قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آزادى از قيد دنيا براى خدا


مأمورين زكات آمده بودند تا از قبيله «بنى سليم» زكات بگيرند، يك مرد سياه چهره بيابان نشينى را ديدند. به او گفتند: شما مؤمن و مسلمان هستيد؟ گفت: بله، گفتند: آيه زكات نازل شده است.

گفت: براى من توضيح بدهيد. توضيح دادند، گفت: از اين چند شترى كه من دارم، طبق خواسته پروردگار، يك دانه اش زكات است، ولى من از جا بلند نمى شوم، كنار اين شترهايم نمى آيم، زحمت بكشيد، محبت كنيد خودتان اين چند شتر را ارزيابى كنيد، جوان ترين و گرانقيمت ترين آنها را برداريد و خدمت محبوب من ـ پيغمبر صلى الله عليه و آله ـ ببريد.

اين دل از قيد همه چيز آزاد است، و فقط در گرو صاحب و همه كاره عالم و آدم است. و به راستى: 

 غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

 زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

به او گفتند: اقلاً يك گليم بخر بيانداز در اين اتاق كه روى حصير زندگى نكنى، پايت زخم مى شود.

گفت: بيرون گليم را چند مى فروشند؟ گفت: دو درهم، دو درهم به او داد و گفت: حالا دلت مى خواهد اتاق ما گليم داشته باشد، برو يك گليم بخر.

بيرون نرفته، برگشت و گفت: چه رنگى باشد؟ گفت: پول گليم را به من بده، پول گليم را گرفت و گفت: حالا كه پاى رنگ در كار آمد، نمى خواهم بخرى.

اين ها معنى دارد، نمى خواهند بگويند كه گليم، فرش و خانه نداشته باش، بلكه مى خواهند بگويند دلت را از تعلق رنگ آزاد كن.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه