مسلمانان، بر این عقیده اتفاق و اجماع دارند كه پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آخرین و برترین پیامبر الهی؛ و شریعت اسلام، آخرین و كاملترین شریعت آسمانی است. این عقیده از ضروریات دین اسلام به شمار میرود و هر كس آن را انكار كند، در حقیقت، نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را انكار كرده است. قرآن كریم و احادیث معتبر اسلامی به روشنی بر خاتمیت دلالت میكنند، و اعتقاد مسلمانان در باب خاتمیت از این دو منبع دینی سرچشمه میگیرد.
قرآن و خاتمیت
آیاتی كه بر خاتمیت دین به واسطه شریعت اسلام و نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلالت میكنند، دو دستهاند:
1. آیاتی كه با مدلول مطابقی و با صراحت بر خاتمیت دلالت میكنند.
2. آیاتی كه با مدلول التزامی بر خاتمیت دلالت دارند.
یكی از آیاتی كه به روشنی بر خاتمیت دلالت میكند، این آیه شریفه است كه میفرماید:
«ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ».[1]
محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدر هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه فرستاده خدا و پایان بخش پیامبران است.
قسمت اول آیه مربوط به واقعهای است كه به امر پروردگار و توسط پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رخ داد، و آن این كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مأموریت یافت تا با همسر زید كه پسر خوانده او بود، پس از جدا شدن زید از او، ازدواج كند. انجام این مأموریت، بسیار بر پیامبر دشوار بود؛ زیرا در فرهنگ جاهلی، پسر خوانده به منزله پسر واقعی (فرزند نسبی) به شمار میرفت، و ازدواج با همسر او، در حكم ازدواج با همسر فرزند واقعی و ممنوع بود. اما مشیت حكیمانه خداوند بر این پایه استوار گردید كه آن سنت غلط برچیده شود. بدین جهت خداوند خطاب به مسلمانان میفرماید: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدر هیچ یك از مردان شما نیست.» یعنی از مردانی كه از نسل پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند، فرزند واقعی او به شمار نمیروند. هر چند او پدر فرزندان خود (اعم از پسر و دختر) میباشد. و در این جهت با دیگران یكسان است.
قسمت دوم آیه، مسئله نبوت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را مطرح كرده و او را به عنوان پایان بخش سلسله پیامبران معرفی مینماید. در این قسمت از آیه نخست به مقام رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره نموده پس از این از او به عنوان آخرین پیامبر الهی یاد شده است.
و این بدان جهت است كه نسبت میان نبوت و رسالت، از قبیل نسبت میان عام و خاص است، به این معنا كه هر نبیای رسول نیست، ولی هر رسولی نبی میباشد، و در نتیجه رسول خاص، و نبی عام است؛ زیرا مقام نبوت مربوط به دریافت خبرهای مهم آسمانی، و مقام رسالت مربوط به ابلاغ آن خبرها به مردم و كوشش در جهت تحقق یافتن آنها در جامعه بشری است.
در هر حال، خواه مصداق نبی و رسول یكسان باشد یا متفاوت، از نظر مفهومی، نبوت اعم از رسالت است. یعنی نبوت بدون رسالت قابل فرض است، ولی رسالت بدون نبوت قابل فرض نیست؛ چرا كه شخص نخست باید به مقام نبوت برسد و حقایق و معارف الهی را از طریق وحی دریافت كند، آنگاه به ابلاغ و اجرای آنها مأموریت یابد.
بدین جهت قرآن كریم به جای آن كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را آخرین رسول خدا معرفی كند، او را آخرین پیامبران الهی معرفی كرده است تا همزمان دال بر خاتمیت رسالت و نبوت باشد.
از آن چه گفته شد، پاسخ شبههای كه پیروان مسلك بهائیت مطرح كرده و گفتهاند:
«آیه یاد شده بر خاتمیت نبوت دلالت میكند، نه بر خاتمیت رسالت»، روشن میشود؛ چرا كه آنها به خاتمیت شریعت معتقد نیستند، و بهاییگری را شریعت جدیدی میدانند كه توسط پیشوایان این مسلك از جانب خداوند آورده شده است.
پاسخ این است كه برای آوردن شریعت آسمانی جدید، اول باید به مقام نبوت رسید آنگاه به مقام رسالت، یعنی نخست باید خبر برگزیده شدن به مقام نبوت را از طریق وحی دریافت كرد، آنگاه معارف و احكام الهی را از طریق وحی به دست آورد، و در مرتبه بعد از نبوت، به مقام رسالت و ابلاغ شریعت الهی به مردم و تلاش در جهت اجرای آن پرداخت.
دسته دوم آیاتی است كه جهانی بودن پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بیان میكنند و در ضمن بر خاتمیت نبوت آن حضرت نیز دلالت دارند؛ زیرا الفاظی كه در این آیات به كار رفته است، هم از نظر مكانی عمومیت و اطلاق دارد، و هم از نظر زمانی. عمومیت و اطلاق زمانی آنها نیز، علناً بیانگر خاتمیت میباشد. اینك نمونههایی از این آیات را یادآور میشویم:
«وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ».[2]
این قرآن بر من نازل شده است، تا به واسطه آن شما و هر كس را كه قرآن به او برسد، انذار كنم.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً».[3]
و ما تو را نفرستادیم مگر این كه برای همه مردم بشارت دهنده و بیم دهنده باشی.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ».[4]
ما تو را نفرستادیم مگر این كه مایه رحمت برای جهانیان باشی.
«تَبارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً».[5]
زوال ناپذیر و صاحب خیرات و نعمتهای بسیار است خداوندی كه فرقان (قرآن) را بر بنده خود فرو فرستاد تا مایه انذار جهانیان باشد.
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ».[6]
رمضان ماهی است كه قرآن در آن نازل شده است تا هدایتگر بشر باشد.
و آیات دیگر از این قبیل كه بر جهانی بودن رسالت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شریعت اسلام، و در نتیجه خاتمیت بودن آن دلالت میكنند.[7]
خاتمیت در احادیث اسلامی
احادیث مربوط به خاتمیت دین به واسطه شریعت اسلام ـ به ویژه در كتب حدیث شیعه ـ بسیار است. معروفترین حدیث در اینباره، حدیث منزلت است كه از نظر سند قطعی، و از نظر دلالت بر خاتمیت نیز صراحت دارد. پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این حدیث نسبت علی ـ علیه السلام ـ به خود را از قبیل نسبت هارون به موسی ـ علیهما السلام ـ دانسته است، و در ادامه میفرماید: «با این تفاوت كه هارون پیامبر بود، ولی علی ـ علیه السلام ـ پیامبر نیست»؛ زیرا پس از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیامبری برگزیده نخواهد شد، چنان كه فرمود:
«اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِن مُوسَی اِلّا اَنَّهُ لَا نَبیَّ بَعْدِی».[8]
احادیث دیگری نیز از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره خاتمیت نقل شده است كه شماره آنها متجاوز از سی روایت است.[9]
در نهجالبلاغه نیز مسئله خاتمیت به صورت مؤكد و مكرر بیان شده است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ در اولین خطبه چنین فرموده است:
«بعث الله محمداً ـ صلّی الله علیه و آله ـ لِانْجَازِ عِدَتِهِ وَ اِتْمَامِ نَبُوَّتِهِ.»
خداوند حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را برای عملی ساختن وعده خویش و به اتمام رساندن نبوت خویش برگزید.
و در خطبه 83 نیز فرموده است:
«اَیُّهَا النَّاسُ، خُذُوَها مِنْ خَاتِمَ الْنَّبیینَ فِی انَّهُ یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ...»
ای مردم! این مطلب را از آخرین پیامبران دریافت كنید كه كسانی از ما میمیرند ولی در حقیقت نمردهاند...
در احادیث نقل شده از دیگر ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیز بر این كه شریعت اسلام، آخرین شریعت الهی است، تصریح شده است. از جمله این حدیث شریف از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده است كه فرمود:
«حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اِلی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، لَایَكُونُ غَیْرُهُ وَ لا یَجِیءُ غَیْرُهُ».[10]
حلال محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا روز قیامت حلال، و حرام او تا روز قیامت و همواره حرام است، چیزی مغایر با آن نخواهد بود، و نخواهد آمد.
روایات منقول از ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ در اینباره، درحد تواتر است، كه ما به دلیل رعایت اختصار و نیز قطعی بودن این مسئله در میان مسلمانان، به نمونههای یاد شده بسنده میكنیم.[11]
كمال دین
خاتمیت شریعت با كمال آن ملازمه دارد، زیرا اگر شریعت كاملتر امكانپذیر باشد، پایان بخشیدن به شریعت، با فرض وجود قابلیت آن در افراد بشر با جود و حكمت الهی سازگاری ندارد. از سوی دیگر هرگاه شریعت به كاملترین مرتبه ممكن رسید، شریعت دیگری برتر از آن معقول نیست، و در این صورت دین و شریعت به پایان خود میرسد.
كمال شریعت، عبارت است از این كه معارف و احكام شریعت در همه حوزههای هدایت كه قلمرو نقشآفرینی و كاركرد دین است، عالیترین معارف و احكام ممكن باشد.
بدیهی است كمال معارف و احكام دینی در قلمروهای مختلف، متفاوت است. مثلاً كمال دین در مسایل متافیزیك و آن چه مربوط به مبدأ و معاد است و تحول و تغییر در آن راه ندارد، در این است كه مسایل به صورت مشخص بیان شود. از باب مثال، توحید و صفات الهی كاملاً تبیین گردد، یا مسایل مربوط به معاد به طور مشخص بیان گردد؛ ولی كمال شریعت در مسایل مربوط به زندگی دنیوی انسان كه در معرض تحول و تغییر قرار دارد، به این است كه اصول كلی و قوانین اساسی مربوط به آن كه تأمین كننده هدایت انسان است بیان شود، اما آن چه در معرض تحول و تغییر قرار دارد، به عهده علم و تجربه و خرد بشر واگذار گردد.[1] . احزاب/40.
[2] . انعام/ 19.
[3] . سباء/ 28.
[4] . انبیاء/ 107.
[5] . فرقان/ 1.
[6] . بقره/ 185.
[7] . جهت آگاهی بیشتر از این آیات ر.ك: كتاب مفاهیم القرآن، ج 3، صص 139ـ113.
[8] . درباره این حدیث ر.ك: كتابهای: المراجعات، تألیف امام شریف الدین، مراجعههای 28 و 29؛ كفایه الطالب، تألیف حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی، ص 282؛ بحار الانوار،علامه مجلسی، ج 37، ص 289ـ254.
[9] . مفاهیم القرآن، ج 3، ص 147ـ142.
[10] . اصول كافی، ج 1، كتاب القرآن، باب 17، حدیث 19.
[11] . جهت آگاهی از این روایات ر.ك: كتاب مفاهیم القرآن، ج 3، ص 167ـ148.
منبع : پایگاه اندیشه قم