قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مقام يقين و باور


اصول كافى اين روايت را نقل مى كند:

پيغمبر صلى الله عليه و آله نماز صبحش را خواند، روى خود را به سمت جمعيت برگرداند، در جا، بدون اين كه سخنرانى كند، همين كه چشمش به جوان در صف جماعت افتاد، فرمود: حالت چطور است؟

گفت: « أصبحتُ يا رسول الله! موقنا »

دلم، قلبم نسبت به آنچه كه گفتى و خدا در قرآن براى تو گفته است، در آرامش كامل است، همه را صد در صد باور كرده ام.

فرمود: ادعاى خيلى بزرگى كردى! « فما حقيقة يقينك؟ » اين كه حالا به زبان آوردى، علامتى از آن نشان بده. از اين دل پر از يقين نشانه اى بده. تو فقط با زبانت خبر از دل دادى، اما نشانه بده. گفت: « يا رسول الله! . . . فعزفت نفسى عن الدنيا »

دل كنده شده ام، يعنى چه؟ يعنى: يا رسول الله! صد در صد يافتم كه مسافر و رفتنى هستم، كه بايد از دنيا بروم، دل كندن من هم نشانه اش اين است كه طلاى دنيا و سنگ هاى بيابان پيش من مساوى است.

دل جاى ديگرى كار مى كند، ديگر پيش سنگ و طلا نيست. رو كرد به مردم و فرمود: تقوا! تقوا! تقوا!

« وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ »

خدا بيناى به بندگان است.

محبت كنيد، بگرديد، افرادى كه خيلى گناه براى آنها پيش آمده و زير بار نرفتند از آنها بخواهيد وضع باطن و خواب و ديدشان را براى شما تعريف كنند.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه