منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامی جلد هفتم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
در اين باب روايتى كه از امام به حق ناطق حضرت صادق عليه السلام نقل شده در مسئله عزلت و گوشه گيرى است.
اين را مى دانيم كه در اصول عالى اسلام و معارف حقه الهيه، تكليف ما لا يطاق و وظيفه اى كه از استطاعت انسان خارج باشد وجود ندارد.
و اين را نيز مى دانيم كه در اسلام عزيز قاعده و قانونى كه كم ترين ضربه و لطمه را به زندگى واقعى انسان چه در جهت دنيا، چه در جهت آخرت بزند وجود ندارد و اگر به عنوان يك قاعده اسلامى در كتب اسلامى باشد، جعلى و غير قابل قبول است.
و اين را نيز مى دانيم كه كناره گيرى كامل انسان، به طورى كه آدمى با هيچ كس در هيچ شأنى معاشرت و مخالطت نداشته باشد، امكان ندارد و به هيچ عنوان عملى نيست.
از طرفى مى بينيم در قرآن مجيد و روايات اصيل و «نهج البلاغة»، مسئله عزلت و گوشه گيرى به عنوان يك عامل بسيار مهم سعادت مطرح است، در اينجا لازم است، معناى اين مسئله ريشه يابى شود و مقصود و منظور قرآن مجيد و روايات از مسئله عزلت معلوم گردد تا كسى با انتخاب آن، بدون توجه به ريشه مسئله از جاده حق منحرف نگردد.
از آنجا كه مسئله عزلت در قرآن و روايات در رابطه با سعادت انسان مطرح شده بايد به راحتى و بدون شك و ترديد گفت: منظور از عزلت در معارف الهيه، عزلت و گوشه گيرى از عامل خطر و برنامه ايست كه براى خير دنيا و آخرت انسان ضرر دارد و آنچه كه در طريق سعادت و سلامت آدمى است، كناره گيرى از آن موردى ندارد، بلكه حرام شرعى و عقلى است، چنانچه عزلت و كناره گيرى از عوامل خطر واجب و ضرورى است.
مواردى كه بايد از آن عزلت گرفت چون آفتاب روشن، در آيات قرآن و روايات بيان شده كه مجموع آن ها را در عناوين زير مى توان خلاصه كرد.
عزلت از گناهان شخصى
1- عزلت و هجرت از گناهان شخصى، باطنى و ظاهرى، چنانچه در سوره انعام آمده:
[وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ ] «1».
و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد.
بدون شك، عزلت جستن و گوشه گيرى از فواحش ظاهر و باطن كه عبارت است از: زنا، لواط، ظلم، پرده درى، خودآرايى زن براى ديگران، دروغ، غيبت، تهمت، حسد، شرك، عقوق والدين، قتل نفس محترمه، خوردن مال يتيم «2».
انسان مكلف و موظف است از كليه اين امور چه در خلوت و چه در جلوت بپرهيزد كه هر يك از اين گناهان عامل خطرى براى رسوايى انسان در دنيا و معذب شدن او در آخرت است.
عزلت و مهاجرت
2- عزلت و گوشه گيرى از شهرى كه انسان در آن شهر يا مملكتى كه در آن مملكت، قدرت حفظ دين خود را ندارد كه از اين عزلت و گوشه گيرى در آيات و روايات تعبير به مهاجرت شده و به اين نحو عزلت، قرآن مجيد در بسيارى از آيات امر مؤكد و دستور واجب دارد.
عزلت از گناهكاران
3- كناره جويى و عزلت از گروهى كه غرق در انواع معاصى و گناهانند و انسان از هدايت آنان بتمام معنى نااميد شده و ادامه معاشرت با آنان، ممكن است اثر سويى بر حال و اخلاق و اعمال و ايمان انسان بگذارد كه بدون ترديد روايت حضرت صادق در فصل بيست و چهارم كتاب باعظمت «مصباح الشريعة» بيشتر ناظر به اين مورد سوم است و سعى بر اين است كه به توضيح اين قسمت اقدام شود.
گذشته از اين سه مورد، در اسلام مورد ديگرى براى عزلت و گوشه گيرى نيست، اگر هم باشد منطبق بر يكى از اين سه مورد است.
معاشرت با عباد صالح خدا، رفتن بين مردم براى حل مشكلات خانوادگى، اقتصادى و اجتماعى آنان، ارتباط با خلق براى امر به معروف و نهى از منكر، اختلاط با جامعه براى روشنگرى، رفتن دنبال زراعت و صنعت و تجارت و كسب و كار و كمك گرفتن از مردم مؤمن و مسلمان در اين جهت، براى هر انسانى لازم و بلكه در پاره اى از اين امور واجب شرعى است و عزلت و كناره گيرى از اين ابواب خير و عوامل سعادت، حركتى ضد صراط الهى و بر خلاف عقل و شرع است.
يك بار ديگر تذكر اين نكته ضرورى است كه آنچه به عنوان شرح و توضيح و تفسير روايت مى آيد ناظر به قسمت سوم از معناى عزلت است، يعنى كناره گيرى و عزلت از تبهكاران و فاسدانى كه اميد هدايت آنان به هيچ وجه نمى رود و آميزش انسان با آنان، باعث دور ماندن انسان از خير دنيا و آخرت است و چنين عزلتى اگر در جوامع اسلامى به وسيله خوبان امت نسبت به بدان و بدكاران صورت بگيرد، ميدان عصيان و گناه از آنان گرفته مى شود و قدرت بر معصيت كردن و تجاوز از آنان سلب مى شود، چنانچه بنا به نقل قرآن در سوره توبه، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و مسلمانان با عزلت از سه متخلف، باعث ادب و تربيت و توبه و بازگشت آنان به حق شدند.
چنانچه به زمانى برخورديد كه اكثر مردم زمان دنبال فسق و فجور رفتند و گوش به حق ندادند و بودن شما در ميان آنان باعث هلاكت شما بود، از آنان كناره بگيريد و عزلت انتخاب كنيد و سعى نماييد آن چنان كه هستيد شناخته نشويد كه دشمن با شناخت شما، امكان ضربه زدن به شما را خواهد يافت.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
وَذلِكَ زَمانٌ لا يَنْجُو فيهِ إلّا كُلُّ مُؤْمِنٍ نُومَةٍ، إنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ وَإنْ غابَ لَمْ يُفْتَقَدْ اولئِكَ مَصابيحُ الْهُدى ، وَأعْلامُ السُّرى ، لَيْسُوا بِالْمَسابيحِ وَلا الْمَذابيعِ الْبُدُرِ اولئِكَ يَفْتَحُ اللّهُ لَهُمْ أبْوابَ رَحْمَتِهِ وَيَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرّاءَ نَقِمَتِهِ «3».
و آن زمانى است كه در آن نجات از عوامل هلاكت ميسر نيست مگر براى مؤمنى كه گمنام باشد، گمنامى اش به اين باشد كه اگر در مجلسى حاضر شود او را نشناسند و اگر غايب گردد او را نجويند، چنين مؤمنانى در راه خدا چراغ هاى هدايتند و در شب تاريك زندگى، نشان هاى سير و حركت به سوى صراط قويم، اينان در بين مردم با فساد و سخن چينى زندگى نمى كنند و اسرار و عيوب بندگان را فاش نمى نمايند، حق تعالى درهاى رحمتش را به روى آنان مى گشايد و عقوبت و رنج را از آنان برمى دارد.
پي نوشت ها:
______________________________
(1)- انعام (6): 151.
(2)- تفسير كاشف: 3/ 283.
(3)- نهج البلاغة: خطبه 103؛ بحار الأنوار: 66/ 273، باب 37، حديث 5.
منبع : پايگاه عرفان