قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داود نبى عليه‏السلام و كسب روزى

 

به داود عليه السلام خطاب رسيد: خيلى دوستت دارم، ولى در زندگى تو يك نقطه هست كه آن را دوست ندارم. عرض كرد: مولاى من! آن نقطه چيست؟

خطاب رسيد: زندگى ات از پول بيت المال اداره مى شود، بر تو كه پيغمبرم هستى نمى پسندم. دولت و حكومت و ارتش بايد باشد، اما تو يك كلاس ديگرى دارى. گريه كرد، گفت: محبوب من! من از فردا ديگر از بيت المال مصرف نمى كنم، اما به اين مردم خدمت مى كنم.

قرآن مجيد مى گويد: از همان وقت به آهن گفتم: وقتى در دست داود مى روى، نرم شو.

آهن در دست او عين خمير نرم بود، هر شكلى كه مى خواست به آن مى داد.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه