كسى كه دنبال اين نور نرود و فقط قانع به اين بدن بشود، يعنى به خودش بقبولاند كه انسان مساوى با بدن است، بدن هم هيچ چيزى ندارد، يك كيسه خالى دارد كه اسمش معده است، كه نهايت كارش كودسازى است، و يك كيسه خالى ديگر دارد، كه محل پر شدن شهوت است كه آن هم اگر به اندازه يك سر سوزن از بدن خارج شود، خدا گفته است كه كل بدن را نجس مى كند و غسل به تو واجب مى شود.
كسى كه به خودش قبولانده است كه انسان مساوى با بدن است، معنى اش اين است كه انسان مساوى با اين دو كيسه خالى است، كه براى پر كردن و خالى كردن آن، آمده تا وقتى كه بميرد.
ديگر فحشى بدتر از اين به عالم هستى نيست. توهينى بالاتر از اين به پروردگار نيست كه من بگويم: هدف تو از ولادت من تا مرگ، اين بوده كه من زحمت بكشم و هشتاد سال دو تا كيسه را پر كنم، بعد از چهار پنج ساعت تبديل به دو نجاست بشود، بعد خالى كنم، دوباره بروم و پر كنم، چون با يك دفعه پر شدن كه كارش درست نمى شود.
همان بار اولى كه متولد مى شود، شير مادر را كه مى خورد، دكترها مى گويند: اول كار دو ساعت به دو ساعت شير به بچه بدهيد، بعد از دو ساعت كه خالى شد، با گريه اعلام مى كند كه شكمم خالى است، و وقتى كه بزرگ مى شود، با ربا، غصب، دزدى، رشوه، ظلم و با عربده اعلام مى كند.
اين را كسى به خودش بقبولاند كه من مساوى با دو كيسه خالى هستم، هدف خدا اين بوده كه من بيايم و اين دو كيسه را پر از نجاست كرده سپس هر دو را خالى كنم، توهينى بالاتر از اين به خدا نيست.
منبع : پایگاه عرفان