قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايت ساحران با موسى عليه‏السلام


حتما در آيات سوره مباركه «طه» جريان جادوگران زمان فرعون را بخوانيد. از فرعون حقوق، زمين، خانه، خوش بودن، دربارى بودن را داشتند، حرفشان هم براى روز مبادا خريدار داشت، كه براى فرعون هم روز مبادا پيش آمد؛ موسى عليه السلام ظهور كرد، فرعون هم دستور داد، نامه نوشتند، همه را خودش مهر كرد، و براى جادوگران مملكت فرستاد.

جادوگرانى كه سيدالشهدا عليه السلام در دعاى عرفه مى گويد: سالها نمك تو را مى خوردند و با تو دشمنى مى كردند.(1)

همه جمع شدند، گفت: من مى خواهم با موسى عليه السلام مبارزه كنيد، گفتند: چه چيزى به ما مى دهى؟ گفت: هر چه بخواهيد. گفتند: خيالت صد در صد راحت باشد، كه ما بر اين گليم پوش بيابان گرد پيروز مى شويم. اين متن قرآن است.

روز معين آمد، موسى عليه السلام با همان گليم چوپانى خود و يك عصاى چوبى آمد. جادوگرها به هم ديگر نگاه كردند و گفتند: اين است كه فرعون از او مى ترسد. اين كه با يك نهيب ما فورا در مى رود و شكست مى خورد.

با هم ديگر روبرو شدند، به موسى عليه السلام گفتند: تو اول نمونه كارت را نشان مى دهى يا ما نشان بدهيم؟

موسى عليه السلام فرمود: شما نشان بدهيد. قرآن مجيد مى فرمايد: وقتى تمام جادوگران چشمه هاى كار خودشان را در معرض ديد قرار دادند، براى همگان حتى براى قلب موسى بن عمران عليه السلام هم ايجاد وحشت و ترس مى كرد.

به موسى عليه السلام خطاب كردم:

« وَ أَلْقِ مَا فِى يَمِينِكَ »

عصايت را بيانداز. انداخت، تبديل به يك مار عظيم الجثه اى شد و تمام كار جادوگران را با يك نفس بلعيد، خيلى ها غش كردند، خيلى ها هم فرار كردند.

موسى بن عمران مأمور شد كه اين اژدها را بگيرد، رفت و گرفت، به همان چوب نازك تبديل شد، چاق تر هم نشده بود.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه