قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

رأى اميرالمؤمنين در وفاى به عهد

هرمزان يكى از هفت پادشاه صاحب تاج بود كه در اواخر عهد ساسانيان در اهواز حكومت ميكرد، هنگامى كه ارتش اسلام اهواز را فتح كردند هرمزان را به اسارت گرفته و به مدينه نزد عمر كه در آن روزگار خود را زمامدار مسلمين ميدانست فرستادند.

چون به نزد عمر رسيد عمر به او گفت: اگر ميخواهى جانت در امان باشد ايمان بياور و گرنه تو را به قتل ميرسانم. هرمزان گفت اكنون كه كمر به قتل من بسته اى فرمان ده مقدارى آب برايم بياورند كه به شدت تشنه ام، عمر دستور داد برايش آب آوردند؛ مقدارى آب در ظرفى چوبين آوردند، هرمزان گفت: من از اين آب نميآشامم زيرا هميشه در قدحهاى جواهرآگين آب خورده ام! على (ع) فرمود براى او قدحى از آبگينه بياوريد، جامى از آبگينه پركرده و به نزد او آوردند، هرمزان آن را گرفت و هم چنان در دست خود نگه داشت و لب به آن نزديك نكرد، عمرگفت: با خدا عهد كرده ام تا از اين آن نياشامى تو را نكشم، در اين هنگام هرمزان جام پرآب را به زمين زد و شكست، آب جام از ميان رفت عمر از تدبير هرمزان شگفت زده شد به اميرالمؤمنين على (ع) كه گرهگشاى مشكلات بود روى كرد و گفت: اكنون چه بايد كرد؟ حضرت فرمود چون كشتن او را مشروط به نوشيدن آب كرده اى و با خدا پيمان بسته اى كه او را تا آب ننوشد نكشى نميتوانى دست به كشتن او ببرى ولى براو جزيه مقرر كن، هرمزان گفت: جزيه قبول نميكنم اينك با خاطرى آسوده و بدون ترس از كشته شدن مسلمان ميشوم، سپس شهادتين گفت و به حقيقت مسلمان شد، عمر از اسلام او خوشحال گشت و وى را نزد خود نشانيد، و خانه اى در مدينه براى او مقرر كرد و سالى ده هزار درهم جهت او از بيت المال معين نمود.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه