« خيرى إليك نازل » هر چه خوبى دارم به طرف تو مى فرستم.
« و شرُّك إلىَّ صاعد » اما تو هر چه بدى دارى به طرف من مى فرستى.
« فنعم المولى أنا » بنده من! من عجب خداى خوبى براى تو هستم.
« و بئس العبد أنتَ » و تو چه بنده بدى براى من هستى.
من چه مولا و تكيه گاه خوبى براى تو هستم. من چه طبيب خوبى هستم، اما تو چه بنده بدى هستى.
« تسألُنى فأُعطيك » هر وقت مى آيى تا از در خانه من گدايى كنى، من دست تو را پر مى كنم، مگر هر سال شب احيا نمى آيى؟ مگر من خيلى از مشكلاتت را حل نمى كنم؟ مگر بعد از ماه رمضان من را فراموش نمى كنى؟ مگر دوباره به گناهان گذشته ات برنمى گردى؟ چرا هر سال مى آيى، با من قرارداد مى بندى، ولى قراردادت را مى شكنى؟
منبع : پایگاه عرفان