با توجه به نصّ صریح آیات قرآنی چنین به دست مى آید که قوم و گروهى به وجود نیامدند، جز آن که براى ایشان پیامبری مبعوث شده است. قرآن در این باره میفرماید:
1ـ براى هر گروهى هادى و راهنمایى است.
2ـ هیچ گروهى نبود مگر این که در میان آنان بیم دهنده اى وجود داشت.
3ـ در میان هر امتى پیامبرى برانگیختیم تا خدا را بپرستند و از پرستش طاغوت اجتناب ورزند. بنابراین "از نظر آیات قرآنى مى توان گفت که فیض نبوّت یک فیض عمومى و جهانى بوده و در هر کجا که "امت" و جمعیتى در کار بوده است، آموزگاران الهى به سوى آنان مبعوث گردیده اند".در نتیجه چون بحث از هدایت بشر مى شود، لاجرم مى بایست به متون دینى مراجعه کرد و از خطاب آنها فهمید که بشر از ابتداى به وجود آمدن تا هنگام بر پایى قیامت، از گستره و چتر هدایت بیرون نبوده، علاوه بر هدایت هاى باطنى که قلب و دل آن را درک مى کرده و فطرى بوده است، شامل هدایت هاى ظاهرى نیز بوده؛ زیرا هدایت هاى ظاهرى در ترمیم نقص هایى که ممکن است از عدم توانایى و ادراک کافى انسان نسبت به مسئله هدایت ناشی شده باشد، نقش مؤثرى داشته است. حضور پیامبران بزرگ الهى که از طریق وحى عامل هدایت بشر بوده اند، این نکته را ثابت میکند.بعثت 124000 پیامبر از آغاز آفرینش تا به عصر پیامبر گرامى اسلام(ص) سلسله ای مستمر در بستر زمانى بلند مدتى را نشان مى دهد، و این نکته را آشکار میکند که انسان همواره مورد هدایت بوده و توقف و فترتى از این لحاظ پدید نیامده است: "اى انبوه انس و جن! آیا پیامبرانى از خودتان به سوى شما نیامدند تا آیات مرا بر شما فرو خوانند و شما را از (عذاب) امروز (قیامت) بیم دهند؟"."این آیات، همگى حاکى از اخطارها و انذارهاى الهى نسبت به فرزندان آدم است که آنان را به پیروى از انبیا و دورى از شیطان دعوت مى نمایند.در این صورت هرگاه بگوییم پس از صدور این خطابات قرن هایى بر انسان ها گذشته که از جانب خدا براى آنها رسول و نذیرى نیامده است، بلکه پس از مدتى طولانى باب بعثت پیامبران به روى بشر گشوده شده است، سخنى مخالف با ظاهر این آیات گفته ایم".امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: "خدا شاهد است که زمین از بر پاکنندگان حجت هاى خدا خالى نبوده است. این حجت گاهى آشکار است و گاهى از ترس مردم پنهان تا دلائل خدا باطل نشود. اما این ها چقدر بودند و کجا هستند؟ به خدا قسم! آنان (نسبت به سایر انسان ها) گروه اندکى هستند، ولى نزد خدا بالاترین مقام را دارا میباشند. خدا به وسیله آنان، دلائل خود را حفظ میکند تا آنان حجت هاى خدا را در قلوب همتاهاى خود به امانت نهند و آن را در دل هاى همانند هاى خود بکارند".از این کلمات به دست مى آید که خداوند همواره در میان مردم حجت داشته، اما بعضى از ایشان را به مردم نشناسانده، زیرا خطرى جدّى متوجه ایشان مى شده است، ولى مخفی نگاه داشتن بعضى از حجت ها موجب نشده است که راه هدایت بسته شود.بعضی از بزرگان مى نویسند که مقصود از حجت ها در کلام حضرت به دو احتمال مربوط میشود:1ـ مقصود از حجت ها که بیان کنندگان دلائل روشن توحید و ربوبیت خدا بودند، جز پیامبران کسان دیگرى نبوده اند.
2ـ احتمال دیگر این که اگر اکثریت این گروه را انبیا تشکیل مى دادند، ولى در دوره های فترت، جانشینان آنان حقایق را براى مردم بیان و حجت را بر آنان تمام مى کردند، هر چند خود، نبیّ و پیامبر نبودند ... لقمان حکیم از حجت هاى خدا و روشنگران راه او بود... و طبق روایات، جزء پیامبران نبود و از طریق تزکیه نفس به این مقام رسیده بود.در عین حال زندگى مبهم گذشتگان در اطوار و ادوار مختلف تاریخ و نیز افرادى که امروزه از آداب مدنیّت به دورند و در جنگل ها و غارهاى غیر قابل دسترس زندگى مى کنند و به علاوه تداخل اسباب و علل و تزاحم امور در مسائل طبیعى و علل دیگر، این نکته را تداعى میکند که گویا آنان هرگز پیامبر و راهنمایى نداشته و از اسباب هدایت کاملاً به دورند و این مسئله ظاهراً با خطاب آیات و نیز گفتار معصومین(ع) که زمین از وجود حجت و هدایت کننده خالى نیست، منافات دارد. پاسخ به این شبهه به تحلیل و تفسیر گسترده اى نیاز دارد که به صورت خلاصه مى توان به نظریه اى دیگر در این باره اشاره کرد:
"شرط بهره بردارى از فیض نبوّت، آمادگى فکرى و روحى و جسمى مردم و ضرورت های ایجاب کننده بعث آنها است و اگر این شرط منتفى شد، دلیلى بر لزوم بعثت وجود ندارد.از نظر برخی، انسان هاى نخستین از نظر فکرى و روحى در آن حدّ نبودند که از فیض نبوّت بهره بگیرند بلکه انسان هایى بودند که از نظر فکرى با حیوانات فاصله چندانى نداشتند.البته نه به این معنا که حیوان انسان نما بودند، بلکه انسان هایی بودند بسان انسان هاى صحرا گرد و بیابان نشین نقاط دور جهان که از نظر جامعه شناسان بقایاى همان انسان ها به شمار میروند و فکر آنها در حدى بسیط و ابتدایی است... ولى در عین حال براى این که مسئله لغویت در آفرینش پیش نیاید، فطرت هاى دست نخورده و خردهاى بسیط آنان در ارشاد این انسان ها به مبدأ و معاد و اقامه عدل به معناى عدم تجاوز به حقوق دیگران (در شکل بسیار محدود) کافى بود... هرگاه این نظر را تصدیق کنیم، قهراً باید بگوییم که آن آیات و روایات ناظر به اجتماعات چشمگیر انسان ها است که شایستگی دریافت و بهره گیرى از این فیض را داشته و عوامل ایجاب کننده بعث در آنان موجود بوده است".البته افرادى وجود دارند که احکام الهى و انذار پیامبر به گوششان نخورده و در مسیر هدایت قرار نگرفته اند و از این جهت مقصّر هم نیستند.قرآن از چنین افراد به نام "مستضعفین" یاد کرده و آنان را به رحمت و رأفت الهى امیدوار کرده است.در نتیجه می توان به دست آورد که قانون انذار عمومى به دلائل مختلف استثنا بردار است و هستند کسانى که در بعضى از نقاط دور دست جهان نظیر قبائل وحشیِ اعماق جنگل هاى آمازون و دیگر نقاط نظایر آن به دور از تمدن شهرى و اطلاعات لازم زندگى مى کنند که تکلیف آنها مشخص است؛ زیرا این گونه افراد هرگز وجود پیامبرى را درک نکرده اند."و اما این که علاوه بر اصل اقتضا، انذار هر پیغمبرى فعلیت هم داشته باشد؛ یعنى انذار هر پیغمبر به یک یک امتش برسد و دعوتش یک یک افراد را شامل گردد و کسى از افراد امت باقى نماند که دعوت پیغمبر به گوشش نرسیده باشد، مطلبى است که نمى توان آن را به گردن آیات نامبرده گذاشت، زیرا نشئه دنیا نشئه تزاحم علل و اسباب است و این تزاحم در آن حکمفرما است و نمى گذارد این غرض حاصل شود".دعوت عمومى پیامبران اگر چه به خطاب جمعى بوده، اما اسباب و عللى وجود داشته است، (مثلاً یکى از آن اسباب دورى و عدم دسترسى به بعضى از مناطق جهان) که مانع رسیدن انذار عمومى به تک تک افراد مى شده است."پس نبوت و انذار عمومى هم که به حکم ادله اى که گفتیم در آن ابحاث ذکر شده، در هر امّتى لازم و واجب است، مستلزم آن نیست که به طور ضرورى و حتمى تمامى افراد آن آمت از هدایت پیغمبر برخوردار شوند و دعوت او به گوش یک یک اشخاص برسد. و ممکن است بعضى ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلکه با واسطه و یا وسائطى بشنوند و بعضى هم اصلاً به گوششان نخورد و علل و اسبابى بین او و آن دعوت حائل نشود، در نتیجه هر فردى که متوجه او نشد و دعوت پیغمبرش به گوشش نرسید، حجت بر او تمام نیست و او جزء مستضعفین است که امرشان به دست خدا است و خدا هم درباره آنان فرموده: "إلاّ المستضعفین من الرجال والنساء والولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلاً؛ مگر ضعیف شدگانى از مردان و زنان و کودکان که چاره اى نداشته و نتوانستند راه خدا را بیابند".
هم چنین نباید فراموش کرد که هدایت پیامبران بر بسیارى از امت هاى گذشته ابلاغ شده بود و در آن زمان ها بسیارى از مردم پذیرفتند اما پس از مدت زمانی،در عین حال که هدایت و راهنمایى آن پیامبر در میانشان بود، ولى آنها دستخوش تحریف شدند و عده ای براى مطامع خود آن را مورد سوء استفاده قرار دادند و یا جانشینان پیامبران را انکار کردند و این مسئله، وجود هدایت پیامبران در میان آنها را منتفى نمى کند.