قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عمل اميرالمؤمنين (ع)

 

اما از نظر عمل: امام باقر (ع) ميفرمايد: يك روز در اتاق پدرم زين العابدين (ع) نشسته بودم، داشتم عبادت پدرم را نگاه مى كردم، ركوعش را، سجودش را، حالش را، بعد با صداى بلند شروع كردم گريه كردن. پدرم نمازش را كه سلام داد و فرمود: باقرم! چرا گريه مى كنى؟ گفتم: پدر از اين سنگينى عبادتت دلم سوخت، پدرم شروع كرد گريه كردن. به پدرم گفتم: من دلم براى شما سوخت گريه كردم، شما براى چه گريه مى كنى؟ فرمود: عزيز دلم! اگر زمان على (ع) بودى و عبادت على (ع) را مى ديدى چه ميگفتى!

يك شعر از يك سنى حنفى مسلك بخوانم، حنفى ها خيلى متعصب اند.

شير خدا شاه ولايت على

صيقلى شرك خفى و جلى

روز احد چون صف هيجا گرفت

تير مخالف به تنش جا گرفت

غنچه پيكان به گل او نهفت

صد گل محنت ز گل او شكفت

روى عبادت سوى محراب كرد

پشت به درد سر اصحاب كرد

بيست و سه سالش بود، جراح به پيغمبر (ص) گفت: نود زخم خورده، همه را بستم اما يك تير به عصب استخوان پا فرو رفته تا مى خواهم آن را دربياورم شديد ناله مى زند، من هم مى دانم دردش خيلى است، نميگذارد آن را دربياورم، چكار كنم؟ پيغمبر (ص) فرمود: صبر كن وقت نماز بشود.

خنجر الماس چو بينداختند

چاك به تن چون گلش انداختند

گُل گُل خونش به مصلى چكيد

گشت چو فارغ ز نماز آن بديد

اين همه گل چيست ته پاى من

ساخته گلزار مصلاى من

صورت حالش چو نمودند باز

گفت كه سوگند به داناى راز

كز علل تيغ ندارم خبر

گر چه زمن نيست خبردارتر

(جامى) از آلايش تن پاك شو

در قدم پاك روان خاك شو

شايد از اين خاك به گردى رسى

گرد شكافى و به مردى رسى

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه