قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

كلام ناب امام رضا عليه السلام‏

 

 

منابع مقاله:

عظمت حق در كلام امام رضا عليه السلام           کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه   

صلوات در كلام امام رضا عليه السلام               کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه   

امامت و ولايت در كلام امام رضا عليه السلام        کتاب: عرفان اسلامى    ج 11   

ازدواج موقت در كلام امام رضا عليه السلام          کتاب: صبر از ديدگاه اسلام

گناهان كبيره از ديدگاه امام هشتم عليه السلام       کتاب: عبرت آموز     

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان 

 

عظمت حق در كلام امام رضا عليه السلام

در قسمتى از يك روايت بسيار مهم از قول حضرت رضا عليه السلام نقل شده:

وَإنَّ الْخالِقَ لا يُوصَفُ إلّابِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أنّى يُوصَفُ الَّذى تَعْجَزُ الْحوَاسُّ أنْ تُدْرِكَهُ، وَالأوْهامُ أنْ تَنالَهُ، وَالْخَطَراتُ أنْ تَحُدَّهُ، وَالأبْصارُ عَنِ الإحاطَةِ بِهِ؟ جَلَّ عَمّا وَصَفَهُ الْواصِفُونَ، وَتَعالى عَمّا يَنْعَتُهُ النّاعِتُون.

نَأى فى قُرْبِهِ، وَقَرُبَ فى نَأْيِهِ، فَهُوَ فى نَأيِهِ قَريبٌ، وَفى قُرْبِهِ بَعيدٌ. كَيَّفَ الْكَيْفَ فَلا يُقالُ: كَيْفَ؟ وَأيَّنَ الْايْنَ فَلا يُقالُ: أيْنَ؟ إذْ هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفوفِيَّةِ وَالأيْنُونِيَّةِ. «1»

احدى نمى تواند وجود مقدّس آفريدگار را توصيف نمايد جز از طريقى كه حضرت او خودش را وصف كرده، و آن در آيات قرآن و فرمايش هاى ائمّه معصومين عليهم السلام است.

دانش انسان آميخته به جهل است، آن را استعداد و قابليّتى نيست كه بتواند وجود بى نهايت در بى نهايت را وصف كند. چگونه انسان قدرت توصيف آن جناب را دارد در حالى كه اساس و پايه دانش بشر نيروى حسّ است و حسّ از درك عظمت و جلال كبريايى ناتوان، و آن را تناسبى با ادراك حقايق و اسرار نيست، نيروى واهمه نيز از رسيدن به آن حقيقت محضه پايش لنگ است، كه واهمه به طور دائم در معرض خاطرات بى اساس است. عقل اكتسابى هم به آن ساحت مقدّس عرصه با عظمت راه ندارد، كه آنجا را كه ميدانى نامتناهى است با مركب عقل نمى توان رفت. وجود مبارك حضرت ربّ العزّه برتر از آن است كه به وصف واصفان در آيد، و با ارزش تر از آن است كه نعت ثنا گويان بتواند به نعتش برخيزد.

او را نسبت به تمام موجودات قرب ذاتى است، ولى در عين قرب در جهت مقام و علوّشأن بسيار دور دست است. در دوريش نزديك است، و در نزديكيش دور؛ چرا كه او قائم به ذات و ماسواى او قائم به او هستند، و چه فاصله اى دورتر از اين كه او قائم به خود و موجودات نسبت به او ربط محضند، و او واجب و ديگران ممكن، و حضرتش خالق و غير او مخلوق است. فاصله او از موجودات همچون فاصله قيّوميّت از قوّام و نور از سايه است، ولى در عين اين فاصله به تمام موجودات نزديك است، چرا كه او به وجود آورنده و نگهبان همه آنهاست.

چگونگى ها و عوارض و معروض آنها را حضرت او آفريد، براين اساس نمى توان گفت او چگونه است كه چگونگى مخلوق است و او خالقِ چگونگى، خالق محال است و داراى اوصاف مخلوق باشد. او علّت تامّ است، معنا ندارد به دايره معلوليّت در آيد، كه علّت تام نيروى فاعليّت و ايجاد است، و معلول و عرض تنها و تنها قابليّت و امكان، و جمع اين دو از محالات حتميّه است؛ زيرا كه مخلوق و معلولْ اوصاف خالق و علّت را ندارد، و خالق و علّت تام و وجود واجب، صفات ممكن و مخلوق را دارا نيست.

علّت تام و خالق هرگز در رتبه مخلوق نخواهد بود، بلكه ميان خالق و مخلوق بينونت كامل وجود دارد و ربط ميان اين دو ربط، معيّت قيّومى است. آرى، خالق و مخلوق در نوع و ماهيّت به هيچ عنوان يكسان نيستند ورنه خالقيّت و قيّوميّت بى مفهوم خواهد ماند.

وجود ممكن آميخته به قيد عدمى و ماهيّت است، ولى وجود مقدّس حضرت ربّ العالمين حقيقت وجود و بساطت وجود است، كه حقيقت تفاوت ميان حق و ماسوا به امور عدميّه است كه مراتب نقصان و قصور وجود مى باشد او از چگونگى و مكان كه هر دو از اوصاف مخلوقات است به كلّى جدا و مبرّاست.

اكنون خود قضاوت كنيد، ماسوا كه فقر و ربط و احتياج محضند و همه در تمام حيثيّات خود قائم به حضرت اويند و وصفى از اوصاف او آن چنان كه هست در هيچ موجودى يافت نمى شود، آيا مى توانند به درك كُنهِ صاحب و مالك و خالق خود برسند؟!

بى پرتو رخسار تو پيدا نتوان شد

بى مهر تو چون ذرّه هويدا نتوان شد

جز از لب تو جام لبالب نتوان خورد

جز در رخ تو واله و شيدا نتوان شد

تا موج تو ما را نكشد جانب دريا

از ساحل خود جانب دريا نتوان شد

در خلوت اگر ديده ز اغيار نشد پاك

از خلوت خود جانب صحرا نتوان شد

بى ديده نشايد به تماشا شدن اى دوست

تا ديده نباشد به تماشا نتوان شد

(شمس مغربى)

 

صلوات در كلام امام رضا عليه السلام

«حضرت رضا عليه السلام در مجلس مأمون فرمود:

چون اين آيه شريفه نازل شد، به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشتند، معناى تسليم به تو را دانستيم، و آن اطاعت محض از حضرت تو در تمام برنامه هاى زندگى است، ولى كيفيت صلوات بر تو را نمى دانيم، حضرت فرمود بگوئيد:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ عَلى ابْراهيمَ وَ آلِ ابْراهيمَ انَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.

خدايا! بر محمد و خاندانش درود فرست همانگونه كه درود فرستادى و بركت بخشيدى بر ابراهيم و خاندانش؛ همانا تو ستايش شده و ارجمندى.

سپس حضرت رضا عليه السلام فرمود: اى مردم! در بين شما در زمينه صلوات بر محمد و آل محمد اختلافى هست؟

مأمون گفت: اين حقيقتى است كه اصلًا در آن اختلافى نيست، و امت اسلام بر لزوم اين صلوات اجماع دارند، اما اى فرزند رسول خدا براى صلوات بر آل، غير اين روايت دليل واضح و روشنى از قرآن مجيد داريد؟

حضرت فرمود: آرى، از قول حضرت حق كه در قرآن مى فرمايد:

يس* وَالقُرَآنِ الْحَكيمِ* انَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ* عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» «2»

يس* سوگند به قرآن كريم،* كه بى ترديد تو از فرستادگانى،* بر راهى راست [قرار دارى.]

منظور از «يس» كيست؟ دانشمندان مجلس مأمون گفتند: به طور قطع و بدون شك منظور از يس محمّد صلى الله عليه و آله است، و احدى از امت در اين مسئله ترديد ندارد.

حضرت فرمود: به حقيقت كه خداوند به محمد و آل محمد عنايتى كرده كه احدى به ذات آن نمى رسد مگر با نور عقل و خرد، خدا در قرآن به كسى جز انبيا سلام نكرده، در اين زمينه مى فرمايد:

سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ» «3» و سَلامٌ عَلى ابْراهيمَ» «4» و سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هرُونَ» «5»

ولى نفرمود:

سَلامٌ عَلى آلِ نوحٍ وَ سَلامٌ عَلى آلِ ابراهيمَ وَ سَلامٌ عَلى آلِ موسى وَ هرُونَ.

ولى فرمود:

سَلامٌ عَلى الْ يس» «6»

سلام بر آل ياسين.

يعنى آل محمد صلوات اللَّه عليهم.

سپس فرمود: اى مأمون! متوجه شدى كه در معدن نبوت شرح و بيان اين واقعيت هست.» صلوات بر محمد و آل محمد از شرايع دين و از واجبات الهى است كه وجوبش در تشهد نماز امرى قطعى و حقيقتى بدون ترديد است، تا جايى كه شافعى كه از فقهاى بزرگ مكتب خلفاست مى گويد: اگر كسى در نماز واجب خود، بر آل محمّد صلوات نفرستد، صلواتش صلوات نيست و به اين خاطر نمازش نماز نيست، چون جزئى از يك واجب را ادا نكرده و عدم اداء جزئى از واجب، مبطل نماز است.

صلوات در روايات

حضرت رضا عليه السلام فرمود:

مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى ما يُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْيُكْثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، فَانَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً.

وَ قالَ عليه السلام: الصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ التَّسْبيحَ و التَّهْليلَ وَ التَّكْبيرَ.

كسى كه قدرت بر انجام كارى كه كفّاره گناهانش شود ندارد، زياد بر محمّد و آل محمد صلوات بفرستد، به حقيقت كه صلوات نابوده كننده گناهان است، چه نابود كردنى. و نيز آن حضرت فرمود: صلوات بر محمد و آل محمد، در پيشگاه خداى عزوجل برابر تسبيح و تهليل و تكبير است.

 

امامت و ولايت در كلام امام رضا عليه السلام

من از ميان صدها كتاب علمى و تحقيقى و روايى و تاريخى كه در امر ولايت و امامت و جانشينى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته شده فقط يك سخن از حضرت على بن موسى الرضا عالم آل محمد عليهم السلام نقل مى كنم باشد كه اهل انصاف به انصاف خود تكيه كنند.

عبدالعزيز بن مسلم كه از ياران و ارادتمندان و مخلصان حضرت رضاست مى گويد «7»:

در ابتداى ورودمان به مرو در خدمت امام رضا عليه السلام در روز جمعه در جامع مرو بوديم، بين مردم در امر امامت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله سخنان زيادى رد و بدل شد و اختلاف زيادى كه بين مردم در مسئله امامت بود مورد مذاكره قرار گرفت پس از آن جلسه به خدمت مولايم حضرت رضا عليه السلام رسيدم و داستان مردم را بازگو كردم، حضرت لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين مردم جاهل و نادانند و در رأى و عقيده خود كلاه سرشان رفته، به حقيقت خداوند عزّوجلّ جان رسول خدا صلى الله عليه و آله را نگرفت مگر اين كه دين را براى او كامل كرد و قرآنى به او عنايت فرمود كه شرح هر چيز در آن است، حلال و حرام و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند همه را در آن بيان كرد و فرمود:

[ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ] «8».

ما چيزى را در كتاب [تكوين از نظر ثبت جريانات هستى و برنامه هاى آفرينش ] فروگذار نكرده ايم.

در سفر حجة الوداع كه آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بود آيه سوم سوره مائده را نازل كرد:

[الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً] «9».

امروز [با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت، امامت، حكومت و فرمانروايى بر امت ] دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم.

امر امامت از تمام نعمت است، پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا نرفت تا براى همگان همه معالم دين را بيان كرد و راه را براى آنان روشن ساخت و آن ها را بر جاده حق واداشت و على عليه السلام را بر آنان رهبر و پيشوا نمود و از چيزى كه مورد نياز امت باشد صرف نظر نكرد مگر اين كه بيان فرمود، هر كه خيال كند كه خداوند دينش را كامل نكرده، كتاب خدا را رد نموده و هركس كتاب خدا را رد كند به آن كافر است!!

آيا قدر و موقعيت امامت را در امت مى دانند تا اختيار و انتخاب آنان در آن روا باشد؟!

به راستى! امامت اندازه اى فراتر و مقامى والاتر و موقعى ارزنده تر و آستانى منيع تر و ژرفايى فروتر از آن دارد كه مردم با عقل خود به آن رسند، يا با رأى و نظر خود درك كنند يا به انتخاب خود امامى بگمارند.

امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم پس از آن كه مقام نبوت و خُلّت را پابرجا كرد بدان رسيد، اين امامت سومين درجه و فضيلتى بود كه خدايش بدان مشرف كرد و نامش را به وسيله آن بلند نمود و فرمود:

[إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً] «10».

من تو را براى همه مردم پيشوا و امام قرار دادم.

خليل از شادمانى به اين نعمت عرضه داشت:

اين مقام در ذرّيه و نژاد من هم هست؟

خداوند فرمود:

 [لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ].

پيمان من [كه امامت و پيشوايى است ] به ستمكاران نمى رسد.

اين آيه امامت و رهبرى هر ظالمى را تا روز قيامت باطل ساخت و آن را مخصوص برگزيدگان پاك ساخت.

 

ازدواج موقت در كلام امام رضا عليه السلام

امام رضا عليه السلام مى فرمايد: عاشقانه در تمام موارد كار كنيد. برخورد زن و شوهر در خانه هم بايد برخورد عاشقانه باشد، اگر نباشد ما اصلًا آن زندگى را قبول نداريم آن خانه را قبول نداريم.

مردى خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد راجع به ازدواج موقت از حضرت سؤال

كرد، گفت: شرايط ازدواج موقت چيست؟ حضرت عرض فرمود: زن دارى؟ عرض

كرد: بله، فرمود: اين سؤال به تو ربطى ندارد، «11» چون امام مى داند اگر به او بگويد خوب است مى رود يك زيباتر از زن خود پيدا مى كند بعد دلگرم به او مى شود، بعد زن سى ساله خود كه شش تا بچه را بزرگ كرده، تمام ارزش هاى خانه را زير پا مى گذارد مى رود دنبال شهوت، خيلى چيزها را ائمه عليهم السلام قبول ندارند و ما قبول داريم خيلى چيزها را خدا قبول ندارد و ما قبول داريم، خيلى چيزها را آنها قبول دارند و ما قبول نداريم و خيلى به نظرمان عادى و ساده است.

بعضى چيزها عيب هاى خيلى بزرگ پيدا مى كند، اگر هم اولش عيب نداشته باشد، بعداً پيدا مى كند.

چرا مى گويد: دروغ به شوخى هم حرام است؟ براى اينكه مقدمه ورود به دروغ جدى است، چرا مى گويد: نگاه كردن شعبه اى از زنا است و هر نگاه كردنى تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است كه به چشمت خورده و چرا مى گويد: اگر هر كسى به نامحرم نگاه كند به تعداد نگاه هايش در جهنم تيرهايى از آتش و آهن گداخته به چشم او مى زنند چون مقدمه زناست، «12» چون مقدمه هجوم به ناموس يك مملكت است، چون مقدمه خراب كردن يك خانواده است، چون مقدمه متلاشى كردن يك كانون گرم خانه مسلمان است، چرا بايد دروغ گفت؟

ما اول بايد سراغ قرآن برويم قبل از روايت، آنجايى كه قرآن براى ما روشن نبود واجب است سراغ روايت برويم، حالا وقتى مى گويد: اگر انسان دروغ بگويد بوى بدى از اين دهان به فضا مى رسد كه ملائكه عالم از استشمام اين بوى بد چون

موجود زنده اند، چنان ناراحت مى شوند كه همه يك پارچه فرياد مى زنند الهى اين

دروغگو را لعنت كن. «13» حالا آدم در نماز دروغ بگويد، به پروردگار آنجا كه مى گويد:

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » «14» من بنده تو هستم اما خدا مى بيند كه او بنده شكمش هم هست، بنده هوايش هم است، بنده شرق و غرب هم است، خوب اين دروغ است.

چه كسى گفته شخصيت افراد شكسته شود؟ اسلام كه دين شخصيت دهى است، زن بايد كمال اعتماد را به مردش داشته باشد، مرد هم بايد كمال اعتماد را به زنش داشته باشد، رابطه خانه هم بايد عاشقانه باشد.

آن وقت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

ما اين خانه را به عنوان خانه اسلامى امضا مى كنيم.

خوب يك دروغ وقتى اينقدر بوى بدى داشته باشد پياده كردن خواسته هاى غير مشروع نفس و هواى نفس را و عمل نكردن به دستورهاى پروردگار چقدر بوى بد دارد، چه شكلى به باطن آدم مى دهد، بعد هم با آن شكل و با آن بو آدم روز قيامت وارد بشود. اين بوى بد صريح قرآن مجيد است.

تفسيرى بر «فى عيشَهٍ راضِيَه »

پروردگار بزرگ هم كه در قرآن مجيد فرموده است:

عاشقان و اولياء من «فى عيشَهٍ راضِيَه » هستند. من اگر با آن بو و دود سنگينى كه از گناه من برخواسته و آشكار شده وارد قيامت بشوم، چه طور مى توانم به پيغمبر

و ائمه عليهم السلام نزديك بشوم؟ خدا كه گفته آنها:

«فَهُوَ فى عيشَهٍ راضِيَه » «15» هستند.

ممكن است حضرت سيدالشهدا عليه السلام با اين دود غليظ گناه من و بوى كثيف گناه من در قيامت تا رفتن به بهشت زجر بكشد پس «فَهُوَ فى عيشَهٍ راضِيَه » چيست؟

در سوره مباركه حديد و سوره مباركه يس پروردگار به انبوه مردم مى فرمايند:

تمام مجرمين از قبرها كه بيرون مى آيند خطاب به آنها مى رسد:

«وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون » «16» خودتان را جدا كنيد، و در سوره مباركه حديد مى فرمايد:

«فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ

الْعَذابُ » «17» اصلًا بين عاشقان و بين ديوانگان گناهكار مجرم عصيانگر ديوار كشيده مى شود كه همديگر را نمى بينند، حالا از پشت ديوار من فرياد بزنم، كيست كه صداى من را بشنود؟

صبر، راه رسيدن به مقام وصل

راه رسيدن به وصل چيست؟

قرآن مى فرمايد:

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون » «18» شما كسانى بوديد كه لبه پرتگاه جهنم بوديد، من قرآن را فرستادم براى اينكه شما را نجات بدهد، چون عاشق شما هستم.

قرآن آزمايشگاه است و انسان در مقابل اين آزمايشگاه هم علم مى خواهد، هم صبر مى خواهد، علم را مى خواهد براى اينكه بفهمد چه كار بكند. صبر را مى خواهد براى اينكه عمل از او سر بزند و طاقت اجرا داشته باشد و اين صبر هم با تمرين به دست مى آيد و اين صبر را مى شود تقويت كرد و وقتى كه مقام صبر در انسان تجلى بكند هوى در انسان ضعيف مى شود، اما اگر هوى قوى باشد، اگر انسان به باطن و ظاهر قرآن عالم باشد اراده انسان در اسارت هوى است، انسان مى خواهد كار بكند نمى تواند اراده اسير تحرك ايجاد نمى كند، اراده وقتى اسير بود، علم هم اسير است.

خيلى ها علم به حرام و حلال خدا دارند اما عمل نمى كنند، نه به واجب خدا گوش مى دهند نه به حرام خدا. طلحه و زبير كه جاهل به احكام خدا نبودند بلكه از عالمان به احكام الهى بودند، جاهل نبودند، آنهايى كه بعد از پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله تا كشته شدن اميرالمؤمنين عليه السلام اينهمه جنايت كردند. عالمان به احكام الهى بودند جاهل نبودند ولى علمشان و اراده ايشان اسير بود و علم اسير و اراده اسير هيچ حركتى ندارد. انسان در معرض آزمايش هاى سنگين است.

خدا به انسان آگاهى مى دهد، بعد هم كيفيت برخورد را معلوم مى كند كه با حادثه چگونه برخورد كند هر چه باشد، چه حادثه مثل قرآن باشد كه در رأس پديده هاست، و چه پياده شدن احكام خدا باشد. چه بلاها و مصائب آسمانى باشد مثل زلزله يا چه بلاهايى باشد كه دشمن بر انسان ايجاد مى كند: مثل جنگ يا بلاهايى باشد كه زير و بالا شدن اجتماعى براى انسان توليد مى كند يا بلاى هواى نفس باشد يا بلاى شكم باشد.

اولًا: آگاهى داده كه شما در جاده اى هستيد كه پر از حادثه است.

ثانياً: راه برخورد با حادثه را معلوم كرده كه چگونه برخورد بكنيد.

ثالثاً: قدرت برخورد سالم با حادثه را هم به انسان عنايت كرده كه همين مقام صبر است.

 

گناهان كبيره از ديدگاه امام هشتم عليه السلام

 در كتاب پرقيمت «عيون اخبار الرضا» از امام هشتم عليه السلام روايت شده كه گناهان كبيره عبارت است از:

1- به قتل رساندن انسانى كه خدا ريختن خونش را حرام كرده.

2- زنا.

3- سرقت.

4- خوردن مست كننده.

5- عاق شدن از جانب پدر و مادر.

6- فرار از جنگ.

7- خوردن مال يتيم به ستم.

8- خوردن گوشت ميته و خون و گوشت خوك و آنچه به نام غير خدا كشته شده.

9- ربا.

10- خوردن مال حرام.

11- قمار.

12- كم گذاشتن از پيمانه و ترازو.

13- تهمت به پاكدامن.

14- لواط.

15- نااميدى از رحمت خدا.

16- ايمن دانستن خود از عذاب خدا.

17- كمك دادن به ستمكاران.

18- ميل قلبى به ستمگران.

19- سوگند دروغ.

20- حبس كردن حقوق مردم بدون تنگدستى.

21- دروغ.

22- كبر.

23- اسراف.

24- تبذير.

25- خيانت.

26- سبك شمردن حج.

27- جنگ با دوستان خدا.

28- اشتغال به سرگرميهاى بيهوده و بى منفعت.

29- پافشارى بر گناه .

 

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- الكافى: 1/ 138، حديث 3؛ التوحيد: 61، باب 2، حديث 18.

(2)- يس (36): 1- 4.

(3)- صافّات (37): 79.

(4)- صافّات (37): 109.

(5)- صافّات (37): 120.

(6)- صافّات (37): 130. (7)- الكافى: 1/ 198، باب نادر جامع فى فضل الامام وصفاته، حديث 1؛ الأمالى، شيخ صدوق: 674، المجلس السابع والتسعون، حديث 1؛ بحار الأنوار: 25/ 120، باب 4، حديث 4.

(8)- انعام (6): 38.

(9)- مائده (5): 3.

(10)- بقره (2): 124.

(11)- الكافى: 5/ 452، باب أنه يجب أن يكف عنها من كان مستغنيا، حديث 1؛ «عَنْ عَلِىِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى عليه السلام عَنِ الْمُتْعَهِ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ فَقَدْ أَغْنَاكَ اللَّهُ عَنْهَا قُلْتُ إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَعْلَمَهَا فَقَالَ هِىَ فِى كِتَابِ عَلِىٍّ عليه السلام فَقُلْتُ نَزِيدُهَا وَ تَزْدَادُ فَقَالَ وَ هَلْ يَطِيبُهُ إِلَّا ذَاكَ.

على بن يقطين به محضر حضرت رضا عليه السلام شرفياب شد و از ازدواج موقت سول كرد. حضرت در جواب فرمود: تو را با آن چكار است؟ با آنكه داراى همسر دائمى هستى و خداوند تو را از ازدواج موقت بى نياز ساخته است.»

(12)- بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حديث 34؛ «قَالَ النَّبِىُّ صلى الله عليه وآله النَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ فَمَنْ تَرَكَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ إِيمَاناً يَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِى قَلْبِهِ.»

وسائل الشيعه: 20/ 191، باب 104، حديث 25396؛ «عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ وَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالا مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يُصِيبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَا فَزِنَا الْعَيْنَيْنِ النَّظَرُ وَ زِنَا الْفَمِ الْقُبْلَهُ وَ زِنَا الْيَدَيْنِ اللَّمْسُ صَدَّقَ الْفَرْجُ ذَلِكَ أَوْ كَذَّبَ.»

(13)- مستدرك الوسائل: 9/ 86، باب 120، حديث 10291؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الْمُومِنُ إِذَا كَذَبَ بِغَيْرِ عُذْرٍ لَعَنَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتْنٌ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرْشَ فَيَلْعَنُهُ حَمَلَهُ الْعَرْشِ وَ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِتِلْكَ الْكَذِبَهِ سَبْعِينَ زَنْيَهً أَهْوَنُهَا كَمَنْ يَزْنِى مَعَ أُمِّهِ.»

بحار الأنوار: 69/ 263، باب 114، حديث 48؛ «قَالَ عليه السلام إِيَّاكُمْ وَ الْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِى إِلَى الْفُجُورِ وَ الْفُجُورَ يَهْدِى إِلَى النَّار.»

«وَ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام الْكَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِى أَمْرَيْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَهِ وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ.»

(14)- فاتحه 5: 1؛ « [پروردگارا!] تنها تو را مى پرستيم وتنها از تو كمك مى خواهيم.»

(15)- قارعه 7: 101؛ «پس او در يك زندگى خوش و پسنديده اى است.»

(16)- يس 59: 36؛ «و [ندا آيد:] اى گناهكاران! امروز [از صف نيكان ] جدا شويد.»

(17)- حديد 13: 57؛ «سپس ميان آنان ديوارى زده مى شود كه داراى درى است، درونش [كه مؤمنان در آن درآيند] رحمت است و بيرونش كه پيش روى منافقان قرار دارد عذاب است.»

(18)- آل عمران 103: 3؛ «و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اهل بيت:] چنگ زنيد، و پراكنده و گروه گروه نشويد؛ و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آن گاه كه [پيش از بعثت پيامبر و نزول قرآن ] با يكديگر دشمن بوديد، پس ميان دل هاى شما پيوند و الفت برقرار كرد، در نتيجه به رحمت و لطف او با هم برادر شديد، و بر لب گودالى از آتش بوديد، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا اين گونه، نشانه هاى [قدرت، لطف و رحمت ] خود را براى شما روشن مى سازد تا هدايت شويد.»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه