قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مصائب و بلايا نتيجه بى‏مهرى

اگر همه مردم فرمان فَارحَمُوا نُفُوسَكُمْ 17 وارْحَمُوا مَن فِى الأرض را به كار مى بستند و به خود و به همه رحم مى كردند آن هم رحم و مهربانى به معناى گسترده اش كه فراگير همه امور خود و ديگران است ، يقيناً از آفات دنيا و بلاهاى آخرت چه جسمى و چه روحى در امان مى ماندند ولى با كمال تأسف گروهى از مردم بى توجه به حقايق و آنچه موجب نجات آنان از مهالك است نه به خود رحم مى كنند و نه به ديگران آن گونه كه بايد مهر و محبّت بورزند ، همين بى مهرى واقعى به خويش و به ديگران سبب مى شود كه براى انسان نسبت به خودش و از سوى او نسبت به ديگران مصائب سنگين و بلاهاى كمرشكن و مشكلات غير قابل حل پيش آيد .قرآن در اين زمينه مى فرمايد :أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه َ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ  آيا كسانى را كه [ شكر [نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند ، نديدى ؟آرى ، اينان به جاى اين كه نعمت هاى خداد داده را به عبادت و بندگى و خدمت و كرامت تبديل كنند ، به فسق و فجور و كفر و ناسپاسى و كينه و دشمنى تغيير دادند و از اين راه سبب هلاكت و شقاوت هميشگى خود و كسان خود را فراهم نمودند !نقل است كه به يكى از پيامبران وحى شد ، به فلان كس بگو تو را مورد رحمت و مغفرت قرار دادم ، آن پيامبر از اين پيام در شگفت شد زيرا به نظر نمى رسيد آن شخص با بدى هاى فراوانى كه دارد به سهولت مورد لطف قرار بگيرد ، از سبب اين كه مورد محبّت و مغفرت حق قرار گرفته سؤال كرد ، خطاب رسيد : سگى را در بيابان سوزان از شدت تشنگى در حال مرگ ديد ، به چاه آبى كه در آن نزديكى بود رفت و لباسش را در آب فرو كرد و به سرعت از چاه بيرون آمد و لباسش را در دهان سگ فشار داد تا آب در حلقوم آن تشنه بريزد ، سگ از مرگ نجات يافت ، من هم او را از هلاكت و عذاب به سبب رحمت و مغفرتم نجات دادم .در مقابل اين عمل از عمل پيره زنى در روايات سخن به ميان آمده كه در قيامت در معرض عتاب و كيفر است زيرا گربه اى را در خانه اش حبس كرد و آب و نان را از او دريغ نمود تا گربه از شدت گرسنگى و تشنگى جان داد .بى مهرى به خود و درخواست عذاب حسين بن محمد خارقى مى گويد از سفيان بن عيينه پرسيدم :آيه سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ .درباره چه كسى نازل شده است ؟پاسخ داد : برادرزاده ام ! از من چيزى پرسيدى كه احدى پيش از تو نپرسيده ، من از حضرت امام صادق عليه السلام مانند همين سؤالى كه تو از من نمودى سؤال كردم ، حضرت فرمود :پدرم از جدم از پدرش از ابن عباس رضي الله عنه خبر داد : هنگامى كه روز غدير خم پيامبر صلي الله عليه و آله براى سخن گفتن برخاست و خطبه و سخنش را كوتاه كرد على بن ابى طالب عليه السلام را طلبيد و دست او را تا اندازه اى بالا برد كه سپيدى زير بغل پيامبر صلي الله عليه و آله نمودار شد و به مردم خطاب كرد : آيا من رسالت حق را به شما نرسانيدم ؟ آيا در همه امور براى شما خيرخواه نبودم ؟ همه گفتند : آرى ؛ رسالت را رساندى و خيرخواهى كردى ، پس گفت :« مَنْ كُنْتُ مَولاهْ فَعَلىُّ مَوْلاهْ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ . »كسى كه ولى امرش من بودم ، على ولى اوست ، خدايا ! دوست بدار كسى كه على را دوست دارد و دشمن دار هر كس كه او را دشمن دارد و يارى ده هر كس كه او را يارى دهد و خوار كن هر كس كه او را خوار نمايد .پس اين حقيقت در ميان مردم پخش شد و از جمله كسانى كه از آن آگاه شد حارث بن نعمان فهرى بود ، حارث ناقه خود را سوار شد تا به منطقه ابطح رسيد ، ناقه را به زانو خوابانيد و زانوبند بر آن قرار داد و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و سلام كرد و پيامبر صلي الله عليه و آله پاسخ سلام او را داد ، به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت : تو از ما خواستى كه بگوييم « لا اله الا اللّه » و ما گفتيم سپس گفتى به رسالت و پيامبرى تو اقرار نماييم و ما اقرار كرديم ، آن گاه دستور دادى نماز بخوانيم ، نماز خوانديم و گفتى روزه بگيريم ، روزه گرفتيم و در گرماى تابستان تحمل تشنگى كنيم ، تحمل كرديم و بدن خود را در بندگى حق به رنج و زحمت اندازيم و ما هم به رنج و زحمت انداختيم سپس فرمودى حج به جاى آوريم پس حج به جاى آورديم ، آن گاه گفتى : هر گاه معادل دويست درهم به شما روزى دادند هر سال يك پنجم به عنوان خمس بپردازيد و ما پرداختيم و فعلاً پسر عمويت را بر ما رهبر و ولى قرار دادى و گفتى :« مَنْ كُنْتُ مَولاهْ فَعَلىُّ مَوْلاهْ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهْ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ . »آيا او را از سوى خود به ولايت و رهبرى ما انتخاب نمودى يا از جانب خدا ؟حضرت فرمود : از جانب خدا و اين مطلب را سه بار تكرار كرد .حارث عصبانى و خشمگين از جاى پريد و مى گفت : خدايا ! اگر آن چه محمد گفت حق است بر ما سنگى از آسمان بباران كه عذابى بر ما و نشانه اى از قدرتت بر آيندگان باشد و اگر آن چه گفت دروغ است عذابت را بر او نازل كن .سپس عقال ناقه اش را باز كرد و بر آن سوار شد و حركت كرد ، هنگامى كه از منطقه ابطح بيرون رفت خدا سنگى از بالا به سوى او پرتاب كرد كه بر سرش آمد و از مخرجش بيرون شد و آن بد بخت از بالاى ناقه ، مرده و بى جان به روى زمين افتاد و آيه سَأَلَ سَائِلٌ . . . را درباره او نازل كرد.راستى بسيار شگفت آور است ، پروردگار مى خواهد به انسان محبّت نمايد ، پيامبر صلي الله عليه و آله مى خواهد انسان را مورد مهرورزى قرار دهد ، امام معصوم علاقه دارد انسان از محبتش برخوردار گردد ولى انسان ستمگر و سنگ دل چنان نسبت به خود بى مهرى مى كند كه از خدا درخواست عذاب مى نمايد ! !

به زيان خود دعا نكنيد

در تعاليم ارزشمند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وائمه هدى قدس سرهما آمده است كه حتى انسان در حدّ دعا نيز نبايد زيانى را از خدا براى خود درخواست نمايد و خود را مور بى مهرى قرار دهد تا نعمتى از او سلب شود .در روايتى آمده است كه : پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به عيادت مريضى رفتند و حال او را پرسيدند ، مريض گفت : در نماز مغرب خود سوره قارعه را قرائت فرمودى پس من گفتم : خدايا ! اگر براى من نزد تو گناهى هست كه مى خواهى در آخرت مرا به خاطر آن گناه عذاب كنى مرا در همين دنيا سريع عذاب كن . پس به اين حال افتادم كه مى بينى .پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : بد مطلبى گفتى بايد مى گفتى :. . . رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ  . . . پروردگارا ! به ما در دنيا نيكى و در آخرت هم نيكى عطا كن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .سپس حضرت از خدا براى او عافيت خواست و او هم از بستر بيمارى برخاست.

بر گرفته از کتاب فرهنگ مهرورزی استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه