خلاصه سخنرانی حضرت استاد انصاریان در دهه اول محرم سال 1389/ مسجد سید عزیز الله
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم»
«اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمِین اَلصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی سَیِّدِ الاَنبِیاءِ وَالمُرسَلِین حَبِیبِ اِلهِنا وَ طَبِیبِ نُفُوسِنا اَبِالقاسِمِ مُحَمَد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلی اَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبِینَّ الطّاهِرینَ المَعصُومِینَ المُّکَرَمِین.»
کتاب خدا با عباراتي گوناگون در ضمن آیاتي متعدد، مسئلهی اساسی و اصولی و بسیار مهمِ ملاکها و معیارها را مورد توجه قرار داده، و این مسئله را که برپایی نظام کل شیء بر اساس ملاک خاص خودِ شیء است و معیار خاص خودِ شیء است اعلام میکند و بدون تکیهی بر ملاک و معیار و میزان برای هیچ چیزی نه سرپا شدن و نه ماندن را عقیده دارد، نه چیزی بدون ملاک بوجود میآید و نه چیزی بدون معیار و میزان برپا میشود و نه میتواند ادامهی حیات بدهد و نه میتواند ثمر و منفعت لازم را از وجود خود ظهور بدهد.
این یک حقیقتی است که بشر در طول تاریخ، نسبت به خودش بیتوجه بوده، البته اکثریت بشر. اما از ديرباز هنگامیکه مینشسته و بحث علمی میکرده، ثابت میکرده و برایش هم ثابت بوده و روشن بوده که بهوجود آمدن و سرپا شدن و تداوم حیات برای هر موجودی، از برکت آن معیار و ملاک و میزانی است که قرار داده شده. عدهای كه بویی از رسالت انبیاء به مشامشان خورده بود میگفتند خدا قرار داده، یک عدهای هم میگفتند: قرار وجود این موجودات این است. بالاخره در تاریخ بشر، مخالف ملاک و معیار و میزان وجود نداشته است که بگوید این گیاه دانهاش یا هستهاش یا شکافته شدن آن یا ریشه دادن آن در زمین، ساقه دادن آن در بیرون، رنگ آن، قدّ آن، وزن آن، حجم آن و منافع آن، بدون ملاک است، بدون میزان است. اگر میزانی در خودِ همین گیاهان نبود، گیاه بر چه اساسی بر خلاف جاذبهی زمین ریشه خودش را فعال میکند و به طرف بالا ساقه میدهد؟ اینکه یک طرف گیاه بهعنوان ریشه برابر با میل جاذبه فرو میرود، اما یک طرف ديگر آن به عنوان ساقه، بر خلاف میل جاذبه میآید بالا، این باید یک ملاکی داشته باشد، یک معیاری باید داشته باشد. حالا یا در درون خودش به او یاد دادهاند، یا نه، یک علیمی، یک حکیمی بر اساس عدلش که همان ملاک است، اين كار را میکند.
بالاخره بر اساس همان ملاک که عدل است گیاه در حدّی که رشد میکند متوقف میشود با اینکه تمام عوامل حرکت روبه بالا باز هم با او هست، یعنی هرچه که باعث بوده گیاه برود بالا، هنوز هست، اما بالاتر نمیرود. در مورد انسانها هم همينطور است، با اینکه تمام عوامل قدّ کشیدن هست، اما به یک نقطه که میرسند متوقف میشوند، دست خودشان هم نیست، کار آن ملاک است، کار آن معیار است.
بعضي هم پرتوپلا میگویند كه كار طبیعت است. اما آنهایی که بویی از توحید استشمام کردهاند میگویند: عدالت حق است. بعد معنی هم میکنند عدالت را و میگویند: عدل به معنای «وضعُ الشیء علی مَوضِعِه» است يعني هر چیزی را سرجای خودش قرار دادن.
هیچ کس عقیده ندارد که چیزی بیملاک بهوجود میآید، چیزی بیملاک رشد میکند و چیزی بیملاک متوقف میشود. و اگر بتوانند یک جا در عالم طبیعت، ملاک را به هم بریزند، یا معیار را به هم بریزند - یعنی موجود را از آغوش ملاک خارج بکنند - یک موجود عجیب و غریبی از آب درمیآید كه نه شکل درستی پیدا میکند، نه رشد درستی پیدا میکند، نه قدّ درستی پیدا میکند، فقط و فقط یک موجود مزاحم میشود. در این مطلب دقت بفرمایید كه تمام آن حرف قرآن است. شما کلمهی فساد را در قرآن ببينید، مثلاً همین لغت را دربارهی آسمانها و زمین استعمال کرده «لَفَسَدَتا»1 هر دو فاسد میشود، یعنی اگر دو خدا وجود داشت، آسمانها و زمين قیافهای غیر از این پیدا میکرد، حجمی غیر از این پیدا میکرد، حرکتی غیر از این پیدا داشت. نه اینکه ذرهای منفعت ظاهر نمیکرد، بلكه فساد مطلق بود، تمام آن ضرر بود و شر بود.
دربارهی همین گیاهان، یک ملاک رشد گیاه و محصول دادن گیاه، به قولِ خودِ قرآن، زمین پاک است، یعنی زمینی که شوره ندارد، نمک زیاد ندارد، سنگلاخ نیست، ریشه در آن زمین میتواند کار بکند، ساقه به قاعده میتواند بیرون بیاید: «وَالبَلدُ الطَّیِبُ یَخرُجُ نَباتَه بِاذن رَبِّه»2 یعنی چند ملاک الهی میخواهد که يكي از آنها زمین طیب است، یعنی زمين بااستعداد، یکی از آنها رحمت حق است، ارادهی حق است، عدالت حق است. ما در کنار یک گیاه، موج ظهور صفات خدا را میتوانیم ببینیم:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار3
قران در مورد همين كياهان هم لغت فساد را به کار گرفته: «وَالذِّی خَبُثَ لایَخرُجُ اِلّا نَکِداً».
حالا برویم سُراغ این بحثِ محوریِ ریشهای بسیار مهم؛ اما با یک زبان روان طبق آیات قرآن مجید:
ما از نظر جایگاه، مادون پروردگار و مافوق تمام موجودات روی زمین هستیم - اما اگر بخواهيم فوق تمام موجودات عالم بشویم، یعنی از ملائکه بالاتر برویم، آن باز یک ملاک دیگر دارد - این یک جایگاه طبیعی و ذاتی براي ما است: «سَخَّرَ لَکُم وَالَّیل وَالنَّهار والشَّمس والقَمر والنُّجُوم مُسَخَراتٌ بِاَمرِه»4 شايد واضح به نظر برسد كه بله، ما از گاو و فيل برتريم، اما به قول قدیمیها: تو که اشرف موجودات روی زمین هستی آيا فكر كردي پروردگار تو كه حتی برای یک علف ملاک قرار داده، برای تو ملاک قرار نداده؟ «أیَحسَبُ الاِنسانَ اَن یُترَکَ سُدی»؟5 اگر بگویی ملاک قرار نداده، یعنی من یک موجود بیگانهی از کل هستی هستم. كه اين یک دروغ بزرگ است، چرا؟ چون ربط تو به تمام موجودات معلوم است، و اگر تنها یک ربط تو را ببرند نابود میشوی. تو مثلاً با آب مربوط هستی، با آب زندگی میکنی، آب را میخوری، با آب غذا درست میکنی، با آب شستوشو میکنی، اگر من ربط تو را ببرم «لَو جَعلناهُ اُجاجَاً»6 بیایم به هرچه آب در کرهی زمین است بگویم كاملا شور و تلخ شويد. تو چه میکنی؟ نه میتوانی بخوری، نه میتوانی بکاری، نه میتوانی بشوری، چه کار میکنی؟
با اشاره به یک لطیفهای که در این مسئله هست، به طرف نورانیت قرآني برویم «اَنزَلنا إِلَیکُم نُورَاً مُبِینا»7 قرآن نور آشکار است.
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ المِیزان»8 یعنی این میلیاردها سیاره و میلیاردها صحابی و کهکشان که نه با زنجیر به سقفی بسته شدهاند و نه ستوني زیر آنهاست طبق ملاک من، میلیاردها سال است كه در فضا گردش منظم دارند، تصادف هم نمیکنند، فرو هم نمیریزند. بلافاصله برمیگردد به انسان و میگوید: «اَلّا تطغوا فِی المِیزان»9 یعنی در کار میزان طغیان نکنید، از ملاک جدا نشوید، از میزان جدا نشوید. طغیان در میزان نکنید یعنی دست به معیارهای آسمانها نزنید؟! مگر ما قدّمان چقدر است یا طیارههایمان چقدر بالا میرود یا چقدر قدرت داریم که آیه به ما هشدار بدهد دست به معیارهای بالا نزنی؟! اين آيه اصلاً کاری به معیارهای بالا ندارد، بلكه در مورد یک میزانی است که در دسترس ما است، يعني در ملاک زندگیتان طغیان نکنید.
شما هم ملاك داريد برای سالم زندگی کردن، برای درست زندگی کردن، برای صحیح زندگی کردن. همانطوری که در همهی موجودات، ملاکها متعدد است، در زندگی شما هم دو ملاک هست، ستون فقرات حیات شما دو تا است: «واَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمِیزان»10 یک ملاک، قرآن است و ديگري ميزان. از (واو) واو عاطفه شده یعنی یک ملاک کتاب است، یک معیار هم میزان است. خوب، اگر این میزان، همان قانون حلال و حرام باشد، در خودِ قرآن هست و دوباره گفتن نمیخواهد. معلوم میشود این میزان چیز دیگری است كه اولا باید هموزن قرآن باشد و ثانيا کارش این است که نگذارد شما در معانی قرآن دچار تحریف شوید.
اين ملاك دوم بايد سراسر علم باشد، حکمت باشد، عدل باشد، فهم باشد، بصیرت باشد، كه ما اینها را در سقیفه نمیبینیم، آن چیزی که در سقیفه میبینیم جنگ است، انصار میگویند: صندلی برای ما است، حق ما است، مهاجرین میگویند: برای ما است و حق ما است! عاقبت در این دعوا مکهایها برنده شدند، آيا اینها میزان هستند؟ اینها معیار ساختن زندگی سالم هستند؟ اینها تکیهگاهی هستند که اگر ما به آنها تکیه بدهیم دیگر ما را جهنم نمیبرند؟ نه اينها نيستند!
به امام باقر(ع) گفت: یابنرسولالله! «وَزنُوا بِالقِسطاسِ المُستَقِیم»11 هم میزان برای ما مبهم است و هم قسطاس مستقیم؟ فرمود: «اَلقِسطاسُ المُستَقِیم وَاللهُ عَلِیُّبنُ ابیطالب» این میزان است. در این معیار، علم هست بیساحل، عدالت هست بیساحل، ارزشهای الهی هست بیحدود، این میزان زندگی است.
«اَلّا تطغَوا فِیالمِیزان» نسبت به علی طغیان نکنید چون همهی زندگی شما فاسد میشود حتی فهم شما هم از قرآن فاسد می شود. آنوقت هر کافر نجسی را میگویید اولیالامر است. «وَ اَقِیمُوا الوَزن»12 در زندگی خودتان اقامه کنید ترازو را، ترازو را کنار نزنید، ترازو را تعطیل نکنید، ترازو را نبرید در صف مأموم بنشانید و بگویید حرف نزن و الّا گردن تو را میزنیم «ولاتُخسِرُوا المِیزان» از ارزش میزان کم نکنید، نگویید علی و معاویه، نگویید یزید و حسین بن علی. علی افق صفات من است، معاویه تجلی صفات ابلیس است. کم نکنید ارزش اهلبیت را. ننشینید بگویید یک جنگی بوده اینها عددشان کم بوده و طبیعتاً مغلوب شدند. کشتن آنها را کم نکنید. آنها آمده بودند چراغ توحید را خاموش بکنند، آمده بودند که همه انبیاء را بکشند، آمده بودند پروندهی قرآن را خاتمه بدهند. نگویید این دو با هم جنگ داشتند، بگویید جنگ حق و باطل، جنگ نور و ظلمت، جنگ خدا و ابلیس. کربلا صحنه جنگ خدا و ابلیس بود، ولی دست خدا در این جنگ حسین بود، دست خدا در جنگ جمل علی بود، دست خدا در جنگ صفین علی بود.
پی نوشت ها:
1- انبیاء 22
2- اعراف 58
3- سعدی شیرازی
4- نحل 12
5- قیامت 36
6- واقعه 70
7- نساء 174
8- الرحمن 7
9- الرحمن 8
10- حدید 25
11- بحارالانوار 100/106 باب 2
12- الرحمن 9
منبع : پايگاه عرفان