منابع مقاله : کتاب عرفان اسلامى جلد پنجم نوشته : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان
در سوره مباركه واقعه مى خوانيم:
[لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ] «1».
جز پاك شدگان [از هر نوع آلودگى ] به [حقايق و اسرار و لطايف ] آن دسترسى ندارند.
بدون شك منظور از پاكان در اين آيه شريفه پاكان از خبائث ظاهر نيست كه در دست نهادن به ظاهر قرآن تمام مردم عالم يكسانند، پاك از خبائث ظاهر و ناپاك هر دو قدرت دست زدن به ظاهر كتاب را دارند و منظور از مسّ كتاب در اين آيه مسّ با حس لامسه نيست.
منظور از پاكان، پاكان از نظر عقيده، عقل، روح، نفس، اخلاق و عمل است و منظور از مس، مسّ با قدرت قلب و قوت روح و ادراك عقل الهى است.
مفاهيم بلند قرآن، معانى آسمانى و ملكوتى اين كتاب به گونه اى است كه جز آنان كه در جهت معنويت از هر حيث پاك و منزه اند به آن نمى رسند.
عقل مغلوب و نفس معيوب و قلب محجوب، چگونه قدرت راه يافتن به اين بارگاه مقدس و والا را دارند؟
منافق و مغرور، متكبر و خائن، سهل انگار و سست بنيان، به چه صورت در اين پيشگاه مقدس راه يابند؟
اينجا جايگاه مقربان، اصحاب يمين، سابقون، صالحون، مؤمنون، متوكلون، صابرون و مجاهدان فى سبيل اللّه است.
اينجا جايگاه آن انسان هاى والايى است كه عمرى با طاغوت درون و برون جنگيده و بر هر دو غلبه كرده اند.
اينجا جايگاه آن عاشقانى است كه دست از ماسوا بريده و جز عشق حضرت او محورى قبول نكرده و غير او را در زندگى حاكم نمى دانند. اينجا جايگاه فرزانه مردمى است كه دل از غير او پاك كرده و خويش را براى لقا و وصول آماده ساخته و حقوق حق و خلق را در حد شؤون مراعات نموده و سراسر وجود هستى و موجوديت آنان فرياد «يا اللّه و يا رب» مى زند.
اينجا جايگاه والهان و عاشقان و مستان مى عشق جناب اوست كه از خود و از هستى بى خبر و تنها از حضرت جانان خبر دارند و با تمام وجود واله و سرگردان و غرق در حيرت و شورند.
اينجا جايگاه برافروختگان و دل سوختگان و ياران يار و ناصران حق و فقيران كوى و دردمندان جمال محبوب و مستمندان خاك حضرت جانان است؛ جاى آن مردان والا و زنان ارزنده اى است كه چهره آنان چراغ حيات و شمع وجودشان، نور راه و دل پاكشان آيينه انعكاس صفات است و با تمام هستى در برابر آن جناب غرق در فكرت و حيرتند.
جانا شعاع رويت در جسم و جان نگنجد |
و آوازه جمالت اندر جهان نگنجد |
|
وصلت چگونه جويم كاندر طلب نيابد |
وصفت چگونه گويم كاندر زبان نگنجد |
|
هرگز نشان ندادند در كوى تو كسى را |
زيرا كه راه كويت اندر نشان نگنجد |
|
آنجا كه عاشقانت يك دم حضور يابند |
دل در حساب نايد جان در ميان نگنجد |
|
آهى كه عاشقانت از حلق جان برآرند |
هم در زمان نيايد هم در مكان نگنجد |
|
اندر ضمير دل ها گنجى نهان نهادى |
از دل اگر برآيد در آسمان نگنجد |
|
عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد |
زيرا كه وصف عشقت اندر بيان نگنجد «2» |
|
اينجا جايگاه عارفان و آگاهان و بيدارانى است كه دل از هر رنگ پاك نموده و جان از هر كدورت صفا داده و نفس از هر رذيلتى پيراسته اند.
اينجا جايگاه على عليه السلام و امثال اوست كه بنابر نقل شيخ سليمان بلخى در «ينابيع المودة» به ابن عباس فرمود:
اگر سوره حمد را براى شما تفسير كنم و شما تفسير مرا بنويسيد، براى حمل آن نوشته ها هفتاد شتر لازم افتد «3».
(ويژگى هاى قرآن در كلام عين القضات)
عين القضات در «تمهيدات» مى گويد:
اى عزيز! از اين آيت چه فهم كرده اى كه حق تعالى مى گويد:
[لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ] «4».
اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشيده مى ديدى.
و مصطفى صلى الله عليه و آله گفت:
ألْقُرْآنُ غِنَىً لاغِنَى دُونَهُ وَلا فَقْرَ بَعْدَهُ «5».
قرآن ثروتى است كه بالاتر از او ثروتى نيست و هيچ فقرى بعد از او نمى باشد.
اى عزيز! چون قرآن نقاب عزت از روى خود برگيرد و برقع عظمت بردارد، همه بيماران فراق لقاى خدا را تبارك و تعالى شفا دهد و جمله از درد خود نجات يابند.
از مصطفى صلى الله عليه و آله بشنو كه گفت:
ألْقُرآنُ هُوَ الْدَّواءُ «6».
قرآن دوا است.
قرآن حبلى است كه طالب را مى كِشد تا به مطلوب رساند، قرآن را بدين عالم فرستادند در كسوت حروف، در هر حرفى هزار هزار غمزه جان ربا تعبيه كردند، آنگه اين ندا در دادند:
[وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ] «7».
و پند ده؛ زيرا پند به مؤمنان سود مى دهد.
گفت: تو دام رسالت و دعوت بنه، آن كس كه صيد ما باشد دام ما خود داند و در بيگانگان مرا خود هيچ طمعى نيست.
[إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ ] «8».
بى ترديد براى كسانى كه [به خدا و آياتش ] كافرند مساوى است چه [از عذاب ] بيمشان دهى يا بيمشان ندهى، ايمان نمى آورند.
هر چه هست و بود و خواهد بود، جمله در قرآن است كه:
[لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ ] «9».
هيچ تر و خشكى نيست مگر آن كه در كتابى روشن [ثبت ] است.
اما تو قرآن كجا بينى؟ هيهات هيهات! قرآن در چندين هزار حجاب است، تو محرم نيستى و اگر در درون پرده تو را راه بودى اين معنى كه مى رود بر تو جلوه كردى دريغا:
[إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ] «10».
همانا ما قرآن را نازل كرديم، و يقيناً ما نگهبان آن [از تحريف و زوال ] هستيم.
قرآن خطاب لم يزل است با دوستان خود و بيگانگان را در آن هيچ نصيبى نيست جز حروفى و كلماتى كه به ظاهر شنوند؛ زيرا كه سمع باطن ندارند:
[إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ] «11».
بى ترديد آنان از شنيدن [وحى الهى و اخبار ملكوتى ] محروم و بركنارند.
و جاى ديگر گفت:
[وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ ] «21».
اگر خدا [نسبت به پذيرفتن هدايت، شايستگى و] خيرى در آنان مى ديد، يقيناً ايشان را شنوا [ى حقايق و معارف ] مى كرد.
اگر مى دانستى كه ايشان را سمع بايد دادن، خود داده شدى اما هرگز به خاطر عناد و كبر و ماديگرى صرف از بيگانگى خلاص نيابند.
دريغا بر راه سالك مقامى باشد كه چون بدان مقام رسد، بداند كه همه قرآن در نقطه باء بسم اللّه است و يا در كسره باء ميم بسم اللّه است و همه موجودات در نقطه باء بسم اللّه بيند، مثالش را گوش دار.
اگر گويى:
[لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ] «31».
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط در سيطره مالكيّت و فرمانروايى خداست.
آنچه در آسمان و زمين است هر دو بگفته باشى، اما اگر هر چه در آسمان و زمين است، يكان يكان، مفرد نامش برشمارى، روزگارى بى نهايت به كار بايد، باش تا دولت دست دهد.
خود را بينى در دايره:
[إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ] «14».
يقيناً او به همه چيز [با قدرت و دانش بى نهايتش ] احاطه دارد.
او محيط بنده باشد و بنده محاط او تا وجود خودبينى در نقطه اى كه در زير باء بسم اللّه است و جلالت باء بسم اللّه را بينى كه خود را بر محرمان چگونه جلوه مى دهد از نقطه باء اما اين هنوز نامحرمى باشد، اگر جمال سين با ميم بينى آن گاه بدانى كه محرميت چه باشد؟
(حقيقت حروف قرآن)
دريغا ما از قرآن جز حروف سياه و سپيدى كاغذ نمى بينيم، چون در وجود باشى جز سواد و بياض نتوانى ديدن، چون از وجود به در آمدى، كلام اللّه تو را در وجود خود محو كند، آن گاه تو را از محو به اثبات رساند، چون به اثبات رسى ديگر سواد نبينى همه بياض بينى برخوانى:
[وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ ] «15».
و" امّ الكتاب" نزد اوست.
جوانمردا! قرآن را در چندين هزار حجاب به خلق فرستادند، اگر جلالت نقطه باى بسم اللّه بر عرش آمدى يا بر آسمان ها و زمين ها، در حال پست و گداخته شدندى:
[لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ] «16».
اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشيده مى ديدى. و اين مثل ها را براى مردم مى زنيم تا بينديشند.
همين معنا باشد.
نوش باد آن كس را كه بيان اين همه كرد و گفت:
كُلُّ حَرْفٍ مِنَ القُران فى اللَّوْحِ أعْظَمُ مِنْ جَبَلِ قافٍ.
هر حرفى از قرآن در لوح محفوظ عظيم تر از كوه قاف است.
اين لوح خود دانى كه چه باشد، لوح محفوظ دل بود، اين قاف دانى كه چيست؟ و القرآن المجيد باشد.
(نام هاى قرآن در كتاب خدا)
دريغا در هر عالم از عالم هاى خدا قرآن را به نامى خوانند كه در آن عالم ديگر نخوانند.
در پرده اى قرآن را «مجيد» خوانند كه:
[بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ] «17».
[چنين نيست كه درباره قرآن مى پندارند] بلكه آن، قرآنى باعظمت و بلند مرتبه است.
در پرده ديگر «مبين» خوانند كه:
[وَ كِتابٌ مُبِينٌ ] «18».
نور و كتابى روشنگر آمده است.
در پرده ديگر «عظيم» خوانند:
[وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ ] «19».
و به راستى كه هفت آيه از مثانى [يعنى سوره حمد] و قرآن بزرگ را به تو عطا كرديم.
در پرده ديگر «عزيز» خوانند كه:
[وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ] «20».
بى ترديد قرآن كتابى است شكست ناپذير.
در عالمى ديگر «كريم» خوانند كه:
[إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ] «21».
يقيناً اين قرآن، قرآنى است ارجمند و باارزش.
در جهانى ديگر «حكيم» خوانند كه:
[آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ ] «22».
اين آيات [با عظمت ] كتاب محكم و استوار است.
قرآن را چند هزار نام است، به سمع ظاهر نتوانى شنيد، اگر سمع درونى دارى در عالم [حم* عسق ] «23» اين نام ها پوشيده با تو در صحرا نهند.
دريغا مگر مصطفى صلى الله عليه و آله از اينجا گفت:
اقْرَؤوا الْقُرْآنَ وَالْتَمِسُوا غَرائِبَهُ.
بخوانيد قرآن را و غرائب آن را تقاضا كنيد.
غرايب قرآن جستن كار هر كسى نباشد، اى دوست! باش تا به كتابخانه:
أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُورى.
اولين مخلوق خداوند نور من است.
رسى، آن گاه استاد:
أدَّبَنى رَبّى فَأحْسَنَ تَأْديبى «24».
پروردگارم مرا به ادب آراست و نيكو آراست.
قرآن را بلا واسطه بر لوح دل تو نويسد كه:
[اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ ] «25».
بخوان در حالى كه پروردگارت كريم ترين [كريمان ] است.* همان كه به وسيله قلم آموخت،* [و] به انسان آنچه را نمى دانست تعليم داد.
در اين كتابخانه بدانى كه [ن وَ الْقَلَمِ ] «26» چيست؟
آه اى قرآن! اى كتاب عزيز حق! اى قانون اساسى حيات! اى چهره زيباى علم دوست! اى فرمان مولا! اى صحيفه نور! اى دفتر عشق! اى چراغ راه! اى مهرجان افروز!
من خراب نگه نرگس شهلاى توام |
بيخود از باده جام و مى و ميناى توام |
|
تو به تحريك فلك فتنه دوران منى |
من به تصديق نظر محو تماشاى توام |
|
مى توان يافتن از بى سر و سامانى من |
كه سراسيمه گيسوى سمن ساى توام |
اهل معنى همه از حالت من حيرانند |
بس كه حيرت زده صورت زيباى توام |
|
تلخ و شيرين جهان در نظرم يكسان است |
بس كه شوريده دل از لعل شكر خاى توام |
|
زير شمشير تو امروز فروغى مى گفت |
فارغ از كشمكش شورش فرادى توام «27» |
|
قرآن، مايه سعادت دنيا و آخرت
از دامن رحمت الهى كه قرآن مجيد است، دست برمداريد، از اين جام پر از مى عشق دوست غافل مشويد، مملكت وجود خويش را با نور قرآن بياراييد، با داروى شفابخش اين داروخانه تمام امراض روحى، عقلى، اخلاقى، خانوادگى و اجتماعى و مادى و معنوى خود را علاج كنيد.
آنچه مايه سعادت دنيا و آخرت شما و خانواده و اجتماع شما است، قرآن است.
با اتصال به اين كتاب تمام درهاى بركات آسمان و زمين به روى شما باز مى شود.
براى عمر خود ارزش قايل شويد، حيف است عمرى كه بيش از يك بار در اختيار شما قرار نمى گيرد، صرف برنامه هاى باطل و بيهوده و بى نتيجه شود.
براى برزخ و قيامت و دادگاه روز محشر فكرى كنيد، فردا در پيشگاه قرآن مسؤوليت بسيار سنگين خواهيد داشت.
راهى به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه جز از طريق قرآن نخواهيد داشت، بهتر است براى كمال و رشد خود، از باقى مانده وقت در سايه قرآن مجيد بهترين بهره را برده و با حقايق مسلم عالم آشتى كنيد.
آنچه در راه خير دنيا و آخرت و رشد و كمال و سلامت و سعادت بخواهيد در قرآن مجيد هست، قرآن جامع حقايق و فضايل و درستى ها و واقعيت هاست.
منافع ارتباط با قرآن
نسبت به اين منبع با عظمت الهى، تاجر بيدارى باشيد؛ نگذاريد سرمايه اى عظيم و ابدى از دست شما، بدون اين كه نفعى از آن ببريد برود، روز برزخ و ساعت قيامت دچار حسرت سنگينى خواهيد شد كه راه خلاصى از آن براى شما نخواهد بود.
امام صادق عليه السلام در منفعت اتصال به قرآن مى فرمايد:
در قيامت سه نوع كتاب است:
1- كتاب نعمت
2- كتاب حسنات
3- كتاب سيئات
اگر ديوان نعمت را با حسنات مقابل كنند، تمام حسنات انسان در برابر درياى نعمت هايى كه به او عنايت شده غرق مى شود و گويى چيزى از آن باقى نمى ماند.
تنها چيزى كه از انسان بازمانده ديوان سيئات است، در اين وقت مؤمن را جهت حسابرسى مى خواهند، پس قرآن مجيد در نيكوترين صورت جلوى اوست، عرضه مى دارد: اى پروردگار! من قرآنم و اين بنده مومن توست كه خودش را براى تلاوت من به رنج انداخت و شبش را با قرائت من طولانى كرد و به وقت عبادت از دو چشمش اشك باريد، از او راضى باش آن طور كه مرا راضى كرد. از طرف عزيز جبار خطاب مى رسد: بنده ام! دو دست نياز باز كن، پس وجود او را از رضوان خود پر كرده و رحمتش را نصيب گردانده سپس مى فرمايد: اين است بهشت كه از آن توست بخوان و برو، پس به هر آيه اى درجه اى را طى مى كند «28».
پی نوشت:
______________________________
(1)- واقعه (56): 79.
(2)- عطار نيشابورى.
(3)- بحار الأنوار: 40/ 157، باب 93.
(4)- حشر (59): 21.
(5)- جامع الأخبار: 40، الفصل الحادى والعشرون فى القرآن؛ وسائل الشيعة: 1/ 168، باب 1، حديث 7646؛ بحار الأنوار: 89/ 17، باب 1، حديث 18.
(6)- الدعوات، راوندى: 188، حديث 521؛ بحار الأنوار: 89/ 176، باب 18، حديث 4.
(7)- ذاريات (51): 55.
(8)- بقره (2): 6.
(9)- انعام (6): 59.
(10)- حجر (15): 9(11)- شعرا (26): 212.
(21)- انفال (8): 23.
(31)- بقره (2): 284.
(14)- فصلت (41): 54.
(15)- رعد (13): 39.
(16)- حشر (59): 21.
(17)- بروج (85): 21.
(18)- مائده (5): 15.
(19)- حجر (15): 87.
(20)- فصلت (41): 41.
(21)- واقعه (56): 77.
(22)- يونس (10): 1.
(23)- شورى (42): 1- 2.
(24)- بحار الأنوار: 68/ 382، باب 92، حديث 17.
(25)- علق (96): 3- 5.
(26)- قلم (68): 1.
(28)- محجة البيضاء: 2/ 216، كتاب آداب تلاوة القرآن.
منبع : پایگاه عرفان