مهر و محبّت ، علت جلب رحمت حق به سوى عبد است .قرآن مجيد در آياتى فراوان به اين نكته بسيار مهم اشاره دارد كه مهر و رحمت حق بى علت نصيب كسى نمى شود ، ايمان ، جهاد ، هجرت ، عبادت ، رحم و محبّت به ديگران و نظاير اين ها ، از علل جلب و جذب رحمت حق به سوى انسان است و به قول لسان الغيب ، حافظ :
طفيل هستى عشق اند آدمى و پرى ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
كسى كه همه حالات مثبت و به ويژه مهر و محبّت و عشق ورزى را در سرزمين وجود خويش نابود كرده و جز حركت فيزيكى كه محصول تنفس هوا و خورد و خوراك است از او باقى نمانده و از هستى خويش غير كويرى خشك بجا نگذارده و استعداد و قواى ملكوتى خود را نابود نموده ، چگونه نور رحمت پروردگار از افق تاريك حياتش جلوه كند و خورشيد مهر اهلى به سرزمين هستى اش كه پشت به خورشيد دارد بتابد ؟ !چگونه كسى كه مهر و محبت و مهرورزى را در دل خود نپرورانده و متخلق به اين اخلاق نشده و در قلب خود جايى را براى اين حقيقت بسيار با ارزش بازنكرده اميد رحمت حضرت حق را دارد ؟ !حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله مى فرمايد :« مَنْ لا يَرْحَمِ الناسَ لا يَرْحَمْهُ اللّه ُ ».كسى كه به مردم مهربانى نكند خداوند به او مهربانى نمى كند .با اين بيان رسول خدا صلي الله عليه و آله مشخص مى شود كه مايه جلب رحمت حضرت حق ، مهرورزى و محبت و مهربانى نسبت به مردم است .حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد :عَجِبْتُ لِمَنْ يَرجُو رَحمَةَ مَنْ فَوقَهُ كيفَ لا يَرحَمُ مَنْ دُونَهُ .تعجب مى كنم از كسى كه به مهر و محبت بالا دست خود اميدوار است چگونه به زير دست خود مهربانى نمى كند .كسى كه اميدوار به رحمت حضرت حق است كه مافوق همه قدرت هاى عالم است چرا زمانى كه خود مى تواند توجه به زيردستان خود داشته باشد و با آن ها محبت و ملاطفت داشته باشد مهربانى نمى كند ؟ !درياى مواج رحمت حضرتش با مهرورزى به هم نوعان و زيردستان و حتى بى ارزش ترين موجودات به خروش مى آيد و موجبات جلب رحمت بى نهايتش فراهم مى شود .پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله مى فرمايد :مَنْ رَحِمَ وَلَوْ ذَبيحَةَ عُصْفورٍ رَحِمَهُ اللّه ُ يَوْمَ القِيامَةِ .هر كس رحم كند اگر چه به لاشه گنجشكى خداوند در روز قيامت به او رحم خواهد كرد .در روايتى ديگر مى فرمايد :« يُنادى مُنادٍ فى النارِ : يا حَنّانُ يا مَنّانُ نَجِّنِى مِنَ النّارِ فيأمُرُ اللّه ُ مَلَكاً فَيُخْرِجُه حَتّى يَقِفَ بَينَ يَدَيْهِ فَيَقولُ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ : هَل رَحِمتَ عُصفُوراً ؟ » .ندا دهنده اى در آتش دوزخ فرياد مى زند : اى خداى مهربان ! اى بخشايشگر ! مرا از آتش نجات ده . پس خداى متعال به فرشته اى دستور مى دهد پس او را از آتش بيرون مى آورد و در پيشگاه حضرت حق مى ايستد . خداى متعال به او مى فرمايد : آيا تو به گنجشكى رحم كردى [ تا امروز مورد مهر و محبت من قرارگيرى ] ؟ !
اميد رحمت از خدا با مهرورزى
انسان هايى كه نسبت به امور ديگران بى تفاوت اند و جز براى شكم و رفاه حال خود دغدغه اى ندارند و به قول اهل دل چون چوب خشك هستند و قلب آنان از حالات مثبت به ويژه عشق و محبّت محروم است ، اگر از خدا توقع محبّت و رحمت و مهر و شفقت داشته باشند يقيناً توقع بى جا و بى موردى است ، ولى آنان كه دلى غرق محبّت و مهر دارند و نسبت به امور ديگران بى تفاوت نيستند و پيوسته مهر و عشق خود را عملاً براى خلق خدا هزينه مى كنند اگر از خدا اميد محبّت و رحمت داشته باشند ، اميدشان اميدى مثبت و توقعشان توقعى بجا و بر حق است و بر اساس آيات و روايات ، يقيناً مورد مهر خداوندى در دنيا و آخرت قرار مى گيرند و حضرت دوست محبّت و عشق ورزى آنان را نسبت به ديگران از طريق لطف و احسان خود تبديل به شيرين ترين محصول ابدى و ميوه سرمدى يعنى بهشت عنبر سرشت و رضوان اكبر و عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ مى كند و تبديل حالات معنوى و اعمال صالحه به بهشت و رضوان ، بر خدا آسان است ،. . . إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّه َ يَسِيرٌ .. . . بى ترديد [ ثبت در آن كتاب ] بر خدا آسان است .
بى مهرى مايه سلب رحمت
از آيات قرآن و روايات اهل بيت قدس سرهما استفاده مى شود كه بى مهرى و به عبارت ديگر سنگدلى ، گناهى باطنى است كه قابل كيفر است و حالتى درونى است كه سبب ستمكارى و ظلم به ديگران و پايمال كردن حقوق مردم است .سعيد بن جبير مى گويد :به ابن عباس گفتند كه : گروهى از ما گمان مى كنند كه عبد گناهى مرتكب مى شود و به سبب آن از رزق محروم مى شود ، ابن عباس گفت : به خدايى كه خدايى جز او نيست اين محروميت از رزق ، حقيقتى است كه در كتاب خدا روشن تر از خورشيد درخشان است ، خدا در سوره « ن والقلم » در هفده آيه به آن حقيقت در ضمن داستانى اشاره كرده است .مرد وزين و آراسته اى بود كه در سنى بالا قرار داشت ، مالك باغى بود ، ميوه اى از آن باغ را به خانه اش نمى برد مگر اين كه به هر صاحب حقى و مستمندى و دردمندى از آن ميوه مى بخشيد .او تا پايان عمرش به اين بذل و بخشش و اداى حقوق مالى به خاطر علاقه اى كه به قواعد دين داشت و به سبب مهر و محبتى كه نسبت به بندگان خدا در قلبش موج مى زد ، ادامه داد . هنگامى كه پيرمرد از دنيا رفت پنج فرزند او باغش را به ارث بردند و در همان سالى كه باغ را بهارث بردند از نظر ميوه و محصول سال بى نظيرى بود .يك روز پس از نماز عصر به سوى باغ رفتند ، باغى را ديدند كه زمان حيات پدرشان نمونه آن را نديده بودند ، هنگامى كه ميوه ها و محصولات فراوان را مشاهده كردند ، دچار طغيان و تجاوز روحى و اختلال فكرى شدند و به يكديگر گفتند : پدرمان به عمرى طولانى و سنى بالا رسيده بود و به اين خاطر عقلش را از دست داده و دچار حماقت شده بود ! !بياييد با هم پيمان ببنديم كه امسال چيزى از ميوه هاى اين درختان را به يك نفر از نيازمندان نپردازيم تا ثروت بيش ترى به دست آوريم و سال هاى پس از اين هم اين روش را ادامه دهيم ، چهار نفر از برادران به اين پيمان رضايت دادند و پنجمى از آنان از اين مطلب خشمگين شد و او همان است كه خدا درباره او فرمود :
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ
عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [ به پاك بودن از هر عيب و نقصى [ياد نمى كنيد [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده مى دانيد ؟ ! ] .آن مرد به ابن عباس گفت : اوسط آنان در سن بود ؟ ابن عباس گفت : نه ؛ بلكه از نظر سن كوچك تر بود و از جهت عقل عاقل ترين آنان بود .اوسط قوم يعنى بهترين آنان ، دليل اين مطلب در قرآن است كه امت محمد از نظر عدد كم ترين قوم است ولى از همه امت ها بهتر است ، خدا فرموده :وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً. . . و همان گونه [ كه شما را به راه راست هدايت كرديم ] شما را امتى ميانه [ ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط ] قرار داديم . . .عاقل ترين برادرها گفت : تقواى الهى را مراعات كنيد و بر راه و روش پدرتان باشيد تا سالم بمانيد و از عنايات حق بهره مند گرديد .برادران به او حمله بردند و او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند ، هنگامى كه يقين كرد مى خواهند او را به قتل برسانند در حاليكه از پيشنهاد آنان نفرت داشت ، تسليم خواسته آنان شد و نهايتاً به خانه هايشان بازگشتند و سوگند ياد كردند كه صبح به چيدن ميوه هاى باغ اقدام كنند و در اين زمينه توجهى به حضرت حق ننمودند .خداى منتقم ، آنان را به آثار اين گناه كه كمال بى مهرى به نيازمندان بود ، دچار كرد و داستان آنان را در قرآن مجيد به اين صورت خبر داد :بى ترديد ما آنان را [ كه در مكه بودند ] آزموديم همان گونه كه صاحبان آن باغ را [ در منطقه يمن [آزموديم ، * هنگامى كه سوگند خوردند كه صبحگاهان حتماً ميوه هاى باغ را بچينند ، و چيزى از آن را [ براى تهيدستان و نيازمندان [استثنا نكردند . * پس در حالى كه صاحبان باغ در خواب بودند ، بلايى فراگير از سوى پروردگارت آن باغ را فرا گرفت . * پس [ آن باغ ] به صورت شبى تاريك درآمد [ و جز خاكستر چيزى در آن ديده نمى شد!] * وهنگام صبح يكديگر را آوازدادند ، * كه اگر قصد چيدن ميوه داريد بامدادان به سوى كشتزار و باغتان حركت كنيد ؛ * پس به راه افتادند در حالى كه آهسته به هم مى گفتند : * امروز نبايد نيازمندى در اين باغ بر شما وارد شود ، * و بامدادان به قصد اين كه تهيدستان را محروم گذارند به سوى باغ روان شدند . * پس چون [ به باغ رسيدند و آن را نابود ] ديدند ، گفتند : يقيناً ما گمراه بوده ايم [ كه چنان تصميم خلاف حقّى درباره مستمندان و تهيدستان گرفتيم . * بلكه ما [ از لطف خدا هم [ محروميم . * عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم كه چرا خدا را [ به پاك بودن از هر عيب و نقصى [ياد نمى كنيد [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده مى دانيد ؟ !.ما اهل مكه را آزموديم همان گونه كه اهل باغ را آزموديم ، هنگامى كه سوگند خوردند كه صبحگاهان ميوه هاى باغ را بچينند و چيزى از آن استثنا نكنند ، پس عذابى فراگير بر باغشان در حاليكه همه خواب بودند ، فرود آمد و آن باغ پر از محصول و ميوه همچون شب سياه و ظلمانى گشت .صبحگاهان يكديگر را صدا زدند كه چنانچه قصد چيدن ميوه هاى باغتان را داريد به سوى آن حركت كنيد ، آنان حركت كردند در حاليكه با يكديگر آهسته سخن مى گفتند : مراقب باشيد امروز حتى يك فقير و تهيدست بر شما وارد نگردد زيرا صبحگاهان نيّت داشتند كه با قدرت از نيازمندان و مستحقان جلوگيرى كنند ، هنگامى كه باغ را « سوخته و نابود و سياه و ظلمانى » ديدند ، گفتند : بى ترديد ما گمراهيم بلكه « از رحمت حق » محروميم ، عاقل ترينشان گفت : آيا به شما نگفتم چرا خدا را تسبيح نمى گوييد ؟ !خدا آنان را به سبب محروم كردن مستمندان و بى مهرى به نيازمندان به چنين كيفرى دچار كرد و كم ترين ستمى به آنان با اين كيفر روا نداشت .
بر گرفته از کتاب فرهنگ مهرورزی استاد حسین انصاریان