تصوير بعض اهل سنت از خدا
اما فيلسوف اهل تسنن يا راوى اهل تسنن بيايد در مهم ترين كتابشان بنويسد كه من خودم هم از آنها پرسيدم، گفتند: بله، همين طور است؛ خداوند يك موجود پاك مقدسى است كه شبهاى جمعه از روى تخت چارچوبش، از عرش پايين آمده، به آسمان ششم مى آيد، از آنجا به آسمان هفتم مى پرد و بعد آسمان پنجم و آسمان دنيا، پايش را دراز مى كند و مى گويد: بندگان من! دعا كنيد! من نزديك شما آمدم كه صداى شما را بشنوم.
قرآن مى گويد: اين چرندها را بى مغزها و تاريك دلان مى گويند، من منزه از اين حرفها هستم كه اين ها در لباس فلسفه و حكمت و عرفان و علم، در حق من مى زنند. كل اين حرفها دروغ محض است.
اما على عليه السلام هر چه درباره من بگويد راست است. اين حرف قرآن است. حسين من هر چه در حق من بگويد راست است، هيچ استثناء هم نكرده، قيدى هم نزده، فقط فرموده:
« سُبْحَـنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ »
هدايت مخلَصين
مطلب دوم درباره اين عباد مخلَص چيست؟ كجايند، كجا زندگى مى كنند، با خود چكار كردند؟
در چه كلاسى درس خوانديد، چه عبادت و تقوايى داشتيد كه خدا در قرآن مى فرمايد: ابليس با كل ارتش خود، چه ارتش ظاهريش و چه ارتش پنهانيش، هر چه شيطان انسى در كره زمين هست ـ سه ميليارد نفر از مردم زمين شيطان، خدعه گر، حيله گر، كلاه بردار، لامذهب، كثيف، ضالّ و مضلّ هستند ـ به منِ خدا اعلام كرد:
« فَبِعِزَّتِكَ لاَءُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ »(1)
سر همه را كلاه مى گذارم، اما زورم فقط به اين ها نمى رسد.
شكست لشگر شيطان در برابر امام حسين عليه السلام
مگر همه نيرويش را كنار گودال قتلگاه جمع نكرد؟ مگر ندارد كه هنگام مرگ هر كسى مى آيد؟ مگر اين نيرو در كنار گودال منتظر نماندند؟
اما ديد با آن دست خون آلود و مباركش خاك ها را جمع كرد، صورتش را روى خاك گذاشت ـ عالى ترين حال عبادت، حال سجده است ـ:
دگر تا جهان هست بزمى چنين |
نبيند به خود آسمان و زمين |
تمام ملائكه دارند نگاه مى كنند، خدا مى خواهد جواب چند هزار سال پيش ملائكه را بدهد كه در سوره بقره وقتى به ملائكه گفت:
« إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاْءَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوآاْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ »(2)
1 ـ ص (38) : 82 ـ 83؛ «گفت : به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى كنم ، * مگر بندگان خالص شده ات را .»
2 ـ بقره (2) : 30؛ «به يقين جانشينى در زمين قرار مى دهم . گفتند : آيا موجودى را در زمين قرار مى دهى كه در آن به فساد و تباهى برخيزد و به ناحق خون ريزى كند و حال آن كه ما تو را همواره با ستايشت تسبيح مى گوييم و تقديس مى كنيم .»
من مى خواهم يك موجودى خلق كنم، خليفه من باشد، آسمان ها، زمين، حيوانات، جنّ، شما ملائكه، خليفه من نيستيد، من مى خواهم خليفه بر روى زمين خلق كنم، با بدن مادى، با داشتن شهوت و غريزه و ميل و عشق. ملائكه همه با يك دنيا ادب به پروردگار گفتند: زمين به هم مى ريزد، شلوغ مى شود، خون ريزى و فساد مى شود، اگر مى خواهى كه موجودات تو را عبادت كنند، خود ما عاشقانه تو را عبادت مى كنيم.
ارزش عبادت انسان نسبت به ملائكه
اما عبادتى كه صاحبش شهوت، غريزه، پول خواهى، چشم و گوش ندارد، ارزشى ندارد.
نماز و روزه تو بالاتر از تمام عبادت ملائكه است.(1) گرسنگى از زمان آفرينش آنها تا حالا، ملك كه شكم ندارد كه روزه اش قيمت داشته باشد. تو شكم دارى، آب
1 ـ علل الشرائع: 1/4، باب 6، حديث 1؛ «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ عليه السلام فَقُلْتُ الْمَلاَئِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ فَقَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُوءْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام إِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِي الْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاَ شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلاَ عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائمِ.»
تفسير أحسن الحديث: 6/116؛ «از لحاظ برترى اكتسابى و بندگى، به عقيده اشاعره انسان از ملك افضل است، البته انسانهاى موءمن، نظر شيعه نيز همين است، به اين مطلب استدلال شده كه چون ملائكه يك بعدى هستند و در آنها نفس شهوانى نيست لذا در اطاعت پروردگار مشكلى ندارند ولى انسان كه شهوت دارد در اطاعت و بندگى بايد با نفس و شيطان مبارزه كند از اين جهت در اطاعت و بندگى بر ملائكه برترى دارد.»
و شربت و كباب و مرغ مى خواهى، ولى از صبح تا غروب مى گويى: محبوب من! تو نمى خواهى؟ من هم نمى خواهم. عبادت تو قيمت دارد، نه او، او كه ذاتش اين است.
مباهات خدا بر ملائكه
مى خواهد جواب آنها را هم بدهد، كل ملائكه را بسيج كرده است كه در گودال، قتلگاه را نگاه كنند. شيطان ها هم همه دور گودال را گرفته اند تا او در اين امتحان قبول نشود.
نمى دانند كه چكار مى خواهد بكند. خاك ها را جمع كرد، بهترين حال عبادت ـ حال سجده ـ آب هم كه نداشت وضو بگيرد، با خون وضو گرفت، چه آبى قيمتى تر از اين آب « يا ثار الله و ابن ثاره »(1) اى خون خدا، آب شريعه فرات مگر چقدر مى ارزد كه با آن آب وضو بگيرم؟ با خون خدا وضو مى گيرم.
خيال كردند حالا صورتش را روى خاك مى گذارد و مى گويد: اى داد و بى داد، در سن پنجاه و هفت سالگى كشته شديم، اكبر و قاسم كشته شدند، زن و بچه ام در به در مى شوند، اين چه اوضاعى است، خدا كه مى توانست ما را شاه كل دنيا كند، چرا پس اين كار را نكرد؟
فرمود:
« الهى رضا برضاك و صبرا على قضائِك »(2)
1 ـ كامل الزيارات: 174، الباب الحادي و السبعون، زيارت عاشوراء؛ «السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور.»
2 ـ موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام في الكتاب والسنة والتاريخ، محمد الريشهري: 7/248؛ «ما قال سيد الشهداء عليه السلام في اللحظات الأخيرة من حياته حينما كان يتمرغ في الدم والتراب: «رضا بقضائك وتسليما لأمرك لا معبود سواك» وكذلك.»
الفضائل والرذائل، المظاهري: 104؛ «يقول هلال بن نافع: ذهبت إلى المقتل فرأيت كأنه عريس في حجلة عرسه كم هو مشع ! ! رأيت بعد أن نزف الدم من بدنه المبارك انه لم يبق لصوته جوهر، لم يترك العطش لصوته جوهرا . يقول: رأيت شفتيه المباركتين تتحركان، فتعجبت ماذا عساه أن يقول، هل يلعن هوءلاء القوم في آخر المطاف ؟ تقدمت نحوه خطوات فسمعته يقول وقد ركل جميع الأشياء بقدمه: " رضيا "بقضائك، صبرا على بلائك، لا معبود سواك.»
از اين طرحى كه برايم ريخته اى چه لذتى بردم!!! اكبر و قاسم و عباسم را كجا بردى؟ پيش خودت؟ به به.
فريادم آن وقتى بايد در بيايد كه بچه ام، برادرم در آغوش فساد افتاده اند، اينجا كه جاى داد زدن نيست، اينجا جاى لذت و اوج توحيد است:
« لا معبود لى سواك »
غير از تو تكيه گاهى ندارم.
آن وقت به ملائكه رو كرد، آن وقتى كه به شما گفتم:
« إِنِّىآ أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ »(1)
چيزى كه من از بشر مى دانم و شما نمى دانيد، آن وقتى كه گفتم: مى خواهم خليفه خلق كنم، حالا گودال را نگاه كنيد.
آن روزى كه شما گفتيد: مى خواهى چه موجودى خلق كنى؟ گفتم: شما نمى دانيد.
آن روز در نظر ازلى من حسين عليه السلام بود، ده ها ميليارد نفر هم كه در اين عالم فاسد بشوند و به جهنم بروند، من خلق نكنم كه حسينم خلق نشود؟ چون عده اى
1 ـ بقره (2) : 30؛ «من [ از اين جانشين و قرار گرفتنش در زمين اسرارى ] مى دانم كه شما نمى دانيد .»
مى خواهند بيايند قمارباز و عرق خور و ظالم بشوند؟ پس من دست به خلقت انسان نزنم، من برايم از كل انسان ها، همين حسينم كافى است.
اشاره قرآن به مردم مؤمن
مگر درباره شما هم حرف زده است؟ چندين بار. در قرآن كه خيلى درباره شما حرف زده است، حالا ما در آن مرتبه نيستيم، در مرتبه ديگرش كه هستيم.
« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ أُوْلئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا رَّضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَ لِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ »(1)
من بندگانى دارم كه از من راضى هستند و من هم از آنها راضى هستم، ما را مى گويد، مگر ما از خدا ناراضى هستيم؟ فدايش هم مى شويم، قربانش هم مى رويم. براى چه ناراضى باشيم؟ از رحمتش ناراضى باشيم يا از مغفرتش؟ از عباداتى كه براى ما مقرر كرده، از قرآنش، از انبيائش؟ تعريف ما را هم در قرآن كرده است.
تقوا در مقابل تهاجم فرهنگى
اين مقام تقوا است. ويدئو دنبال ما آمد، ماهواره، پول حرام، بدحجاب، اين همه سال از انقلاب گذشت، هر رشته فسادى براى خاموش كردن چراغ انقلاب آمد، اما
1 ـ بينه (98) : 7 ـ 8؛ «مسلماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، اينانند كه بهترين مخلوقاتند . * پاداششان نزد پروردگارشان بهشت هاى پاينده اى است كه از زيرِ [ درختانِ [آن نهرها جارى است ، در آنها جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ اين [ پاداش [ براى كسى است كه از پروردگارش بترسد .»
شما خاموش نشديد، يعنى شياطين به خدا گفتند: قدرت و توان ما به اهل تقوا نمى رسد.
يكى از شما بى دين بشويد، مشرك ها، آمريكا و بى دين هاى داخلى مملكت جشن مى گيرند. يك چادرى از شما كه بى چادر بشود، تمام باند شيطان جشن مى گيرند.
همه دنيا و كره زمين سعى مى كند كه تك تك شما را بى دين كند، نتوانسته است.
« فَبِعِزَّتِكَ لاَءُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ »
روزه، نماز، قرآن و عشق به حسين عليه السلام را نتوانست از شما بگيرد، نمى تواند هم بگيرد.
اگر هم يك وقتى وسط كار توانسته با هنرمندى مربوط به خودش يك زخم به ما بزند، ما زخم را نگذاشتيم بزرگ بشود، يك نصف شبى، شب جمعه اى، حرم امام رضا، روز عاشورا، سرمان را پايين انداختيم و گفتيم: الهى! غلط كرديم، زخم خوب شد.
عيد فطر، عيد بخشش و مغفرت
به همين خاطر پروردگار عالم عيد فطر را به عنوان:
« الذى جعلته للمسلمين عيدا »(1)
در آورده است. عيدِ چيست؟ عيدِ پاك شدن از گناه، عيدِ مغفرت، رحمت و عنايت است.
1 ـ مصباح المتهجد: 654، فصل فيما يستحب فعله ليلة الفطر؛ «أسألك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا.»
شما از ما زخم بخوريد، زخمتان خوب نمى شود، چون دكتر نداريد، اما ما زخم بخوريم با يك يا على و يا حسين و يا فاطمة الزهرا عليهم السلام علاج مى شويم.
« اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّـلُمَـتِ إِلَى النُّورِ »(1)
اگر يك روز هم دشمنان، من و تو را در تاريكى بياندازند، ولىّ تو خودم هستم، بيرونت مى آورم، مگر من مى گذارم تو در تاريكى بمانى؟ اين نتيجه تقوا، پاكى و عبادت است.
ادامه دارد . . .
منبع : پایگاه عرفان