قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بشارت‏هاى الهى به بندگان مؤمن‏

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامی  جلد ششم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

در چنين حال با عظمتى كه حال سجده و حال خلوت با حضرت رب العزه است، اگر عبدى در مقام گول زدن نفس و خدعه و فريب خود باشد و از بشارت هاى حضرت دوست كه به هنگام احتضار به مؤمن مى دهند و راحت قيامت كه محصول عبادت خالص و بندگى با حقيقت است غافل بماند و امر سجده با آنهمه اهميتش برايش بازيچه و سرگرمى باشد و از جذب درجاتى كه براى سجده كنندگان مقرر شده عاجز بماند به فوز و فلاح و رستگارى و نجات نرسد!!

آرى، در قرآن مجيد و روايات مهم اسلامى، مى خوانيم كه مؤمن به هنگام احتضار، به مزد اعمال صالحه و ايمان پر قيمتش مشرف به بشارت هاى الهى و ارواح طيبه پيامبر و ائمه عليهم السلام مى گردد و بر اين اساس مرگ و جان دادن براى او از عسل شيرين تر مى نمايد.

انسانى كه عمرى رعايت حلال و حرام حضرت حق را كرده و واجبات خود، به خصوص نماز را بنحوى كه مولا از او خواسته به انجام رسانده و از كبائر و لذت هاى شيطانى يا همه سختى هايش دست كشيده، بايد مشرف به شرف بشارت هاى حق و ملائكه و اوليا گردد و سجده كنندگان حقيقى از اتم مصاديق اين گونه آيات و رواياتند و اينان پس از انتقال به عالم بعد به روح و ريحان و راحت الهى برسند و از نعيم ابد حضرت دوست، به مزد بندگيشان بهره مند شوند.

بسيار نابجاست كه عبد، از چنين بشارت هاى قرآنى و روايى نسبت به مؤمن بوقت احتضار و راحت قيامت بوقت ورود به محشر غافل و لاهى بماند و بر اثر اين غفلت، از سجده حقيقى باز مانده و سجده اش بازى و خدعه و فريب نفس و خلاصه ارضاى هوس باشد!

 

بشارت هاى الهى در قرآن

چه نيكوست كه به نمونه اى از بشارت هاى وارده در معارف اسلامى اشاره رود تا بيش از پيش به محصول و نتيجه موقف و موضع عبادت و به خصوص سجده و درجات الهى آن واقف شويم.

در قرآن مجيد مى خوانيم:

[أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ* الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ* لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ] «1».

آگاه باشيد! يقيناً دوستان خدا نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.*

آنان كه ايمان آورده اند و همواره پرهيزكارى دارند* آنان را در زندگى دنيا وآخرت مژده و بشارت است [در دنيا به وسيله وحى و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] در كلمات خدا [كه وعده ها و بشارت هاى اوست ] هيچ دگرگونى نيست؛ اين است كاميابى بزرگ.

[إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ* نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ ] «2».

بى ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت ] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [و مى گويند:] مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد.

* ما در زندگى دنيا و آخرت، ياران و دوستان شما هستيم، آنچه دلتان بخواهد، در بهشت براى شما فراهم است و در آن هر چه را بخواهيد، براى شما موجود است.* رزق آماده اى از سوى آمرزنده مهربان است.

 

بشارت هاى الهى در روايات

در روايت آمده:

پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمود: مرگ براى عاشقان ما، مانند آب سرد گوارايى است كه تشنه در تابستان گرم آن را بنوشد «3»!

از حضرت سيد الساجدين پرسيدند: مرگ براى مؤمن چيست؟ فرمود: مثل آدم چركى كه به حمام رود و خود را شستشو دهد و پس از بيرون آمدن جامه هاى خوش بو و نظيف بپوشد «4».

و در روايت ديگر از امام محمد باقر عليه السلام درباره مرگ سؤال كردند، فرمود:

مانند خوابى است كه هر شب شما را مى گيرد، مگر آن كه مدت آن طولانى تر است «5».

امام صادق عليه السلام فرمود:

مرگ براى مؤمن مانند بوى خوشى است كه استشمام كند و عطسه اى بزند، بدين نحو روح از بدنش مفارقت كند و از الم و درد دنيا راحت شود «6»!

در روايت آمده است كه:

حضرت امام على النقى عليه السلام به عيادت يكى از شيعيان خود آمد و حال او را مشرف به موت ديد، ولى در چهره اش حزن و افسردگى بود، حضرت فرمودند:

از مرگ مى ترسى و از ملاقات با موت افسرده خاطرى؟ مگر نمى دانى مرگ براى مؤمن مثل آن است كه با بدن چركين وارد حمام شود و پس از تميز كردن بدن لباسى نظيف بپوشد، آيا كسى از تميز شدن و لباس نظيف پوشيدن ناراحت است؟ بدان كه مرگ براى تو چنين است، آن شخص صورتش برافروخته شد و ترسش مرتفع گشت و چشم برهم گذاشت، چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود «7».

در روايت آمده:

حضرت ابراهيم به ملك الموت فرمود: دوست دارم تو را به آن صورتى كه نزد مؤمن مى آيى ببينم، عرضه داشت: صورت برگردان. سپس گفت: مرا ببين. چون ابراهيم وى را ديد، صورتى زيبا به مانند يك جوان مشاهده كرد كه در بهترين لباس ها آراسته شده، ابراهيم عليه السلام فرمود: اگر براى مؤمن لذتى نباشد مگر جمال تو، سزاوار است كه تقاضاى مرگ كند تا جمال تو را مشاهده كند «8».

مؤمن ممكن است از مرگ كراهت داشته باشد، براى رفع كراهت او در حديث مهمى مسائلى ذكر شده به اينصورت:

به ملك الموت مى فرمايند: مانند بنده اى كه جلوى آقاى خود حاضر شود، به بالين بنده من حاضر شو و از طرف من به او سلام برسان و به او بگو: خداوند منتظر لقاى روح توست، اگر بنده من به مرگ راضى شد و اجازه قبض روح داد او را به عالم بعد منتقل كن، ورنه براى عبورش از عالم مادى به عالم آخرت و جلب رضايت او وسيله ديگر فراهم كنم.

چون ملك الموت به بالين مؤمن محتضر آيد و سلام حق را برساند و از او اجازه قبض روح خواهد، مؤمن مى گويد: ميل دارم در دنيا بمانم و به عبادت حق مشغول باشم. ملك الموت عرض مؤمن را به حق عرضه مى دارد، خداوند مى فرمايد: از جاى او در بهشت دسته گلى چيده و براى بو كردن به او عطا كن، سپس پرده را كنار بزن تا جاى خويش را در بهشت ببيند، اگر به مشاهده كردن مقام خود و بوييدن بوى گل از گلستان بهشتى راضى به موت شد او را قبض روح كن ورنه وسيله ديگرى براى رضايتش فراهم كنم.

مؤمن چون آن اوضاع را ببيند راضى به موت شود، ولى بعضى از مؤمنان كه از مقامات روحى بلندترى برخوردارند با ديدن بهشت و بوييدن آن دسته گل راضى به موت نمى شوند و علاقه دارند جهت تهيه توشه بيشتر براى آخرت خود در دنيا به مانند.

چون ملك الموت عدم رضايت آنان را به موت اعلام مى كند خداوند مى فرمايد: به بالينش حاضر شو كه اين بار براى حركت به آخرت آمده است! چون ملك الموت براى مرتبه سوم به بالين مؤمن مى آيد، مى بيند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از طرف راست و على عليه السلام از طرف چپ و حسن و حسين عليهما السلام از دو طرف پاى محتضر و حضرت زهرا عليها السلام و ساير ائمه عليهم السلام گرداگرد او صف كشيده و روح پاك افرادى چون سلمان و ابوذر آنجا حاضر است، ملك الموت مى گويد: خوشا بحال تو اى مؤمن كه پيامبر و اوصياى او همه به ديدنت آمده اند، اگر اجازه دهى تو را قبض روح كنم كه با آن ها در بهشت برين قدم گذارى، محتضر مى گويد: زود مرا قبض روح كن؛ زيرا با آمدن مواليانم موت بر من گوارا است، پس ملك الموت در كمال محبت و آسانى وى را قبض روح مى كند «9»!

 

حضور معصوم بر بالين مؤمن محتضر

«سفينة البحار» «10» از حارث اعور همدانى نقل شده است كه:

در نخلستان كوفه حضور مبارك امام على عليه السلام مشرف شدم و پيرمردى را حضور آن جناب ديدم، از حضرت پرسيدم: اين پيرمرد كيست كه تاكنون او را نديده ام؟

فرمود: خضر است از من مى پرسد از عمر دنيا چقدر باقى مانده و من از او سؤال مى كنم از عمر دنيا چه اندازه رفته و من به آنچه از آن پرسيد داناترم.

اى حارث! خداوند مهربان طبق رطبى براى ما فرستاد، خضر هر چه از خرماها مى خورد هسته هاى آن را به دور مى افكند، ولى من هسته هاى آن را در كف خود جمع نمودم. حارث عرض كرد: به من عنايت كنيد. حضرت هسته ها را به من داد و من آن ها را كاشتم پس از اندك مدتى تبديل به نخل بارآور شد كه هرگز مانند آن را كسى نديده بود.

سپس به حضرت على عليه السلام عرض كردم: دوست دارم به من لطف و محبت كرده در منزل من صرف غذايى بنماييد، حضرت فرمود: مى آيم به شرط آن كه خود را به زحمت نيندازى، به طورى كه خواسته باشى از خارج چيزى تهيه كنى!

حارث مى گويد: قبول كردم. حضرت با يك دنيا صفا و صميميت به خانه من آمد، مقدارى نان خشكيده جلوى حضرت گذاشتم، حضرت مشغول خوردن شد، سپس مقدارى پول از آستين خود بيرون آوردم، عرض كردم: اگر اجازه بدهيد با اين وجه چيزى تهيه كنم. فرمود: عيبى ندارد اين وجه از چيزهايى است كه در خانه توست. گفتم: از خارج خودت را به زحمت نيندازى! آن گاه عرض كردم: اى مولاى من! از آنچه از مردم درباره شما مى شنوم خيلى ناراحت هستم. فرمودند:

چه مى شنوى؟ عرضه داشتم: مردم نسبت به شما سه دسته اند:

1- دسته اى غلو كنند و نسبت به شما قائل به الوهيت اند!

2- دسته اى شما را به امامت و خلافت قبول ندارند!

3- و يك دسته از مردم مانند من، شما را جانشين پيامبر و حجت خدا مى دانند.

حضرت فرمود: اى حارث! بهترين اين سه دسته آنانى مى باشند كه قدم در حد وسط گذارده و از افراط و تفريط در پرهيزند، مرا از حد بندگى خدا بالا نمى آورند و از مقام خلافت الهى و امامت پايين نمى برند مانند تو و امثال تو.

بعد فرمود: اى حارث! تو را بشارت باد كه در نزد مرگ و نزد صراط و نزد كوثر و نزد مقاسمه مرا خواهى ديد.

عرض كردم مقاسمه كدام است؟ فرمود: نزد جهنم؛ زيرا من مردم را به دو قسمت تقسيم مى كنم، به آتش مى گويم بگير اين را كه دشمن من است و رها كن آن را كه دوست و ولى من است.

اى حارث! چنانچه من دست تو را گرفته ام روزى پيامبر صلى الله عليه و آله دست مرا گرفته بود و به من فرمود:

چون روز قيامت شود من دست مى اندازم و قائمه عرش حق را مى گيرم و تو دست مى اندازى و دامن مرا مى گيرى و اولاد تو دست مى اندازند و دامن تو را مى گيرند و شيعيان دست مى اندازند و دامن اولاد تو را مى گيرند، پس خداوند به پيامبر خود را با آن هايى كه به او متمسك اند امر مى نمانيد داخل بهشت شوند.

چون حارث اين حديث را از امام على عليه السلام شنيد، از خدمت او مرخص شد در حالى كه از شدت خشنودى دامن قباى او به زمين كشيده مى شد و مى گفت: ديگر مرا باكى نيست كه چه وقت مرگ به سراغم بيايد «11»!

در «الكافى» آمده كه: حضرت صادق عليه السلام فرمودند:

مؤمن در وقت مرگ چشمش اشك آلود مى شود، آن وقتى است كه چشم او به پيامبر صلى الله عليه و آله مى افتد، آيا شما نديده ايد هرگاه كسى چشمش به محبوبى كه سال ها او را نديده بيفتد بى اختيار گريه مى كند «21».

در «كشف الغمة» از حضرت باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود:

حرام است روحى از جسدى مفارقت كند تا آن كه پنج تن آل عبا، محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را نبيند «3، اگر محتضر از دوستان آن ها باشد به ملك الموت مى گويند با او مدارا كن كه از مواليان ماست و اگر از دشمنان باشد مى گويند به او در قبض روح سخت گيرى كن!

آنچه بشارت از آيات قرآن و روايات معتبره در اين صفحات آمد، نتيجه اعمال خود انسان، به خصوص عبادت هاى او و سجده هاى پاك و خالصانه و باحقيقت اوست.

امام صادق عليه السلام در متن روايت «مصباح الشريعة» اعلام مى دارند كه:

بى خبر از اين بشارت ها و غافل و لاهى از اين حقايق كه طبعاً سجده اش در خلوت با رب شبيه مخادع با نفس است، چهره رستگارى و فوز و فلاح را از دست داده و روى سعادت و نجات را نخواهد ديد!

و چه تلخ است ساعتى كه انسان ديده باز كند و ببيند به خاطر بى خبرى و غفلتش از آوردن سجده حقيقى عاجز بوده و اكنون چه منافع مهم آسمانى و ملكوتى و معنوى را از دست داده و از چه درجات بلندى محروم شده است! كه اگر به اين بشارت هاى عاجل و راحت آجل آگاهى داشت، سجده واقعى مى آورد و از آن درجات بلند الهى بهره مند مى گشت.

اكنون كه مهلت حيات در اختيار ماست، بياييد به توفيق خداوند اين مهلت را غنيمت دانسته، در پى معرفت نسبت به حقايق پس از مرگ و به خصوص بشارت هايى كه قرآن و روايات به مؤمن محتضر داده برخيزيم شايد اين آگاهى در عوض شدن حال و عمل ما اثر كرده و عبادتى و سجودى در خور حضرت او به پيشگاه مقدسش هديه كنيم.

برخيز تا به عهد امانت وفا كنيم

 

تقصيرهاى رفته بخدمت قضا كنيم

بى مغز بود سر كه نهاديم پيش خلق

 

ديگر فروتنى به در كبريا كنيم

دارالشفاى توبه نبسته است در هنوز

 

تا درد معصيت به تدارك دوا كنيم

روى از خدا به هر چه كنى شرك حاصل است

 

توحيد محض اگر همه رو در خدا كنيم

پيراهن خلاف بدست مراجعت

 

يكتا كنيم و پشت عبادت دو تا كنيم «14»

     

 

پی نوشت ها:


______________________________

(1)- يونس (10): 62- 64.

(2)- فصلت (41): 30- 32.

(3)- بحار الأنوار: 6/ 162، باب 6، حديث 30.

(4)- بحار الأنوار: 6/ 155، باب 6، حديث 9، با كمى اختلاف.

(5)- معانى الأخبار: 289، باب معنى الموت، حديث 5؛ بحار الأنوار: 6/ 155، باب 6، حديث 9.

(6)- عيون اخبار الرضا: 1/ 274، باب 28، حديث 9؛ الأمالى، طوسى: 651، حديث 1352؛ بحار الأنوار: 6/ 172، باب 6، حديث 50.

(7)- معانى الأخبار: 290، باب معنى الموت، حديث 9؛ بحار الأنوار: 6/ 156، باب 6، حديث 13.

(8)- عوالى اللآلى: 1/ 274، حديث 100.

(9)- بحار الأنوار: 6/ 196، باب 7، حديث 49، با كمى اختلاف.

(10)- سفينة البحار: 1/ 238. (11)- بحار الأنوار: 6/ 178، باب 7، حديث 7.

(21)- الكافى: 3/ 133، باب ما يعاين المؤمن والكافر، حديث 6؛ بحار الأنوار: 6/ 182، باب 7، حديث 10.

(13)- الأمالى، طوسى: 628، حديث 1293؛ كشف الغمة: 1/ 414؛ بحار الأنوار: 6/ 193، باب 7، حديث 42.

(41)- سعدى شيرازى (مواعظ).

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه