قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بندگى خداوند

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامی جلد پنجم

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ] «1».

[پروردگارا!] تنها تو را مى پرستيم وتنها از تو كمك مى خواهيم.

عبادت و بندگى مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه خضوع و تواضع در برابر حق و آزادى واقعى، آزادى از اسارت هوا و طاغوت باطنى و ظاهرى در اين مفهوم قرار گرفته و يا لازمه آن است.

انسان وقتى از بركت انديشه به ربوبيت و مالكيت و رحمت و محبت بى پايان ناظم و مدبر و معمار هستى پى ببرد، هيچ گاه تسليم غير او نمى شود و بند بندگى ديگران را به گردن نمى نهد.

وقتى بداند جز حضرت حق، وجودى بالاستقلال در عالم وجود و هستى نيست، چه معنا دارد كه غير او را مورد پرستش قرار دهد، غير او اگر جماد است عاملى است از عوامل مادى عالم، اگر حيوان است موجودى است در مسير نظام حيات، اگر انسان است كه مانند خود تو موجودى محتاج و نيازمند به قدرت بى نهايت در بى نهايت عالم است، پس مفهومى براى پرستش غير نمى ماند و روى آوردن به غير حق يا پرستش جماد و نبات و يا حيوان و يا انسان و يا پيروى از فرمان غير حق، عين كفر و شرك و كمال پستى و بى شخصيتى است و اين عبادت كه با جمله [إِيَّاكَ نَعْبُدُ] در نماز اعلام مى گردد، عبارت است از به اجرا گذاشتن تمام دستورهاى الهى و پيامبران و امامان و فقيهان كه همه هاديان راهند و كناره گيرى از محرمات و آنچه خداوند بر انسان نمى پسندد، باز عين عبادت است كه با همان جمله اعلام مى شود.

اوامر و نواهى الهى كه به اجرا گذاشتنش عبادت و تضمين كننده خير دنيا و آخرت است در كتاب و سنت قرار دارد و آگاهى و به اجرا گذاشتنش براى تحقق مفهوم عبادت بر هر مكلفى واجب است.

و بدون ترديد، پيمودن اين راه كه مركب از علم و عمل است، بدون رفع موانع و رهايى از قيد و بند اوهام و مكتب هاى غلط و آزادى از هواى نفس و غرايز خارج از حد، امكان ندارد.

و انسان با اين عجز و فقرى كه دارد بدون كمك خواهى از خداوند نمى تواند با اين همه موانع به مبارزه برخيزد، اين است كه در راه عبادت بايد از او كمك خواست، تا امور معنوى و مادى را براى جبران ضعف و ناتوانى انسان با انسان همراه كند و البته توجه به او و كمك خواهى از حضرتش در حقيقت جلب كشش و لطف و دستگيرى اوست.

 

هدايت

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ] «2».

ما را به راهِ راست راهنمايى كن.

 

معناى هدايت

هدايت: راهنمايى با مهر و محبت و صلاح است به سوى مطلوب و مقصود و آن بر چند نوع است:

هدايت طبيعى يا تكوينى، كه شامل كليه موجودات كيهان و عناصر كاخ شگفت انگيز آفرينش است.

هدايت غريزى و احساسى، كه مخصوص به موجودات جاندار و يا شامل موجودات صاحب نفس است.

هدايت وجدانى، عقلى، احساسى، دينى، كه شامل انسانهاست و هدايت دين كامل ترين هدايت براى آدمى است كه او را به سوى سعادت دنيا و آخرت سوق مى دهد.

 

معناى صراط

صراط: جاده عمومى رو به خير است و اضافه شدنش به مستقيم اسرارى دارد كه از حوصله اين جزوه بيرون است.

صراط مستقيم در برابر راه كجى است كه رهروش را به خزى دنيا و عذاب آخرت دچار مى كند.

صراط مستقيم در حقيقت عبارت است از راه دين، مرز حق، راه عدل و حوزه و حدود و مقررات الهى كه در قرآن و سنت ترسيم شده و اجراى مقرراتش آدمى را به قرب حق رهنمون شده و از فيض و عنايت و رحمت الهى در دو جهان بهره مند خواهد كرد.

انسانى كه مى خواهد در اين راه پيش رود، بايد مجذوب و منطبق با محيط و محكوم آن نگردد و پيوسته محيط فكرى و روحى خود را تغيير دهد و در خط مستقيم كه همان دين خداست و ضامن خير دنيا و آخرت قرار گيرد و از انحراف بينديشد، چون پيوسته در معرض گمراهى و غفلت است، اين دعا و در خواست را هم- [اهدنا الصراط المستقيم ]- هميشه به ياد داشته باشد، تا مشمول عنايت و مشيت مخصوص مبدأ كمال و هستى گردد.

[صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ] «3».

راه كسانى [چون پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان كه به خاطر لياقتشان ] به آنان نعمتِ [ايمان، عمل شايسته و اخلاق حسنه ] عطاكردى.

راه آنان كه نعمت مادى و معنوى به آنان عنايت كردى و آنان هم به توفيق تو و هدايت و عنايتت تمام نعمت هاى تو را در راه تو مصرف كردند و از اين طريق خير بردند و خير رساندند و از اين راه تمام حقوق تو و عباد تو را رعايت كردند، در رأس اينان، انبيا و صديقين و شهدا و صالحين اند.

[وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً] «3».

و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت [ايمان، اخلاق و عمل صالح ] داده و اينان نيكو رفيقانى هستند.

 

غضب شدگان

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ ] «5».

هم آنان كه نه مورد خشم تواند.

غضب شدگان مردمى هستند كه با شناخت حق و يافتن راه به عناد و لجاج و دشمنى با حق برخاسته و مسيرى غير راه الهى انتخاب كردند.

از آيات كتاب الهى استفاده مى شود كه مصداق كامل اين جمله يهوديان اند كه دانسته راه خطا مى روند و به انواع فسادهاى اخلاقى، سياسى، اجتماعى و خانوادگى آلوده اند. مطالعه در وضع حزب ننگين صهيونيسم و اوضاع اسرائيل و جناياتش نمايشگر اين معناست كه اين گروه دچار غضب حقند.

 

گمراهان كيانند؟

وَلَا الضَّالِّينَ ] «6».

و نه گمراه اند.

آن مردمى كه كج فهمند، به رأى خود راه خدا را تفسير مى كنند و دين را غلط مى فهمند و مسير كمال را در آنچه خدا نمى پسندد مى انگارند و براى شناخت حق، سر از ميزان و معيار برتافته و آنچه خود مى خواهند انجام مى دهند گمراهند و از مصاديق بارز گمراهان نصارى هستند.

غرور علمى و صنعتى آنان به خصوص در اين روزگار، شما را به اين معنى رهنمون مى شود كه اينان مسير را آن مى پندارند كه با تكيه بر دانش و صنعت خود ترسيم مى كنند و به راه خود ساخته يا به آنچه كه از آيين به رأى خود توجيه مى كنند عمل مى نمايند.

البته غضب شدگان و گمراهان فقط يهود و نصارى نيستند، بلكه هر قشر و طايفه اى كه از راه خدا جدا باشد و سر از معيارهاى الهى برتابد به نسبت شدت و ضعفش غضب شده و گمراه است و بدون ترديد اگر نمازگزار داراى آثار و اخلاق يهود و نصارى باشد و نشانه هايى از مردم منحرف در او باشد گمراه و مورد غضب است.

علامت اتصال به نماز حقيقى، داشتن آثار و صفات چهار طايفه اى است كه در آيه گذشته مطرح شده اند: انبيا، صديقين، شهدا، صالحين.

امام موحدان حضرت على عليه السلام جمله [اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ] را بدين گونه توضيح مى دهد:

آن توفيق كه در گذشته ما را به پيروى و اطاعت از تو موفق كرد، پيوسته دار تا در آينده هم از تو اطاعت كنيم «7».

امام صادق عليه السلام در توضيح آن مى فرمايد:

ما را به ملازمت راهى راهنمايى نما كه به دوستى تو و به بهشت رساند و از هوا و آرايى كه ما را دچار رنج و فنا مى گرداند باز دار «8».

از پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام روايت شده:

صراط مستقيم يعنى قرآن.

از امام صادق عليه السلام نقل شده:

يعنى معرفت امام و حضرت مى فرمايد صراط مستقيم به خدا ماييم «9».

به اين معنى كه ما در تمام شؤون حيات بر ميزان حقيم و از هر جهت در پيشگاه حضرت محبوب مورد پسند و رضايتيم و بر شماست كه تمام زوايا و جوانب حيات خويش را با ما هماهنگ نماييد.

روى هم رفته در سوره مباركه حمد حقايقى از قبيل توحيد، قيامت، عبادت، اتكا به اللّه، دلالت انسان به راه خدا، نفى چهره هاى ضد الهى به چشم مى خورد كه نمازگزار بايد در اين سفر و معراجى كه دارد به تمام آثار و نتايج اين سفر و معراج توجه كند.

چون شرايط و مقدمات نماز را مراعات كردى و مفهوم تكبيرة الاحرام و سوره حمد را يافتى، سوره اى از سوره هاى قرآن را بخوان و بهتر اين است كه سوره اخلاص را قرائت كنى.

 

سوره اخلاص حقيقت بندگى

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ] «10».

بگو: او خداى يكتاست.

حقيقت عبادت، اظهار بندگى و خضوع و خشوع قلبى داشتن و شكر انعام و احسان و اكرام نمودن است.

با اين معنى و حقيقت، پرستش به معناى جامعش جز در برابر مولا و پروردگار و اربابى كه جميع نعمت ها از اوست و همه طور قادر بر سود و زيان رساندن است جايز نيست.

بنابراين بايد وجود مقدس و محبوبى را بندگى كرد كه به تمام موجودات وجود بخشيده و پروراننده و روزى دهنده آن هاست و آفريدن و خلق كردن و عطا كردن حيات و شعور وقف حريم مقدس اوست و اين همه مستلزم داشتن قدرت و حيات و اراده و علم و حكمت بى نهايت در بى نهايت است و اين معانى هم از آثار قدرتش در ميدان پرعظمت حيات آشكار است و اين همه از مفهوم اللّه پيداست.

چون اين مفهوم را به حقيقت دريابى و توفيق درك آن از ناحيه حضرتش نصيب تو شود، شعله عشق فطرى به وجود مقدس او در تو زبانه كشد و عالى ترين و قوى ترين تحرك، براى اداى خالصانه ترين عبادت براى تو حاصل گردد، آن وقت است كه بر اثر اين عشق از والاترين ارزش برخوردار خواهى شد و خداى نخواسته، اگر در زمره بى معرفت ها بمانى، از اين عشق محروم خواهى شد و در آن صورت براى تو محركى جهت ورود در فضاى پرمعناى عبادت نخواهد بود و از اعتبار و آبرو هم در پيشگاه او نصيب نخواهى نداشت.

يكى از حواريون بزرگ عيسى در اين مسئله داد حقيقت داده مى گويد:

اگر من با زبان بشر و ملائكه حرف مى زدم ولى محبت نداشتم يك پاره مسى مى شدم كه به صدا درآيد، اگر من داناى غيب و آگاه از همه اسرار و علوم مى شدم و تمام ايمان كامل را كه كوه ها را از جا بر كند دارا مى گشتم ولى محبت نداشتم چيزى نمى بودم.

اگر من همه اموال خود را مى بخشيدم و تن خودم را براى سوزاندن تسليم مى كردم ولى محبت نداشتم به دردى نمى خوردم، محبت داراى متانت و شفقت است، محبت حسد نمى شناسد، محبت تفاخر و خودستايى نمى كند و خود را آلوده به غضب نمى سازد و بدى را به حساب نمى آورد، از بى عدالتى شاد نمى شود، محبت متحمل مى شود و به همه چيز اميد مى بندد و به همه چيز صبر مى آورد و هرگز نابود نمى شود.

عارفان بينادل و مردان حق و واصلان بزم فضيلت و مقيمان حضرت حقيقت در نزد همه ملت ها يك شراره كوچكى از آتش اين عشق در كانون دل داشته اند و تنها يك جرعه و بلكه يك قطره از اين باده جان بخش خورده بودند كه با يك شراره دل ايشان جهانبين گشته و از اين يك قطره جان، ايشان سرمست دو عالم شده بودند.

اين عشق است كه در دل همه انبيا و اوليا و عرفا جايگزين بوده و تجلى نموده و از زبان همه ايشان گويا و پرتو افشان گرديده است.

تا عشق تو خيمه زد به جانم

 

از عرش برين گشت شانم

شد عالم و آدمم فراموش

 

از ياد تو يار مهربانم

مى نوشم از آن دو نرگس مست

 

تا مست ابد شود روانم

عشق است و وفا و مهربانى

 

اركان و عناصر روانم

گم گشت دلى كه خود نشان داشت

 

از لطف زيار بى نشانم

يك مشت گل است تن ولى جان

 

صد باغ گل است در نهانم

رحم آر به عاشقى چنين زار

 

مى پرس زحال ناتوانم

خون شد دل آسمان به حالم

 

چون ديد دو چشم خون فشانم

بگسست دل از جهان الهى

 

پيوست به يار دلستانم

     

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- فاتحه (1): 5.

(2)- فاتحه (1): 6.

(3)- فاتحه (1): 7.

(4)- نساء (4): 69.

(5)- فاتحه (1): 7.

(6)- فاتحه (1): 7.

(7)- معانى الأخبار: 33، باب معنى الصراط؛ بحار الأنوار: 89/ 252، باب 29.

(8)- عيون اخبار الرضا عليه السلام: 1/ 305، باب 28، حديث 65؛ وسائل الشيعة: 27/ 49، باب 6، حديث 33179.

(9)- بحار الأنوار: 24/ 12، باب 24، حديث 5.

(10)- اخلاص (112): 1.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه