله قال أريت ليلة القدر ثم أنسيتها و أراني صبحها أسجد في ماء و طين قال فمطرنا ليلة ثلاث و عشرين فصلى بنا رسول الله صلى الله عليه و آله فانصرف و إن أثر الماء و الطين على جبهته و أنفه قال و كان عبد الله بن أنيس يقول ثلاث و عشرين أكثر ظنه بليلة القدر».

(5)- از امام على عليه السلام درباره منكر شفاعت نقل شده:

بحار الأنوار: 8/ 40، باب 21، حديث 25؛ «عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ مَنْ كَذَبَ بِشَفَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لَمْ تَنَلْهُ».

(6)- درباره شفاعت كردن اهل البيت از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده:

مستدرك الوسائل: 1/ 151، باب 27، حديث 223؛ الأمالى، شيخ لطوسى: 187، المجلس السابع، حديث 314؛ «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْزَمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّهُ مَنْ لَقِيَ اللَّهَ وَ هُوَ يَوَدُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِنَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَايَنْتَفِعُ عَبْدٌ بِعِلْمِهِ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ حَقِّنَا.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم! پيوسته محبّت ما خاندان را داشته باشيد، زيرا هر كس با محبّت ما خدا را ملاقات كند به شفاعت ما وارد بهشت مى شود. سوگند به آن كسى كه جان محمّد به دست اوست عمل هيچ بنده اى جز با معرفت و ولايت ما براى او سودمند نيست».

(7)- من لايحضره الفقيه: 3/ 574، حديث 4965؛ وسائل الشيعه: 15/ 334، باب 47.

(8)- متن حديث:

كشف الغمة: 2/ 194؛ بحار الأنوار: 47/ 145- 146، باب 5؛ «قالَ أَبُو بَصِيرٍ كَانَ لِي جَارٌ يَتَّبِعُ السُّلْطَانَ فَأَصَابَ مَالًا فَاتَّخَذَ قِيَاناً وَ كَانَ يَجْمَعُ الْجُمُوعَ وَ يَشْرَبُ الْمُسْكِرَ وَ يُؤْذِينِي فَشَكَوْتُهُ إِلَى نَفْسِهِ غَيْرَ مَرَّةٍ فَلَمْ يَنْتَهِ فَلَمَّا أَلْحَحْتُ عَلَيْهِ قَالَ يَا هَذَا أَنَا رَجُلٌ مُبْتَلًى وَ أَنْتَ رَجُلٌ مُعَافًى فَلَوْ عَرَّفْتَنِي لِصَاحِبِكَ رَجَوْتُ أَنْ يَسْتَنْقِذَنِيَ اللَّهُ بِكَ فَوَقَعَ ذَلِكَ فِي قَلْبِي فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام ذَكَرْتُ لَهُ حَالَهُ فَقَالَ لِي إِذَا رَجَعْتَ إِلَى الْكُوفَةِ فَإِنَّهُ سَيَأْتِيكَ فَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ وَ أَضْمَنُ لَكَ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ قَالَ فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى الْكُوفَةِ أَتَانِي فِيمَنْ أَتَى فَاحْتَبَسْتُهُ حَتَّى خَلَا مَنْزِلِي فَقُلْتُ يَا هَذَا إِنِّي ذَكَر.

لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَقْرِئْهُ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ يَتْرُكُ مَا هُوَ عَلَيْهِ وَ أَضْمَنُ لَهُ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهَ قَالَ لَكَ جَعْفَرٌ عليه السلام هَذَا قَالَ فَحَلَفْتُ لَهُ أَنَّهُ قَالَ لِي مَا قُلْتُ لَكَ فَقَالَ لِي حَسْبُكَ وَ مَضَى فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَيَّامٍ بَعَثَ إِلَيَّ وَ دَعَانِي فَإِذَا هُوَ خَلْفَ بَابِ دَارِهِ عُرْيَانٌ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ مَا بَقِيَ فِي مَنْزِلِي شَيْ ءٌ إِلَّا وَ خَرَجْتُ عَنْهُ وَ أَنَا كَمَا تَرَى فَمَشَيْتُ إِلَى إِخْوَانِي فَجَمَعْتُ لَهُ مَا كَسَوْتُهُ بِهِ ثُمَّ لَمْ يَأْتِ عَلَيْهِ إِلَّا أَيَّامٌ يَسِيرَةٌ حَتَّى بَعَثَ إِلَيَّ أَنِّي عَلِيلٌ فَأْتِنِي فَجَعَلْتُ أَخْتَلِفُ إِلَيْهِ وَ أُعَالِجُهُ حَتَّى نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَكُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ ثُمَّ غُشِيَ عَلَيْهِ غَشْيَةً ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ قَدْ وَفَى صَاحِبُكَ لَنَا ثُمَّ مَاتَ فَحَجَجْتُ فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ فَلَمَّا دَخَلْتُ قَالَ مُبْتَدِئاً مِنْ دَاخِلِ الْبَيْتِ وَ إِحْدَى رِجْلَيَّ فِي الصَّحْنِ وَ الْأُخْرَى فِي دِهْلِيزِ دَارِهِ يَا أَبَا بَصِيرٍ قَدْ وَفَيْنَا لِصَاحِبِكَ».

(9)- صف (61): 2؛ «اى مؤمنان! چرا چيزى را مى گوييد كه خود عمل نمى كنيد؟»

(10)- الجامع الصغير: 1/ 285؛ كنز العمال: 4/ 209، حديث 10185.

(11)- بقره (2): 30؛ «آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه فساد مى كند و خون مى ريزد؟!»

(12)- همان.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه