قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

هبوط

هبوط از نظر لغت به معناى فرود و نزول و از جايگاهى مرتفع به جايگاهى پست و پائين آمدن، يا از منزلتى عظيم به مرتبهاى حقير سقوط كردن است، ولازمه آن هبوط جسمى تنها و مادّى محض نيست، بلكه به معناى سقوط و فرود آمدن معنوى هم هست و احتمالًا هبوط در آيه شريفه به همين معنا باشد.

در ضمن بايد توجه داشت كه هبوط از نظر شدت و ضعف داراى مراتبى است، و نسبت به هر هبوطكنندهاى معنائى متناسب با خود او را دارد.

هبوط نسبت به آدم براساس عقوبت و كيفر و مجازات به خاطر خوردن از شجره ممنوعه نيست، زيرا دليل استوار و برهان متين قائم است كه اولًا نهى ارشادى مرتكبش را مستحق كيفر نمى كند، ثانياً همه جا از دست رفتن منفعت و لذت به ويژه اگر مادى باشد از قبيل عقوبت و كيفر نيست، ثالثاً بر پيامبران و اولياء خاص حق، و مقربان درگاه در هيچ حالى و هيچ زمانى ارتكاب قبيح و عملى كه موجب عقوبت و عذاب از قبيل عذاب استيصال در دنيا كه ويژه طاغيان است و عذاب آخرت كه مخصوص كافران و معاندان است جايز نيست، و پيامبران و اولياء خاص حق حتى فكر و خيالشان هم گرد عملى كه موجب كيفر است نمى گردد، و هر نابخرد و جاهلى و عالم نمائى چنين اعمالى كه سبب مجازات و جريمه است بر پيامبران و اولياء حق روا بدارد از آنان كه منبع اجراى همه خيرات است و مولّد همه منافع، و آئينه صفات عليا و اسماء حسناى حق بودند به زشتى ياد كرده و به حضرت حق كه در قرآن مجيد از آنان به عنوان مخلّصين ياد نموده تهمت و افترا بسته است، كلماتى از قبيل عصى، غوى، نسى، لم نجدله عزماً، ظلم كه در آيات قرآن به آدم نسبت داده شده همه و همه بدون شك و ترديد در ارتباط با نهى ارشادى است كه حضرت آدم با ارتكاب آن مستحق كيفر و عذاب نشد.

هبوط صورت گرفته براى آدم براساس حكمت و تدبير حضرت حق و تغيير مصلحت براى هدف بالاترى نسبت به سكونت در بهشت معهود بوده، و آن به اين خاطر تحقق يافت كه آدم و نسلش در شروع زندگى در روى زمين آراسته به بالاترين نعمت، و برترين فضيلت كه نعمت به دوش كشيدن بار امانت و تكليف و مسئوليت و عبادت رب و خدمت به خلق گردد و همه استعدادهايش شكوفا شود، و به رشد عالى انسانى و كمالات آدمى از بركت اجراى تكاليف الهيه برسد، و از پى آن با به دست آوردن مقام تسليم و رضا، و خلوص و انابه و رجوع الى الله به مقام قرب خاص نايل گشته، و به بهشت عنبر سرشت آخرت كه ابداً نعمت هاى معنوى و مادياش با بهشت معهود بيان شده در آيه قابل مقايسه نيست و قرار گيرنده در آن جاويد و خالد و هميشگى و سرمدى است برسد.

هبوط آدم با هبوط ابليس از نظر نتايج تفاوت ماهوى و ذاتى داشت، هبوط آدم وسيله رسيدن به توبه و توسّل، و انابه و كرامت و دست يافتن به مقام اجتباء و اصطفاء و هدايت ويژه شد:

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى .

سپس پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را پذيرفت و راهنمائياش نمود.

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ:

خدا آدم و نوح و آل ابراهيم را بر همه جهانيان برگزيد.

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً.

پس از جانب من به سوى شما هدايت ويژه تشريعى خواهد آمد.

و هبوط ابليس متكبر موجب صاغر شدن او و مذءُومى و مدحورى و استحقاق عذاب ابدى و لعنت دائمى و رجم هميشگى گشت.

فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ:

پس از اين مقام و منزلت بيرون رو كه بى ترديد از خوارشندگانى

اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ:

از اين جايگاه و منزلتت نكوهيده و مطرود بيرون شو، كه قطعاً هركه از بنى آدم از تو پيروى كند بى ترديد دوزخ را از همه شما لبريز خواهم كرد.

فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ:

از اين جايگاه و مرتبه عالى بيرون رو كه تو بى ترديد از رانده شدنگانى و قطعاً لعنت من تا قيامت برتوباد.

الميزان در اين زمينه به نكتهاى مهم به اين مضمون توجه ميدهد:

چنين مينمايد كه سرگذشتى را كه خدا درباره سكونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آوردن آنان به زمين پس از تناول از درخت مزبور بيان ميفرمايد مثالى براى مجسم كردن حال انسان است.

چه اين كه او پيش از ورود به دنيا در عالم قدس داراى سعادتها و كرامتها بوده و در منزلگاه قرب و رفعت و سراى نعمت و سرور و انس و نور در جوار پروردگار جهان با دوستان روحانى قرار داشته و سپس به جاى آنها انواع رنجها و ناملايمات و گرفتاريها و ناراحتيها را بر اثر ميل به زندگى دنيا و اين مردار گنديده پست اختيار مينمايد و چنانچه بعداً توجه كند و به سوى حق بازگردد او را به همان مقام سعادت نخستين باز ميگرداند، و اگر به سوى او نرود و در مقام پست زمينى اقامت اختيار كرده و پيروى از هواى نفس كند خود را از آن همه نعمت محروم ساخته و به دار هلاكت انداخته است و جايگاه او جهنم خواهد بود. «1» پرتوى از قرآن هم نگاهى به وضع آدم زمانى كه در عالم قدس و نور بود، و آنگاه كه بر اثر هبوط در زمين قرار گرفت انداخته كه خالى از اشارت و لطايف نيست:

پيش از آن كه جاى بهشت معهود را بجوئيم يا بخواهيم تعيين كنيم كه قرآن تعيين نكرده و مفسرين و متكلمين براى يافتن آن بحثها كرده اند، نظرى از دور به آدم و وضع روحى او نمائيم، همان آدمى كه فرد عالى انسانى بود و عنوان خليفة الله داشت و قدرت و تصرف او فرشتگان را به سجده آورد.

روحش چون آئينهاى بود كه اسماء و صفات پروردگار و همه موجودات در آن تجلى نمود و جلال و جمال ظاهرى و معنوى عالم در آن ميدرخشيد و هر چه بيشتر دلش شيفته آن بود، شهوات و آرزوهائى كه هر رشته و شاخهاش فكر و ذهن را منصرف و خاطر را مشوش مينمايد هنوز در او ظاهر نشده، عواطف گوناگونى كه توجهش را به سوى خود معطوف ميدارد بر عقلش چيره نگشته، انديشه مرگ و فنا و چاره جوئى براى بقاء، روحش را مكدر ننموده، هراس از آينده و حرص بر جمع مال و انگيزه هاى ملال انگيز مضطربش نساخته، غبار دشمنيها و كينه توزيها و برترى جوئيها بر صفحه درخشان نفسش ننشسته، و ديوارهاى قوانين و مقررات، محدودش ننموده، مانند دوره فطرت و طفوليت كه آدمى با روح پاك چشم به سوى نور و عالم باز ميكند كه همه را خوب و زيبا و پاك چنان كه هست مينگرد و در دامن پر از مهر پدر و مادر و كسان جاى دارد، همه جا جاى اوست و سايه محبت همه بر سر او و همه محرم اويند، آدم خليفة الله در محيطى مانند محيط فطرت به علاوه عقل نافذ و روح درخشان به سر ميبرد، اين آدم گوئى در جزيره يا سرزمين سرسبز و در ميان گلها و گياهها و درختان انبوهى كه به هر سو سربرآورده و چشمهها و نهرهائى كه از هر سو روان و ريزان بود به سر ميبرد، و پيكرش را نور زرين آفتاب و نسيم هوا و غذاى طبيعى پرورش ميداد، از بالاى سرش انوار آفتاب و ماه ميتابيد و ستارگان ميدرخشيد، با وزش نسيم و حركت شاخ و برگ درختان و نواى مرغان و تسبيح فرشتگان روح و قلب او و همسرش هماهنگ بود، عقل و انديشه او همسرش را با خود به اسرار عالم سير ميداد، عواطف همسر او را به زيبائى خلقت متوجه مينمود، هر جا ميخواستند ميرفتند و هر چه ميخواستند ميخوردند، نه نگرانى داشتند نه رنج نه آلام روحى ميآرزدشان نه دردهاى جسمى، از روزنه جملهها و كلمات آياتى كه درباره بهشت و هبوط گاه آدم است چنين بهشتى به چشم ميآيد: پس از تعليم اسماء و انباء از آن و سجده فرشتگان خداوند امر به سكون در بهشت «الجنة» نموده «اسكن » ساكن شو و آرامش گزين «نه در آن داخل شو» يعنى در همان محيط سبز و خرم كه هستى آسوده به سر بر الف و لام عهد اشاره به جنت معهود است جائى كه همه گونه وسائل اولى زندگى فراهم بوده و مانع و محدوديتى در ميان نبوده: «رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» در سوره طه وصف اين بهشت را چنين نموده:

«براى توست كه در آن نه گرسنه بمانى و نه برهنه به سر برى و نه تشنگى برايت باشد و نه آفتاب سوزان بر تو بتابد»

و تعبير فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وضع معنوى و حالت روحى آنها را ميرساند يعنى آنها را شيطان بيرون كرد از آنچه در آن به سر ميبردند با آن كه سياق كلام مقتضى اين تعبير بود: فاخرجهما منها يا من الجنة/ آنها را از بهشت بيرون كرد.

و درباره هبوط گاه آدم كلمات ظلم و دشمنى و شقاوت و ظهو بديها و عورات در آيات آمده:

فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ ، اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ، فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى «3»، لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما

از مقابله هبوط گاه با بهشت بايد چنين فهميد كه: در محيط بهشت نخستين آثار ظلمت ظلم روحشان را نگرفته بود، دشمنى و تنازع و شقاوت و تصرف و تملك و محدوديت در آن نبود و توجهى به عورت و قبح آن نداشتند، اين هبوط از نزديكى به شجزه منهيه آغاز گرديد نهى، تنها از قرب به آن است، گويا همان نزديك شدن موجب ميل و جذب به آن ميگردد و مجذوب شدن به آن شجره است كه تيرگى و ظلمت آدم را فرا ميگيرد و عقل را منصرف و پاى ثبات را ميلغزاند و آغار تحول و هبوط ميگردد. «5» با اين كه نهى حضرت حق نسبت به حضرت آدم نهى ارشادى بوده و نهى ارشادى موجب عقوبت نيست و ارتكاب نهى ارشادى از قبيل معصيت و گناه اصطلاحى نمى باشد و محروميت از لذات مادى بهشت معهود عنوان عقاب و جريمه ندارد ولى شاعران حكيم ايران زمين جهت پند و موعظه و بيدارى غافلان و ايجاد حركت عقلى و روحى از اين خروج و هبوط در قالب نظم مسائلى عالى بيان كردهاند از جمله يكى از آن حكيمان ميگويد:

جدّ تو آدم بهشتش جاى بود قدسيان كردند بهر او سجود

يك گنه چون كرد گفتندش تمام مذنبى مذنب برو بيرون خرام

تو طمع دارى كه با عمرى گناه داخل جنت شوى اى روسياه


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه