منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامی جلد ششم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ركوع حقيقت اول و سجود حقيقت دوم است، كسى كه منزل اول را با شرايط لازمش طى كرد، صلاحيت براى ورود به منزل دوم را دارد.
آرى، عبادت حق چه در باطن چه در ظاهر همانند نردبان است كه با طى پله اول مى توان به پله دوم رسيد و معلوم است كه بدون طى مرحله اول رسيدن به مرحله دوم ممكن نيست.
كسى كه مى خواهد به نتايج و محصولات عالى عبادت برسد بايد ترتيب در منازل را رعايت كند ورنه به هيچ نتيجه و سودى نخواهد رسيد.
مثلًا وضو يا غسل يا تيمم مقدمه براى ورود به عبادت است، كسى كه منزل طهارت را طى كند صلاحيت ورود به منزل عبادت را دارد، ولى كسى كه از طهارت غفلت كرده اگر هزاران ركعت نماز بخواند، يا بدون غسل هزاران روز وارد روز ماه رمضان شود، يا بدون طهارت وارد طواف گردد، بدون شك به منزل با عظمت نماز و روزه و حج وارد نشده و زحمت بى نتيجه و كوشش بى ثمر متحمل شده است.
كسى كه شرايط تكبيرة الاحرام را رعايت نكرده به مملكت سوره حمد نرسيده و آن كه حقايق اين سوره را متحقق نگشته به سوره نرسيده و هر كس هماهنگ با سوره نشد به ركوع وارد نگشته و آن كه ركوع به حقيقت نكرده گرچه به سجده رود به سجده نرفته است.
همه مراحل و منازل و مسائل از همين قبيل است، مثلًا كسى كه دنيا را مقدمه آخرت يا مرزعه عالم قيامت قرار نداده به آثار و نتايج و محصول عالى قيامت كه رضايت حق و ملاقات با عباد شايسته خدا و بهشت الهى و جنت و كوثر و رضوان است نمى رسد.
منغمر در دنيا و آن كه دنيا برايش قبله و هدف بوده، به وقت مرگ حالتى جز حالت ماديت ندارد و در برزخ چشمى جز چشم دنيابين براى او نيست و به خاطر نداشتن وسايل مادى در عالم برزخ، در غربت و تنهايى و تاريكى به سر مى برد و در قيامت به خاطر نداشتن وسايل زندگى مطابق آنجا، جز حسرت و اندوه و پريشانى و اضطراب و شقاوت و عذاب جهنم حاصلى نخواهد داشت:
اعمال انسان در دنيا و آخرت
در ترجمه «الذريعة الى مكارم الشريعة» راغب اصفهانى مى خوانيم:
انسان از جهتى در دنيا مانند كشاورز است، عمل وى كشت او، دنيا كشتزار او، هنگام مرگ وقت درو كردن و عالم آخرت خرمنگاه او خواهد بود.
او جز آنچه كاشته است درو نخواهد كرد و جز آنچه درو كرده است پيمانه نخواهد نمود.
چنان كه در خرمنگاه پيمانه، ترازو، امنا، حافظان، گواهان و دفتر وجود دارد، هم چنان در آخرت امثال آن ها وجود خواهد داشت، چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
[وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ ] «1».
و ترازوهاى عدالت را در روز قيامت مى نهيم و به هيچ كس هيچ ستمى نمى شود و اگر [عمل خوب يا بد] هم وزن دانه خردلى باشد آن را [براى وزن كردن ] مى آوريم و كافى است كه ما حسابگر باشيم.
و مى فرمايد:
[وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ* كِراماً كاتِبِينَ* يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ ] «2».
و بى ترديد بر شما نگهبانانى گماشته اند* بزرگوارانى نويسنده* كه آنچه را [از خير و شر] انجام مى دهيد، مى دانند [و ضبط مى كنند.].
و مى فرمايد:
[وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ ] «3».
و كتاب [اعمال ] را مى نهند و پيامبران و گواهان را بياورند وميانشان به حقّ وراستى داورى شود، وآنان مورد ستم قرار نمى گيرند.
چنانچه در خرمن گاه دانه و كاه از هم جدا مى شود، در آخرت نيز اعمال حسنه و گناهان از هم جدا خواهد شد، در اين زمينه خداى متعال مى فرمايد:
[لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ] «4».
تا خدا ناپاكان را از پاكان جدا كند، وناپاكان را روى يكديگر گذارد، پس همه را متراكم وانباشته سازد و يكجا در جهنم قرار دهد؛ [به راستى ] آنانند كه زيانكار واقعى اند.
درباره كار و كوشش كافران بدبخت كه همّ و غمّى جز دنيا ندارند و ابداً به آخرت توجه نداشته و براى آنجا كارى نكردند مى فرمايد:
[مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْ ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ] «5».
وصف حال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند [اين گونه است ] اعمالشان مانند خاكسترى است كه در يك روز توفانى، تند بادى بر آن بوزد [و آن را به صورتى كه هرگز نتوان جمع كرد، پراكنده كند] آنان نمى توانند از اعمال خيرى كه انجام داده اند، چيزى [براى ارائه به بازار قيامت جهت كسب ثواب و پاداش ] به دست آورند؛ اين است آن گمراهى دور.
و نيز مى فرمايد:
[وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً] «6».
و ما به [بررسى و حسابرسى ] هر عملى كه [به عنوان عمل خير] انجام داده اند، مى پردازيم، پس همه آن ها را غبارى پراكنده مى سازيم.
كسى كه براى عالم آخرت عمل كند در كيل و وزن او بركت داده خواهد شد و عمل او توشه آخرتش مى شود چنانچه خداوند متعال مى فرمايد:
[وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً] «7».
و كسانى كه آخرت را در حالى كه مؤمن هستند بخواهند و با تلاشى كامل [و خالصانه ] براى [به دست آوردن ] آن تلاش كنند، پس تلاششان به نيكى مقبول افتد [و به آن پاداششان دهند.]
ولى كسى كه فقط براى دنيا عمل كند، سعى او ضايع و عملش باطل خواهد بود، چنانچه خداى تعالى مى فرمايد:
[مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ* أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ] «8».
كسانى كه زندگى دنيا و زيور و زينتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور كامل در [همين ] دنيا به آنان مى دهيم و در اينجا چيزى از آنان كاسته نخواهد شد.* اينان كسانى هستند كه در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نيست و آنچه [در دنيا از كار خير] كرده اند، در آخرت تباه و بى اثر مى شود و آنچه همواره [رياكارانه ] انجام مى دادند، باطل است.
مثال كارهاى انسان براى دنياى صرف و ماديگرى محض مانند درخت «خلاف» يا «خرزهره» و «هندوانه ابوجهل» است كه در فصل بهار سبز و خرم ديده مى شوند ولى هنگام چيدن آن سودى عايد نمى كند و به وقت خرمن بهره بردارى ندارد.
كارهايى كه در دنيا انجام مى گيرد براى خدا و به عنوان مقدمه آخرت مانند درخت خرما و انگور است كه در فصل زمستان منظره اى ندارد ولى موقع چيدن زاد و توشه فراوان مى دهد و ذخيره كافى از آن پس انداز خواهد ماند.
خداوند مهربان در قرآن مجيد به اين دو حقيقت اشاره فرموده است:
[أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ* تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ* وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ] «9».
آيا ندانستى كه خدا چگونه مثلى زده است؟ كلمه پاك [كه اعتقاد واقعى به توحيد است ] مانند درخت پاك است، ريشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.* ميوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى دهد و خدا مَثَل ها را براى مردم مى زند تا متذكّر حقايق شوند.* و مَثَل كلمه ناپاك [كه عقايد باطل و بى پايه است ] مانند درخت ناپاك است كه از زمين ريشه كن شده و هيچ قرار و ثباتى ندارد.
چون ظاهر دنيا و آرايش و زينت آن در صورتى كه مقدمه آخرت قرار نگيرند، زيبا و با رونق ولى باطنش خبيث و تلخ و ضرر زننده است، خداوند متعال از مغرور شدن به آن نهى فرموده است.
[وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى ] «10».
ديدگانت را به آنچه برخى از اصناف آنان را بهره مند كرديم مدوز، [آنچه به آنان داده ايم ] شكوفه [بى ميوه و زيور و زينت ] دنياست تا آنان را در آن بيازماييم و رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
در هر صورت، نمازگزار وقتى وارد سجده مى شود كه از منزل ركوع گذشته باشد و گذشتن از منزل ركوع وقتى ميسّر است كه به فرموده حضرت صادق عليه السلام نمازگزار ركوع به حقيقت كرده باشد.
ركوع مقام خضوع و محل خشوع قلب است، در اين مقام نسبت به محبوب نهايت تواضع مطلوب است و بنده در آن حال مستغرق بحر حيا از حضرت علام الغيوب است كه چون در قيام به مقام خطاب به اياك نعبد بود و مشاهده عظمت حضرت معبود جلت عظمته نمود، آن گاه مرحله عجز و نقص و ذلت و قصور و خست و دنائت و معصيت و فتور موفور خود پيمود، لاجرم بى اختيار با روى شرمسارى سر خجلت به زير آورد و اعتراف به تقصير كند و متذكر روايتى شود كه در حال بقره وارد شده كه چون بنى اسرائيل گوساله پرستيدند و عجل را به الوهيت برگزيدند، ديگر بقره از شرم نياسود و سر از خجلت بالا ننمود و پيوسته سر شرمسارى به زير دارد و چشم به عالم علوى برنيارد.
پس اين آدم كه به اكل شجره منهيه مبغوض نظر پادشاه هستى و رانده درگاه اله و سراپا تقصير و اسير گناه است و خود بر خود گواه است كه گوساله نفس اماره پرستيده و در مراتع غفلت و معالف «11» خسارت چريده و خنزير شهرت و كلب عقور غضب بر ملك عقل برگزيده و پيوسته در مأمن بى شرمى آرميده و از مضمار شيران مصاف عبوديت گوساله وار رميده!! با اين حساب چرا سر شرمسارى به حالت ركوع به زير نيندازد و در خجالت از آقاى خود قرار نگيرد و با تمام وجود در برابر آن بى نياز محسن فرياد نزند: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِهِ».
من چه در پاى تو ريزم كه سزاى تو بود |
سر نه چيزيست كه شايسته پاى تو بود |
|
خرم آن روى كه در روى تو باشد همه عمر |
وين نباشد مگر آن وقت كه راى تو بود |
|
ذره اى در همه اجزاى من مسكين نيست |
كه نه آن ذره معلق به هواى تو بود |
|
تا تو را جاى شد اى سرو روان در دل من |
هيچ كس مى نپسندم كه به جاى تو بود |
|
خوش بود ناله دل سوختگان از سر درد |
خاصه دردى كه به اميد دواى تو بود |
|
ملك دنيا همه با همت سعدى هيچ است |
پادشاهيش همين بس كه گداى تو بود «12» |
|
[فَارْكَعْ رُكُوعَ خاشِعٍ لِلّهِ بِقَلْبِهِ مُتَذَلِّلٍ وَجِلٍ تَحْتَ سُلْطانِهِ حافِظٍ لَهُ بِجَوارِحِهِ حَفْظَ خائِفٍ حَزينٍ عَلى ما فاتَهُ مِنْ فائِدَةِ الرَّاكِعينَ ]
ركوع، مظهر خشوع
امام صادق عليه السلام در دنباله روايت مى فرمايد:
ركوع كن اما ركوعى كه خشوع قلب و بيم و ترس بسيار از مقام حضرت رب العزه همراه آن باشد، مانند بيم و ترسى كه به مجرمى در زير شمشير سلطان دست دهد و تمام اعضا و جوارحت را با خضوع و فروتنى همراه كن و آن ها را از حركت هاى لغو باز دار، تا در حقيقت شغلى بجز ركوع براى تو نباشد و از فوائد ركوع محروم نگردى.
با صاف نگاه داشتن خود، ركوعت را كامل كن و بدان كه تو آن همت ندارى تا به خدمت او قيام كنى مگر با يارى او و از صميم دل از وسوسه ها و حيله ها و نيرنگ هاى شيطان فرار كن كه خداوند درجه بندگانش را به هر اندازه كه براى او تواضع كنند بالا مى برد و به هر مقدار كه عظمت خداوند بر عمق جانشان ريشه دواند، آنان را بر اصول تواضع و خضوع رهبرى فرمايد، از جملات عالى روايت اشارات و لطايفى استفاده مى شود:
اول آن كه: ركوع عبارت است از خشوع و اظهار ذلت و اقرار بر اين كه در قيام به خدمت حق تعالى، حق خدمت را بجاى نياورده، پس با اين هيئت پناهنده به خدا مى شود و به از دست دادن فوايدى كه خداوند به فضل خود بر ركوع كنندگان عنايت فرمايد اظهار تحسر كند.
دوم آن كه: مستحب است در ركوع پشت خود را مستوى نگه دارد و اين استوا، اشاره به آن است كه هر چند در قيام به خدمت تقصير نموده، ولى با خضوع و ذلت و بدون اعوجاج و انحراف به خداى تعالى اظهار نياز كرده، به پيشگاه حضرت او آمده.
و نيز مستحب است علاوه بر استواى ظَهر، تجنيح نيز بنمايد، يعنى آرنج ها را هم چون بال مرغ باز كند و به نشانى نفى هر قدرت و نفى اتكال و اتكا به هر نيرويى، بازوها را كه در جسم مظهر قدرت است از جسم خود جدا نگاه دارد.
سوم: انحناى ركوعى رمز انحطاط از مرتبه اى است كه بود و آن مرتبه را در حال قيام براى خود انگاشته بود و در صف قيوميت با قيوم حقيقى ولو در اسم مشاركت كرده بود، با اظهار خضوع و ذلت و خلوص اعتقاد، بر اين كه اين قيام تنها براى خدمت بارى تعالى است و در عين حال به جز با حول و قوه الهى امكان پذير نيست.
چهارم آن كه: انحناى ركوعى رمز آن است كه عابد متأله، به صميم قلب از وسوسه هاى شيطانى فرار كند؛ زيرا ممكن است در حال قيام نوعى از استقلال و مشاركت و مدخليت در امور براى خود در دلش خطور كند كه همگى از وساوس نفس و شيطان پليد است و چون از اين وسوسه ها فرار كرده و با خضوع و ذلت به درگاه خداوند پناه برد، خداى عزوجل او را در تحت صفات خود قرار مى دهد و به مقدار ذلتش مقام او را بالا مى برد كه:
مَنْ تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعَهُ اللّهُ «13».
كسى كه براى خدا فروتنى كند خداوند مقامش را بالا مى برد.
از امام على عليه السلام سؤال شد، گردن كشيدن در ركوع چه معنى دارد؟ فرمود:
تأويلش آن است كه نمازگزار به زبان حال مى گويد:
خدايا! من به تو ايمان آورده ام هر چند در اين راه گردنم با شمشير زده شود «14».
انسان با توجه به اين حقايق مى فهمد كه با اين همه حقارت و ذلت و كوچكى اش، چگونه مورد لطف و احسان حضرت حق شده و چگونه عنايت حضرت او دستش را گرفته و چگونه محبت او اجازه داده كه عبد براى اظهار تواضع و ذلت به پيشگاهش براى عبادت قيام كند؟!
سحر هاتفى آمد از كوى دوست |
مرا گفت كاى عاشق روى دوست |
|
تويى مرغ لاهوت عرش آشيان |
تويى بلبل باغ مينوى دوست |
|
نشين بر سر سرو باغ بهشت |
به ياد قد سرو دلجوى دوست |
|
تويى يوسف مصر از اين چه برآى |
بزن چنگ در تار گيسوى دوست |
|
دو چشم از تماشاى عالم بپوش |
گشا ديده بر روى نيكوى دوست |
|
چو من گر خطاكار و زشتى مترس |
كه لطف است و عفو و كرم خوى دوست |
|
الهى مشو غافل از كار خويش |
كه جان سازى آيينه روى دوست «15» |
|
[يُحْكى أنَّ الرَّبيعَ بْنِ خُثَيمٍ كانَ يَسْهَرُ بِاللَّيلِ الْفَجْرِ فى رُكُوعٍ واحِدٍ فَإذا أصْبَحَ يَزْفِرُ وَقالَ: آه سَبَقَ الْمُخْلِصُونَ وَقُطِعَ بِنا]
نقل شده كه ربيع بن خثيم كه يكى از عباد و زهاد ثمانيه است، شب را به يك ركوع به روز مى آورد و با وجود اين فرياد مى زد و ناله مى كرد و مى گفت: دريغ كه مخلصان كار خود را پيش بردند و من هنوز در اول جاده مانده ام.
شخصيت ربيع بن خثيم
آراى علما و دانشمندان درباره ربيع مختلف است، گروهى او را شيعه واقعى و مخلص و از موثقين شمرده اند مانند مولا سلطان حسين واعظ استرآبادى كه معاصر با شيخ بهايى بوده.
او در كتاب فارسى خود موسوم به «تحفة المؤمنين» مى گويد:
او از اصحاب امام حسن عليه السلام است و چون خبر شهادت آن حضرت به او رسيد چندان گريست كه چشمانش معيوب شد، يكى به او گفت: چرا علاج چشمان خود نكنى؟ گفت: من مشغول از ايشانم، آن شخص گفت: دعا كن تا بينا شوى، ربيع گفت: اهم از اين مطلب هست كه در آن باب دعا كنم و گفته اند: ربيع بن خثيم سخن كم مى گفت و به هر فضولى در محاورات دنيا متكلم نمى شد، هر چه مى فرمود همه موعظه بود و نصيحت و چون خبر شهادت شاه شهيدان امام حسين عليه السلام را شنيد سه مرتبه از دل پاك آه دردناك كشيد و بى خود افتاد و كسى ديگر تا آخر عمر او را سخنگو و خنده روى نديد و الحق جاى آن بوده «16».
و اين همه در وقتى بوده كه در ارض طوس زندگى مى كرده و مردم را به مسائل الهيه آشنا مى كرده است.
راوى بزرگوار، مرحوم حاج شيخ عباس قمى در «سفينة البحار» «17» ربيع را مردى موثق و شيعه و قابل اطمينان مى داند.
مرحوم آيت اللّه حاج سيد هبة الدين شهرستانى صاحب كتاب «الهيئة والاسلام»، استدلالاتى ذكر مى كند كه صحت ايمان و عمل و تشيع و وثاقت ربيع را ثابت مى نمايد و سخن مخالفين از علما را رد مى نمايد.
علت اين كه بعضى از علما روى توجه از وى برگردانند جمله اى است كه نصر بن مزاحم در كتاب «صفين» نقل مى كند كه:
ربيع نسبت به حقانيت جنگ اميرالمؤمنين در واقعه صفين شك داشت و از حضرت درخواست كرد كه او را به جنگ با كفار در مرزها بفرستد!!
در هر صورت جنبه مثبت قضيه و به خصوص توجه بسيارى از علماى بزرگ شيعه از بار منفى قضيه سنگين تر است و مى توان به وثاقت و ايمان و درستى ربيع مطمئن شد.
اما اين كه نام او در ضمن چند روايت امام صادق عليه السلام در كتاب «مصباح الشريعة» آمده، دو احتمال مى توان داد:
يكى آن كه بر اساس موثق بودن ربيع حضرت نام او و گوشه اى از اعمالش را ذكر كرده اند، تا پند و درسى براى ديگران باشد كه اين نكته نسبت به اصحاب ائمه زياد است كه ائمه عليهم السلام براى هدايت مردم، از ايمان و اعمال اصحاب خود ياد مى كردند.
و احتمال ديگر آن كه مؤلف بزرگوار «مصباح الشريعة» به عنوان روشن تر شدن مطلب روايت، از او- به عنوان جمله معترضه- نام برده كه اين احتمال به عقيده من از احتمال اول مناسب تر است والعلم عنداللّه.
[وَاسْتَوْفِ رُكُوعَكَ بِاسْتِواءِ ظَهْرِكَ وَانْحَطَّ عَنْ هِمَّتِكَ فى الْقِيامِ بِخِدْمَتِهِ إلّابِعَوْنِهِ، وَفَرِّ بِالْقَلْبِ مِنْ وَساوِسِ الشَّيْطانِ وَخَدائِعِهِ وَمَكايِدِهِ فَإنَّ اللّهَ تَعالى يَرْفَعُ عِبادَهُ بِقَدْرِ تَواضُعِهِمْ لَهُ وَيَهْديهِمْ إلى اصُولِ التَّواضُعِ وَالْخُضُوعِ وَالْخُشُوعِ بِقَدْرِ إطِّلاعَ عَظَمَتِهِ عَلى سَرائِرِهِمْ ]
در پايان اين روايت، حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد:
پشت خود را به وقت ركوع به حالت استوا و مساوى بودن سطح پشت با يكديگر قرار بده، چنانچه اگر قطره آبى بر آن گذارند به هيچ طرف ميل نكند و به خاطر گذران كه اين ركوع را به مدد و يارى حضرت او انجام مى دهى نه به قوت و قدرت خود.
و با يارى گرفتن از حضرت حق، وسوسه و فريب و خدعه شيطان را از دل پاك كن چرا كه مراتب بندگان نزد حق تعالى به قدر تواضع و فروتنى آنان است، هر كه را عجز و انكسار بيشتر قدرش نزد محبوب افزون تر است و تواضع و خشوع دل محصول پاكى آن از وساوس ابليسى است، چون عبد اين واقعيت ها را لحاظ كند به اندازه معرفتش به عظمت حضرت حق به اصول تواضع و خضوع و خشوع راهنمايى مى شود و عظمت حق هم در حد امكان مكلف تجلى نمى كند، مگر اين كه عبد به عجايب و اسرار و غرائب مصنوعات حضرت او پى ببرد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انبياء (21): 47.
(2)- انفطار (82): 10- 12.
(3)- زمر (39): 69.عرفان
(4)- انفال (8): 37.
(5)- ابراهيم (14): 18.
(6)- فرقان (25): 23.
(7)- اسرا (17): 19.
(8)- هود (11): 15- 16.
(9)- ابراهيم (14): 24- 26.
(10)- طه (20): 131.
(11)- معالف: علفزارها.
(12)- سعدى.
(13)- الكافى: 2/ 122، باب التواضع، حديث 3؛ تحف العقول: 46؛ بحار الأنوار: 16/ 265، حديث 64.
(16)- سفينة البحار: 3/ 294، باب الراء بعده الباء.
منبع : پایگاه عرفان