قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دستور اسلام به مهرورزى با مخالف‏

 

منابع مقاله :

کتاب : فرهنگ مهرورزى 

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

اسلام، اين آيين پاك الهى كه آيين همه پيامبران است، بر مهرورزى پافشارى شگفتى دارد، زيرا كاربرد مهر و محبّت از امور ديگر بيش تر و سريع تر است.

اسلام اجازه نمى دهد كه انسان مهر و محبتش را از ديگران گرچه هم كيش و هم رنگ او نيستند دريغ بدارد.

حضرت صادق عليه السلام در حالى كه سوار بر مركب به سوى مدينه در حركت بودند و هوا به شدت گرم بود، چشم مباركشان به شخصى افتاد كه در آن گرماى سخت از شدت تشنگى روى زمين افتاده، بيم مرگش مى رود، به پياده اى از يارانش كه آب در اختيار داشت فرمودند به سوى او شتاب و او را سيراب كن، عرضه داشت من او را مى شناسم، از مسيحيان مدينه است، چه نيازى كه به فرياد او برسيم!

حضرت فرمود: من به دين او كار ندارم، او تشنه اى در حال مرگ است كه بر ما لازم است به او يارى دهيم، به سرعت به او آب برسان تا از اين حالت نجات يابد «1».

ما بايد نسبت به قلب خود در مسأله مهر و محبّت در حدى كار كنيم كه تبديل به دريايى موّاج از عشق و محبّت شويم و با كمال شوق و اشتياق همگان را در همه امور حيات و زندگى مثبت از مهر و محبّت خود سيراب نماييم.

پيامبران خدا كردارشان و زبانشان براى تبليغ دين، كردار و زبانى غرق مهر و محبّت بود، روش محبّت آميزشان و حوصله عجيبى كه در اين زمينه به خرج مى دادند مردم را به آيين حق جذب مى كرد.

حضرت رضا عليه السلام درباره روش محبّت آميز پيامبر صلى الله عليه و آله و حوصله شگفت آور آن حضرت در دعوت به نماز از اهل بيتش مى فرمايد:

هنگامى كه آيه:

[وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ...] «2».

و خانواده ات را به نماز فرمان بده...

نازل شد، پيامبر به مدت نه ماه هر روز در پنج وقت نماز بر در خانه على و فاطمه عليهم السلام مى آمد و مى گفت: خدا شما را مورد مهر و رحمت قرار دهد، براى نماز آماده شويد «2».

 

مهرورزى با دشمن

اين پيشنهاد مهم و با ارزشى است كه حضرت حق در قرآن به بندگانش داده است. در مثل مى گويند: دوست اگر هزار نفر باشد كم است و دشمن اگر يك نفر باشد زياد است.

ما مردم مؤمن نبايد ميان خود دشمن داشته باشيم و اگر افرادى با ما دشمن اند لازم است اين پيشنهاد معنوى حضرت محبوب را به كار بنديم تا كينه ورزان به ما تبديل به مهرورزان شوند.

[وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ] «3».

نيكى و بدى يكسان نيست. [بدى را] با بهترين شيوه دفع كن؛ [با اين برخورد متين و نيك ] ناگاه كسى كه ميان تو و او دشمنى است [چنان شود] كه گويى دوستى نزديك و صميمى است.

 

محبّت به بدكاران براى توبه

اين فقير از سال هزار و سيصد و چهل و پنج شمسى كه به توفيق حضرت حق و لطف و عنايت او قدم بر منبر گذاشتم و به عرصه تبليغ دين راه يافتم، محبّت و مهرورزى به بدكاران را چه در مجالسى كه خود آنان به من مراجعه مى كردند و چه در مواردى كه افرادى آنان را به من معرفى مى كردند، به تجربه گذاشتم و به خواست خداى مهربان در بسيارى از موارد نتيجه مثبت داشت.

شبى از شب هاى ماه مبارك رمضان در سال (1354 ش) پس از منبر جوانى با شكل و قيافه غربى و با لباسى كه بيش تر به لباس دختران و زنان مى نمود، نزد من آمده، گفت: شغلى دارم كه لحظه به لحظه اش گناه و معصيت و سبب تحريك شهوات حيوانى است. شغلم در خيابانى پر از سينما و كاباره و پر از مردم بى دين و معصيت كار در مغازه اى دوخت و دوز پيراهن و لباس دخترانه و زنانه است!

بايد اولًا بدن آنان را كه اكثر بى حجاب و بدحجاب و غربى مسلك اند جهت دوخت لباس اندازه گيرى كنم و پس از دوخت اوليه براى مرتبه دوم بر بدنشان اندازه گيرى نمايم و به اصطلاح غربى پُرُوْ كنم.

يكى دو شب است در اين مجلس شركت مى كنم و تا اندازه اى به حلال و حرام خدا و فرهنگ پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام آشنا شده ام، خود را بسيار گنهكار و دور از خدا حس مى كنم، علاقه دارم مسيرم عوض شود و به راه خدا منتقل شوم.

لحظاتى او را مورد مهر و محبّت قرار دادم و به او گفتم: بر اساس آيات قرآن و روايات، راه توبه به روى تو باز است و خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و اولياى حق امثال شما را دوست دارند و با آغوش پر مهر و محبّت مى پذيرند و حضرت حق هم اكنون كه پشيمانى و جداً مى خواهى از اين شغل با همه جاذبه پرقدرتش دست بردارى از همه گناهان گذشته ات گذشت مى كند و از نظر پاكى پرونده ات چنان كه از مادرت متولد شده اى خواهى شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«التَّوبَةُ تَجُبُّ مَا قَبلَها» «4».

توبه گناه پيش از خود را قطع مى كند و از بين مى برد.

و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«التَّوبَةُ تَستَنْزِلُ الرَّحمَةَ» «5».

توبه مهر و رحمت را نازل مى كند.

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ كَمَن لاذَنبَ لَهُ» «6».

توبه كننده از گناه چون كسى است كه گناهى بر او نيست.

جوان زنانه دوز بسيار بسيار تحت تأثير قرار گرفت و وعده توبه حتمى داد.

سال ها از اين ماجرا گذشت، انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد، مستكبران جهانى به وسيله عراق جنگ خونينى را بر ايران اسلامى تحميل كردند، در ايام جنگ، روزى به شهر مقدس قم كه خود از طلاب حوزه اش بودم رفتم، از كنار خيابان ارم نزديك قبر زكريا بن آدم عبور مى كردم، از آن طرف خيابان شخصى مرا صدا زد، خواستم طرف او بروم، احترام كرده او به جانب من آمد، ديدم روحانى بزرگوار و وزينى است كه آثار عبادت و سجده از پيشانى اش نمايان است و چهره اى نورانى دارد به من گفت: من همانم كه پيش از انقلاب اسلامى در يكى از شب هاى ماه رمضان براى توبه از شغلم كه زنانه دوزى بود به شما مراجعه كردم، پس از توبه و تصفيه به طلبگى روى آوردم و بعد از طى مقدمات تحصيل به قم آمدم و در دروس خود موفق شدم، فعلًا امام جماعت مسجدى هستم كه بيش از دويست جوان در آن شركت مى كنند و تاكنون حدود شصت نفر از اين مسجد در جبهه به شرف شهادت رسيده اند.

گنهكار باانصاف و معصيت كارى كه هنوز چراغ وجدانش در برابر طوفان هواى نفس خاموش نشده، وقتى كه معارف الهيه را بشنود و بفهمد و بكار بندد، موج محبّت به پروردگار و پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام، از عرصه گاه باطنش ظهور مى كند و او را به گردونه تصفيه باطن مى كشاند و اعضا و جوارحش را در فضاى عمل صالح قرار مى دهد و نهايتاً تبديل به منبعى از فيوضات حق و كراماتى نسبت به ديگران مى گردد.

حضرت امام صادق عليه السلام از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه خداى عزّوجلّ فرمود:

«... وَمَا تَقَرَّبَ إلَىَّ عَبدٌ بِشَى ءٍ أحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرضْتُ عَلَيهِ وإنَّهُ لَيَتَقَّربُ إلَىَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإذا أَحْبَبْتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذِى يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذَّى يُبصِرُ بِهِ وَلِسانَهُ الَّذِى يَنطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتى يَبْطِشُ بِهَا إنْ دَعَانِى أجَبتُهُ وَإنْ سَأَلَنِى أعطَيْتُهُ...» «7».

بنده به چيزى محبوب تر براى من از آنچه بر او واجب كرده ام به من تقرب نجسته و هر آينه با انجام مستحبات به من تقرب مى جويد تا جايى كه به او محبّت مى ورزم، پس چون به او محبّت مى ورزم گوش او مى شوم كه به آن مى شنود و چشم او مى گردم كه به آن مى بيند و زبان او مى شوم كه با آن سخن مى گويد و دست او مى شوم كه با آن دلاورى و دليرى مى ورزد، اگر دعا كند دعايش را مستجاب مى كنم و اگر از من بخواهد به او عطا مى كنم.

 

واعظ دلسوز و مهربان

در سن نوجوانى بودم كه به وسيله شخصى مؤمن با سخنرانىِ واعظى باسواد و دانشمند و صاحب نفس كه از هر گروهى در مجالس او شركت مى كردند، آشنا شدم.

گرچه در آن زمان از سخنرانى هاى او كه حاوى مسائل بسيار بالاى عرفانى و تفسيرى و پر از لطايف و اشارات ملكوتى بود بهره اى نمى گرفتم ولى چهره الهى او و كيفيت صداى معنوى وى و تسلط باطنى كه بر مجلسيان خود داشت مرا مجذوب او كرد و تا زنده بود تا جاييكه امكان داشت در جلسات نورانى او شركت مى كردم و به تدريج با آشنا شدن با سبك و سياق سخنرانى هايش از آن منبع فيض بهره مى بردم.

سال ها از درگذشت او گذشت، با شخصى كه همواره با او بود و از منابرش استفاده شايانى برده بود و گاهى هم به اشاره خود او در پايان منابرش با صدايى گرم و جذاب ذكر مصيبت مى كرد آشنايى پيدا كردم.

به من گفت آن مرد الهى در يكى از مساجد تهران در خيابانى كه پيش از انقلاب اسلامى از خيابان هاى پر از فساد تهران بود در ايام فاطميه به سخنرانى دعوت شد و مرا هم براى توسل به اهل بيت عليهم السلام در پايان منبر آن بزرگوار دعوت كردند.

در آن منطقه آلوده و خيابان بى نور، محل پر از گناه، استقبال قابل توجهى از مجلس او شد، شب دهم پس از پايان منبر كنار منبر نشست تا همه جمعيت پس از پذيرايى متفرق شدند و او هم چنان نشسته بود، بانى مجلس حق الزحمه منبر او را در پاكتى محترمانه به او تقديم كرد و رفت، او ماند و من و خادم مسجد، به او گفتم: چرا حركت نمى كنيد، خادم مى خواهد در مسجد را ببندد، از جاى برخاست با هم بيرون آمديم، به من گفت شنيده ام زنان جوان بدكاره در اين خيابان مى ايستند تا مردان هرزه به سراغشان آيند و شبى را با آنان به سر برند، گفتم: چنين مشهور است.

گفت: به شدت به هوس افتاده ام كه من هم امشب با يكى از اين زنان وارد گفتگو شوم و به عنوان مشترى با او طرح رابطه بريزم!

به او گفتم شوخى مى كنيد؟ گفت: هرگز، در اين زمينه نيّت جدى و عزم استوار دارم!

گفتم: شما در ميان مردم به ويژه اهل ايمان از موقعيت خاصى برخوردار هستيد و افراد بسيارى از هر گروهى به شما ارادت مى ورزند، شما به خاطر سيادت و خانواده و علم و دانش معروف خاص و عام مى باشيد، اگر يك نفر شما را در حال گفتگو با يكى از اين زنان ببيند عوارض سنگينى بخصوص از نظر آبرو و وجاهت و شخصيت براى شما به بار مى آورد!

پاسخ داد: من تصميم خود را گرفته ام و اين كار را انجام مى دهم و اگر شما ترس و وحشت داريد مى توانيد از من جدا شده، به سوى منزل خود برويد.

من خود را در مخمصه اى عجيب گرفتار ديدم، از اين كه او را تنها بگذارم امتناع داشتم، نهايتاً با او ماندم تا ببينم كار به كجا مى رسد؟

وارد خيابان شد، مشغول قدم زدن شد، به زنى جوان كه دنبال مشترى مى گشت رسيد، با او وارد گفتگو شد، زن وقتى او را در لباس پيامبر ديد شگفت زده شد، به او گفت: شما اشتباه نيامده اى؟! گفت: نه؛ من هم چون ديگران مشترى هستم، به لباس و قيافه من چكار دارى؟

بالاخره زن را با گفتگويى محبّت آميز و نرم و به تعبير قرآن مجيد «

 

ليّن

» تسليم خود نمود و وى را حاضر كرد كه آن شب را با او باشد، قرار قيمتى كه آن زن گذاشته، چهل تومان براى يك شب بود و چهل تومان در آن زمان، پول قابل توجهى بود و گره هاى مختلفى را باز مى كرد.

پاكت ده شب منبر خود را از جيب بيرون آورد وبه سوى آن زن گرفت و گفت در اين پاكت چهارصد تومان جهت مخارج ده شبانه روز تو قرار دارد، ايام مصادف با ايام فاطميه و نزديك به شب هاى شهادت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليها السلام است، تو را به جده ام فاطمه سوگند مى دهم اين پول ناقابل را از من بگير و به احترام اين ايام، ده شبانه روز خود را از آلودگى و بى عفتى و قرار گرفتن در آغوش نجس مردهاى هرزه حفظ كن!

آن زن پس از لحظه اى مكث اشك از دو چشمش جارى شد و گفت:

بدون دريافت اين پول توبه جدى مى كنم، سيد دانشمند، واعظ دلسوز مهرورز و با محبّت به آن زن گفت: به جده ام سوگند پول را پس نمى گيرم، بايد اين پول را از من بپذيرى و عاقبت آن پول را به او قبولاند، زن به سوى خانه اش رفت و ما هم به طرف خانه خود رفتيم.

آن زن از مشترى هاى مسجد و منبر و به ويژه مجالس آن مرد الهى شد و به تدريج با آموختن قرآن و مسائل شرعيه و احكام دينيه و معارف الهيه زنى مذهبى و دلسوز زنان و دختران گشت و ساليانى دراز از طريق امر به معروف و نهى از منكر زنان و دختران را با دين آشنا مى كرد و دو سه سال پس از انقلاب از دنيا رفت.

اين داستان نورانى و برخورد ملكوتى مرا به ياد حديثى بسيار مهم از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله انداخت كه براى تيمن و تبرك آن را مى آورم، باشد كه شما خواننده عزيز با راهنمايى اين حديث شريف در مسيرى قدم برداريد كه خير دنيا و آخرت شما را تأمين نمايد.

«يَلْزَمُ الحقُّ لِأُمَّتِى فِى أرْبَعٍ: يُحِبُّونَ التَّائِبَ وَيَرْحَمُونَ الضَّعِيْفَ وَيُعِيْنُونُ المُحْسِنَ وَيَستَغْفِرُونَ لِلْمُذْنِبِ» «8».

«اداى» حق در چهار چيز بر امت من لازم است: به توبه كننده عشق بورزند، به ناتوان رحم كنند، به نيكوكار كمك نمايند و براى گناه كار آمرزش بخواهند.

راستى چه روايت مهمى است و چه قطعه با ارزشى است، وقتى در اين روايت دقت مى كنيم مى بينيم پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله به شدت مى خواهد امت، دريايى از عشق و محبّت و مهر و عاطفه باشند و اگر امت به اين روايت عمل كند مدينه فاضله تحقق پيدا مى كند، مشكلات حل مى شود، گره ها باز مى گردد، خلأهاى روحى و باطنى كمبودهاى معنوى و روانى و نواقص اجتماعى برطرف مى شود.

 

جهاد، مقابله با بى مهرى

ممكن است كسى بگويد دين خدا كه جز محبّت چيزى نيست، چنان كه گفته اند:

«هَلْ الدِّينُ إلّاالْحُبّ» «9».

و در قواعد اين دين به اندازه اى كه سفارش به محبّت و مهرورزى شده است، در هيچ فرهنگى نشده است، پس چرا از برنامه هاى اصولى اين دين جنگ است؟

بايد گفت: برخورد اوليه همه پيامبران به ويژه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با دشمنان برخورد تبليغى و فرهنگى آن هم بر اساس مهر و محبّت بوده است.

وظيفه رسولان الهى بشارت و هشدار بود، بشارت به نتايج كارهاى مثبت و هشدار به عاقبت زيان بار كارهاى منفى.

آنان با مردم سر جنگ و ستيز نداشتند، آنان طبيبانه برخورد مى كردند تا مردم از بيمارى هاى معنوى رهايى يابند و عاشقانه برخورد مى كردند تا مردم دچار عذاب قيامت و بلاهاى دنيايى نگردند.

ولى هواپرستان متعصب و شهوت رانان بى قيد و بند و آنان كه تحمل حقايق را نداشتند و زندگى را جز بر محور شكم و شهوت نمى ديدند، براى خاموش كردن صداى هدايت گر فرستادگان خدا شروع به جنگ كردند و پيامبران هم به ناچار براى دفاع از خود و مؤمنان و حفظ دين به پاى خاستند.

عقلى و شرعى نبود كه دشمن ابتدا به حمله كند و طرف مقابلش دست روى دست بگذارد تا دشمن هر چه مى خواهد انجام دهد.

علاوه بر اين، پيامبران در برخورد با دشمن، قوانينى را ارائه كردند كه باز نشان از مهرورزى آنان به انسان و عشق آنان به نجات بشر از هلاكت ابدى بود.

اين نكته را هم نبايد از نظر دور داشت كه بسيارى از همرزمان پيامبر از ايمان قوى و خصال پسنديده و اوصاف حميده برخوردار بودند تا جايى كه دشمنى دشمنان و كينه مثبت آنان به طرف مقابل سبب انحراف آنان از صراط مستقيم و عدالت ورزى و احسان نمى شد.

 [وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ] «10».

انبوهى دانشمندانِ الهى مسلك [و كاملان در دينِ ] به همراه آنان جنگيدند، پس در برابر آسيب هايى كه در راه خدا به آنان رسيد، سستى نكردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن ] سر تسليم و فروتنى فرود نياوردند؛ و خدا شكيبايان را دوست دارد.

بنابراين جنگ در دين خدا بر اساس حفظ نفوس محترمه و اموال و نواميس مردم و حراست از ارزش ها و ابلاغ فرهنگ سعادت بخش حق و رياضت دادن به نفس براى تزكيه و تربيت است و بر مجاهد واجب است نيّت خود را در جنگ براى خدا قرار دهد و هدفش فقط و فقط اطاعت از خدا و بندگى حضرت او باشد و سعى كند در هنگام جنگ همه خواسته هاى حق را رعايت كند و از كم ترين ستمى به دشمن و كار ناحقى نسبت به طرف مقابل بپرهيزد و بر مجاهدان است كه اگر دشمن درخواست امان كند چنانچه زمينه فراهم باشد، او را امان دهند و از وى با محبّت بخواهند كه اسلام را با آزادى و اختيار بپذيرند و اگر نپذيرفتند از كم ترين اجبار نسبت به آنان براى پذيرش دين امتناع ورزند زيرا دين اجبارى فاقد اعتبار و ارزش است و عمل بر اساس آن كم ترين اجر و پاداشى در پيشگاه حضرت حق ندارد، از اين رو صاحب شريعت حلال و حرام از اجبار كردن مردم به پذيرش دين نهى فرموده است.

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- وسائل الشيعة: 2/ 50.

(2)- طه (20): 132.

(2)- «عَنِ الرِّضَا عليه السلام فِى هَذِهِ الآيَةِ قَالَ: خَصَّنَا اللَّهُ بِهَذِهِ الْخُصُوصِيَّةِ إِذْ أَمَرَنَا مَعَ الْأُمَّةِ بِإِقَامَةِ الصَّلَاةِ ثُمَّ خَصَّنَا مِنْ دُونِ الْأُمَّةِ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَجِى ءُ عَلَى بَابِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الآيَةِ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ كُلَّ يَوْمٍ عِنْدَ حُضُورِ كُلِّ صَلَاةٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَيَقُولُ الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ أَحَداً مِنْ ذَرَارِىِّ الْأَنْبِيَاءِ بِمِثْلِ هَذِهِ الْكَرَامَةِ الَّتِى أَكْرَمَنَا بِهَا وَ خَصَّنَا مِنْ دُونِ جَمِيعِ أَهْلِ بَيْتِهِم». الأمالى، شيخ صدوق: 533، مجلس 79؛ بحار الأنوار: 79/ 196، باب 1؛ تفسير الصافى: 2/ 83.

(3)- فصلت (41): 34.

(4)- عوالى اللآلى: 1/ 237، فصل 9، حديث 150؛ مستدرك الوسائل: 12/ 129، باب 86، حديث 13706.

(5)- غرر الحكم: 195، حديث 3835؛ مستدرك الوسائل: 12/ 129، باب 86، حديث 13707.

(6)- عيون اخبار الرضا عليه السلام: 2/ 74، باب 31، حديث 347؛ بحار الأنوار 6/ 21، باب 20، حديث 16.

(7)- الكافى: 2/ 352، باب من آذى المسلمين...، حديث 7؛ بحار الأنوار: 72/ 155، باب 57، حديث 25.

(8)- الخصال: 1/ 239، حديث 88؛ بحار الأنوار: 6/ 20، باب 20، حديث 10.

(9)- الخصال 1/ 21، حديث 74؛ بحار الأنوار: 66/ 237، باب 36، حديث 5.

(10)- آل عمران (3): 146.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه