قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تواضع و آثار آن - جلسه دوازدهم - (متن کامل + عناوین)

 

درجات تواضع

مرتبه و درجه انسان متواضع «1»

 

تهران، مسجد حضرت امير عليه السلام رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

______________________________
(1)- الكافى: 2/ 123، حديث 7؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ أَوْحَى اللَّهُ عز و جل إِلَى مُوسَى عليه السلام أَنْ يَا مُوسَى أَتَدْرِي لِمَ اصْطَفَيْتُكَ بِكَلَامِي دُونَ خَلْقِي قَالَ يَا رَبِّ وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي قَلَّبْتُ عِبَادِي ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَداً أَذَلَّ لِي نَفْساً مِنْكَ يَا مُوسَى إِنَّكَ إِذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّكَ عَلَى التُّرَابِ أَوْ قَالَ عَلَى الْأَرْض.»

الكافى: 2/ 122، حديث 5؛ «عن مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَذْكُرُ أَنَّهُ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَلَكٌ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عز و جل يُخَيِّرُكَ أَنْ تَكُونَ عَبْداً رَسُولًا مُتَوَاضِعاً أَوْ مَلِكاً رَسُولًا قَالَ فَنَظَرَ إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ أَنْ تَوَاضَعْ فَقَالَ عَبْداً مُتَوَاضِعاً رَسُولًا فَقَالَ الرَّسُولُ مَعَ أَنَّهُ لَايَنْقُصُكَ مِمَّا عِنْدَ رَبِّكَ شَيْئاً قَالَ وَ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ.»

الكافى: 2/ 122، حديث 6؛ «السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُك الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَاتُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى.»

 

از بهترين و برترين ارزش هاى اخلاقى، تواضع و فروتنى در برابر خواسته هاى خدا و مردم است. اگر انسان در كنار پروردگار خود را بزرگ نداند و خود را آزاد، مالك، مستغنى از حق به حساب نياورد، و نسبت به مردم هم طغيان گر، فخر فروش و با ناز و تكبّر نباشد، در پيشگاه خداوند متعال چنين انسانى مرتبه بلند و درجه بالايى دارد. به قدرى تواضع و افتادگى مهم است و سبب آثار بسيار پرارزش دنيايى و آخرتى است كه وجود مبارك امام صادق عليه السلام از تواضع در وجود انسان تعبير به مزرعه مى كنند. محل كشت مى باشد، امام ششم عليه السلام براى نمونه به چهار شجره طيّبه و درخت پاك كه از اين مزرعه روئيده مى شود، اشاره مى كنند.

مى فرمايند:

«التواضع مزرعة الخشوع والخضوع والخشية والحياء» «1» انسان بايد نسبت به پروردگار خود افتاده باشد و در كنار حضرت حق براى خودش مقام، م نزلت، مرتبه، مالكيت و رياستى قائل نباشد و نسبت به همه بندگان خدا تواضع داشته باشد، خود را از ديگران برتر و بالاتر نداند، بلكه خود را برادر، خادم و خدمتگزار مردم بداند؛ يعنى به اين معنا رسيده باشد كه پروردگار مرا

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 72/ 121، باب 51، حديث 12؛ « [مصباح الشريعة] قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام التَّوَاضُعُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ نَفِيسٍ وَ مَرْتَبَةٍ رَفِيعَةٍ وَ لَوْ كَانَ لِلتَّوَاضُعِ لُغَةٌ يَفْهَمُهَا الْخَلْقُ لَنَطَقَ عَنْ حَقَائِقِ مَا فِي مَخْفِيَّاتِ الْعَوَاقِبِ وَ التَّوَاضُعُ مَا يَكُونُ فِي اللَّهِ وَ لِلَّهِ وَ مَا سِوَاهُ مَكْرٌ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ وَ لِأَهْلِ التَّوَاضُعِ سِيمَاءُ يَعْرِفُهَا أَهْلُ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ مِنَ الْعَارِفِينَ قَالَ اللَّهُ عز و جل وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ وَ أَصْلُ التَّوَاضُعِ مِنْ جَلَالِ اللَّهِ وَ هَيْبَتِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ لَيْسَ لِلَّهِ عز و جل عِبَادَةٌ يَقْبَلُهَا وَ يَرْضَاهَا إِلَّا وَ بَابُهَا التَّوَاضُعُ وَ لَايَعْرِفُ مَا فِي مَعْنَى حَقِيقَةِ التَّوَاضُعِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ [مِنْ عِبَادِهِ ] الْمُسْتَقِلِّينَ بِوَحْدَانِيَّتِهِ قَالَ اللَّهُ عز و جل وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ عز و جل أَعَزَّ خَلْقِهِ وَ سَيِّدَ بَرِيَّتِهِ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالتَّوَاضُعِ فَقَالَ عز و جل وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ التَّوَاضُعُ مَزْرَعَةُ الْخُشُوعِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخَشْيَةِ وَ الْحَيَاءِ وَ إِنَّهُنَّ لَايَأْتِينَ إِلَّا مِنْهَا وَ فِيهَا وَ لَايَسْلَمُ الشَّرَفُ التَّامُّ الْحَقِيقِيُّ إِلَّا لِلْمُتَوَاضِعِ فِي ذَاتِ اللَّهِ تَعَالَى.»

آفريده، او را بندگى كنم و به بندگانش خدمت نمايم.

 

معناى خشوع

 

در پيوند با خدا خود را بنده و در پيوند با مردم، طبق آيات و روايات، خود را برادر و خادم مردم مى داند. اين حالت در وجود يك انسان، اولين محصول و شجره طيّبه اش خشوع است. خشوع يعنى چه؟ يعنى سربه زير بودن و خود را به حساب نياوردن، اين را كه عرض مى كنم طبق يكى از آيات قرآن كريم مى باشد، خشوع يعنى از هر نوع بازيگرى نسبت به خدا و خلق خدا سالم بودن است.

خداوند قرآن مجيد مى فرمايد:

«الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» «1»

وقتى از معصوم مى پرسند خشوع يعنى چه؟ مى فرمايد: در نماز همه حواس خود را متوجه خدا كند، «2» با انگشتر، تسبيح، لباس، چشم و انگشت هاى خود بازى نكند. معلوم مى شود به نظر اولياى خدا، خشوع يعنى سالم بودن از بازيگرى ها. چه بازيگرى نسبت به پروردگار، كه نفاق است و چه با شخصيت، آبرو، مال، خواسته ها و رأى مردم بازيگرى كند، كه اين موارد پستى و زشتى است.

پروردگار همه چيز مردم را در چارچوب انسانيت، محترم دانسته است، خدا رأى مردم را محترم مى داند، اگر رأى مردم را محترم نمى دانست، دستور وجوب را به پيغمبر صلى الله عليه و آله كه عالم ترين و داناترين بود، نمى داد.

«وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» «3»

در امور زندگى، كشور و در امور اجتماعى با مردم مشورت كن، يعنى رأى مثبت مردم، نزد من محترم است، وقتى به يك برنامه اى رأى دادند، رأى آنها را فراموش

______________________________
(1)- مؤمنون (23): 2؛ «آنان كه در نمازشان [به ظاهر] فروتن [و به باطن با حضور قلب ] اند.»

(2)- الكافى: 3/ 300، حديث 3؛ «الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِذَا كُنْتَ دَخَلْتَ فِي صَلَاتِكَ فَعَلَيْكَ بِالتَّخَشُّعِ وَ الْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عز و جل يَقُولُ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ.»

(3)- آل عمران (3): 159؛ «و در كارها با آنان مشورت كن.»

نكن، مواظب باش كه در چاه تاريك منيّت و غرور نيفتى. به مال مردم هم احترام بگذار، با مال و آبروى مردم بازى نكن. بنابراين تواضع به نظر امام صادق عليه السلام يك مزرعه ملكوتى و الهى است، كه يك شجره طيّبه اين باغ و مزرعه، كشتزار خشوع است.

شما در قرآن مجيد به آيات كتاب الهى دقت كنيد، كلمه «هُزُواً» در قرآن زياد آمده است. در آيات مربوط به قيامت هم آمده است كه گروهى در قيامت براى ابد محكوم به عذاب اليم هستند، علت آن هم اين است كه دين خدا را به بازيگرى گرفتند. هيچ حقيقتى را نبايد به بازى گرفت. هيچ كسى را در چارچوب انسانيت و آثار انسانيت نبايد به بازى گرفت، به بازى گرفتن دين، رأى، مال و پرونده مردم، حرام و گناه كبيره است.

پيغمبر صلى الله عليه و آله را با چوب و سنگ مى زدند، در حدّى كه به نظر خودشان نابود شود، كتك مى زدند، دندان و پيشانى او را مى شكستند، يارانش را تبعيد مى كردند، اما در تمام اين حوادث مى گفت:

«اللهم اهد قومى فانّهم لايعلمون» «1» خدايا مردم آگاه نيستند كه اين كارها را انجام مى دهند. آنها را هدايت كن. براى مردم و دشمنان دعا مى كرد. براى كسانى كه او را كتك مى زدند و يارانش را تبعيد مى كردند دعا مى كرد.

 

سزاى مسخره كردن مردم

 

شخصى پشت سر پيغمبر صلى الله عليه و آله شروع به مسخره كردن نمود، عليه پيغمبر بازيگرى مى كرد، «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» است كه تبعيد كننده يارانش را دعا مى كرد، شكنندگان دندان و پيشانى خود را دعا مى كرد، قاتل عموى خود را بخشيد، اما

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 35/ 177، باب 3؛ «وَ ذَلِكَ أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ضُرِبَ بِحَرْبَةٍ فِي خَدِّهِ يَوْمَ حُنَيْنٍ فَسَقَطَ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ قَامَ وَ قَدِ انْكَسَرَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ الدَّمُ يَسِيلُ عَلَى حُرِّ وَجْهِهِ فَمَسَحَ وَجْهَهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَايَعْلَمُونَ.»

بحار الأنوار: 20/ 117، باب 12، غزوة أحد؛ «وَ كَانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَرْمِي وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَايَعْلَمُون.»

كسى كه با لب، دهان، ابرو و دست و پا، در حالى كه همه بدن او غير طبيعى بود، پيامبر صلى الله عليه و آله را مسخره مى كرد، فرمود: به همان حال بمان، و تا آخر عمر به همان حال ماند. سزاى بازى كردن با رأى، آبرو، مال، خانواده، پدر و مادر، دوست و حتى دشمن اين گونه مى باشد. به ما اجازه ندادند كه حتى با دشمن هم بازيگرى كنيم. «1»

 

مهر و محبت پيامبر بر مردم مكه

 

در مكّه عليه پيغمبر صلى الله عليه و آله تبليغ سوء مى كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد خانه مى شد، وجود مبارك حضرت زهرا عليها السلام در سن شش سالگى مى ديد كه پدر بزرگوارشان در حالى كه روى عمامه، شانه و لباس مبارك ايشان شكمبه گوسفند مى باشد، فاطمه عليها السلام پدر را مى بوسيد و با دست هاى كوچك، صورت بابا را پاك مى كرد، لباس هاى بابا را مى شست، در مكّه عليه پيغمبر عظيم الشأن اسلام حمله مى كردند، هنگامى كه مى خواست مكه را فتح كند، مردم مكه خبر نداشتند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله با ده هزار مسلح بيرون شهر مكّه مى باشد. جمعيت يكصدا فرياد مى زد، «اليوم يوم الملحمة» امروز روز انتقام گرفتن از ستمكاران مكه است.

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: شعار را عوض كنيد. همه شعار بدهند «اليوم يوم المرحمة» «2» امروز روز محبت و گذشت است. مردم مكه عليه پيغمبر صلى الله عليه و آله بيداد مى كردند، خداوند متعال به پيغمبر دستور موضع گيرى داد با اين حال به پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به بيدادگران آتش بس بده؛ زيرا من از ماه هاى قمرى، چهار ماه را حرام اعلان كردم.

و به تمام دشمنان هم اعلام كن

«فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ» «3»

هر جا مى خواهيد برويد، ما كارى به كارتان نداريم. البته اين اعلام، خدعه

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 27/ 46، باب 3؛ «إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ يَوْماً-/ مَوْتُ الْفُجَاءَةِ تَخْفِيفُ الْمُؤْمِنِ وَ أَسَفٌ عَلَى الْكَافِرِ-/ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَعْرِفُ غَاسِلَهُ وَ حَامِلَهُ-/ فَإِنْ كَانَ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ خَيْرٌ نَاشَدَ-/ حَمَلَتَهُ أَنْ يُعَجِّلُوا بِهِ-/ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ نَاشَدَهُمْ أَنْ يُقَصِّرُوا بِهِ-/ فَقَالَ ضَمْرَةُ بْنُ سَمُرَةَ إِنْ كَانَ كَمَا تَقُولُ-/ قَفَزَ مِنَ السَّرِيرِ وَ ضَحِكَ وَ أَضْحَكَ-/ فَقَالَ عليه السلام اللَّهُمَّ إِنَّ ضَمْرَةَ بْنَ سَمُرَةَ-/ ضَحِكَ وَ أَضْحَكَ لِحَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ ص-/ فَخُذْهُ أَخْذَةَ أَسَفٍ فَمَاتَ فُجَاءَةً-/ فَأَتَى بَعْدَ ذَلِكَ مَوْلًى لِضَمْرَةَ زَيْنَ الْعَابِدِينَ-/ فَقَالَ آجَرَكَ اللَّهُ فِي ضَمْرَةَ مَاتَ فُجَاءَةً-/ إِنِّي لَأُقْسِمُ لَكَ بِاللَّهِ أَنِّي سَمِعْتُ صَوْتَهُ وَ أَنَا أَعْرِفُهُ-/ كَمَا كُنْتُ أَعْرِفُ صَوْتَهُ فِي حَيَاتِهِ فِي الدُّنْيَا-/ وَ هُوَ يَقُولُ الْوَيْلُ لِضَمْرَةَ بْنِ سَمُرَةَ-/ خَلَا مِنِّي كُلُّ حَمِيمٍ وَ حَلَلْتُ بِدَارِ الْجَحِيمِ-/ وَ بِهَا مَبِيتِي وَ الْمَقِيلُ-/ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ اللَّهُ أَكْبَرُ-/ هَذَا أَجْرُ مَنْ ضَحِكَ وَ أَضْحَكَ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله.»

(2)- شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد): 17/ 272- 273؛ «اليوم أذل الله قريشا فلما حاذاهما رسول الله صلى الله عليه و آله ناداه أبو سفيان يا رسول الله أمرت بقتل قومك أن سعدا قال اليوم يوم الملحمة اليوم تسبى الحرمة اليوم أذل الله قريشا و إني أنشدك الله في قومك فأنت أبر الناس و أرحم الناس و أوصل الناس فقال عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف يا رسول الله إنا لا نأمن سعدا أن يكون له في قريش صولة فوقف رسول الله صلى الله عليه و آله و ناداه يا أبا سفيان بل اليوم يوم المرحمة اليوم أعز الله قريشا و أرسل إلى سعد فعزله عن اللواء و اختلف فيمن دفع إليه اللواء فقيل دفعه إلى علي بن أبي طالب عليه السلام فذهب به حتى دخل مكة فغرزه عند الركن و هو قول ضرار بن الخطاب الفهري و قيل دفعه إلى قيس بن سعد بن عبادة و رأى رسول الله صلى الله عليه و آله أنه لم يخرجه عن سعد حيث دفعه إلى ولده فذهب به حتى غرزه بالحجون قال و قال أبو سفيان للعباس ما رأيت مثل هذه الكتيبة قط و لا أخبرنيه مخبر سبحان الله ما لأحد بهؤلاء طاقة و لا يدان لقد أصبح ملك ابن أخيك يا عباس عظيما قال فقلت ويحك إنه ليس بملك و إنها النبوة قال نعم. قال الواقدي قال العباس فقلت له انج ويحك فأدرك قومك قبل أن يدخل عليهم فخرج أبو سفيان حتى دخل من كداء و هو ينادي من دخل دار أبي سفيان فهو آمن و من أغلق عليه بابه فهو آمن حتى انتهى إلى هند بنت.»

(3)- آل عمران (3): 137؛ «پس در زمين گردش كنيد.»

و حيله نباشد. در اين چهارماه حرام، اگر دشمنان در مدينه از جلوى شما رد شدند، كسى حق ندارد با چشم تند به آنها نگاه كند؛ چون من در اين چهار ماه اعلان آتش بس دادم و همه جا آزاد هستند و نبايد از شما بترسند. تواضع يك شجره طيّبه است.

عباد متواضع، فروتن و خاكسار، با پروردگار و خلق خدا بازى گرى ندارند، برخوردهاى آنها با خدا و با خلق، مثبت و جدى است. اين معناى خشوع است.

 

تفاوت خشوع با خضوع

 

شجره ديگر اين مزرعه، خضوع است. محققين مى فرمايند: خشوع با خضوع فرق مى كند. خضوع؛ يعنى شكل دادن به بدن، كه بيننده با ديدن شكل بدن شما، راه رفتن، نشستن و حرف زدن شما، احساس نكند كه تكبر مى كنيد.

«عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «1»

آسان و سبك راه برويد، براى ديگران شاخ و شانه نكشيد، از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: «ما حدّ التواضع» «2» مرز تواضع چيست؟ فرمودند: وقتى در مجلسى وارد مى شويد، به هيچ عنوان از كسى توقعى نداشته باشيد كه براى تو برخيزند و به تو جا بدهند.

شخصى در حال قضا كردن نمازهاى خود بود. رفيقش گفت: چه كار مى كنى؟

گفت: بيست سال نماز از من قضا شده است. آنها را قضا مى كنم، من بيست سال نماز جماعت شركت مى كردم و در صف اول مى ايستادم، يك بار براى نماز دير كردم، ديدم در صف اول جا نيست، در صف دوم ايستادم، فهميدم ايستادن در صف اول براى من بيمارى بوده، نماز نبوده است. صف اول مى ايستادم كه خوشم بيايد و ديگران مرا در صف اول ببينند، پس نماز من با اخلاص نبوده است.

______________________________
(1)- فرقان (25): 63؛ «بندگان رحمان كسانى اند كه روى زمين با آرامش و فروتنى راه مى روند.»

(2)- الكافى: 2/ 124، باب التواضع، حديث 13؛ «عَنْهُ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ قَالَ التَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَا

وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ قَالَ قُلْتُ مَا حَدُّ التَّوَاضُعِ الَّذِي إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ كَانَ مُتَوَاضِعاً فَقَالَ التَّوَاضُعُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَيُنْزِلَهَا مَنْزِلَتَهَا بِقَلْبٍ سَلِيمٍ لَايُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَ إِلَى أَحَدٍ إِلَّا مِثْلَ مَا يُؤْتَى إِلَيْهِ إِنْ رَأَى سَيِّئَةً دَرَأَهَا بِالْحَسَنَةِ كَاظِمُ الْغَيْظِ عَافٍ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين.»

و نيز در بحار الأنوار: 72/ 465، حديث 4؛ «السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ يَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَى مَنْ يَلْقَى وَ أَنْ يَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً وَ لَايُحِبَّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى.»

«ما حدّ التواضع» يا رسول الله! مرز تواضع چيست؟ مى فرمايند: با هر كس ملاقات كردى، اول تو سلام كن، اين حدّ تواضع است.

قرآن مجيد مى فرمايد: آيا سر تو با اين گونه راه رفتن، از قله هاى كوه بالاتر مى رود، قدم هاى تو زمين مرا مى شكافد؟ «1»

 

نصيحت پروردگار به موسى بن عمران عليه السلام

 

پروردگار چه نصيحت جالبى به موسى بن عمران عليه السلام دارد، «يا موسى انظر الى الارض» روى اين زمينى كه راه مى روى، مرتب به زمين نگاه كن، «فانّها عن قريب قبرك» «2» به همين زودى زمين دهان باز مى كند، خانواده و مردم عجله مى كنند كه جنازه تو را در آن گودال بگذارند كه باد نكند و بوى جنازه مردم را اذيت نكند.

غافل از خدا روى مبلها مى نشينيد، پا روى پا مى گذاريد و مردم را به حساب نمى آوريد، گويا شما مردم را آفريده و روزى مردم را شما مى دهيد.

روزگارى اين شعر بسيار زيبا در مجالس ما خوانده مى شد، آن وقت كه تلويزيون نبود، پنجاه سال قبل راديو داشتند، مؤمن هايى كه راديو داشتند، آن را در كمد مى گذاشتند، قفل مى كردند و سر كار مى رفتند، وقتى بر مى گشتند، براى اذان، اخبار و سحر ماه رمضان راديو را روشن مى كردند، مواظب بودند كه دست خانواده نيفتد كه با راديو معصيت كنند. اكنون كه زندگى مردم مملو از معصيت است. در آن زمان بر راديو، مجالس و مدّاح ها اشعار سعدى، سنايى، ابن يمين، نظامى و گاهى بعضى از غزليات حافظ و اشعار جلال الدين رومى حاكم بود.

اما اكنون دويست خط شعر خوانده مى شود و هيچ گونه ارزشى ندارد. براى اهل بيت عليهم السلام شعر مى خوانند، پايين ترين شعر و منحطترين شعر كه جز اينكه اين شعرها، دل اهل بيت عليهم السلام را بسوزاند، كار ديگرى نمى كند.

يكى از اشعار در باب تواضع در كتاب «بوستان سعدى» است. كتابهاى سعدى،

______________________________
(1)- اشاره است به سوره اسراء (17): 37؛ «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا»

(2)- الكافى: 8/ 48، حديث 8 قسمتى از حديث موسى؛ «يَا مُوسَى انْظُرْ إِلَى الْأَرْضِ فَإِنَّهَا عَنْ قَرِيبٍ قَبْرُكَ وَ ارْفَعْ عَيْنَيْكَ إِلَى السَّمَاءِ فَإِنَّ فَوْقَكَ فِيهَا مَلِكاً عَظِيماً وَ ابْكِ عَلَى نَفْسِكَ مَا دُمْتَ فِي الدُّنْيَا وَ تَخَوَّفِ الْعَطَبَ وَالْمَهَالِكَ وَ لَاتَغُرَّنَّكَ زِينَةُ الدُّنْيَا وَ زَهْرَتُهَا وَ لَاتَرْضَ بِالظُّلْمِ وَ لَاتَكُنْ ظَالِماً فَإِنِّي لِلظَّالِمِ رَصِيدٌ حَتَّى أُدِيلَ مِنْهُ الْمَظْلُوم.»

«گلستان»، «مجالس»، «قصايد»، «بدايع»، «خواتيم»، «طيّبات» و «غزليات قديم» مى باشد، همه اين كتاب ها را من خواندم و سير كردم. در آن روزگار اشعار عالمانه، حكيمانه و دلسوزانه او حاكم بر مجالس بود. اين شعر در باب تواضع در كتاب «بوستان» است.

شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد

 

ز گرمابه آمد برون بايزيد

يكى تشت خاكسترش بى خبر

 

فرو ريختند از سرايى به سر «1»

     

 

تواضع و فروتنى بايزيد «2»

 

«بايزيد» در زمان خود شخصيت مهمى بوده و در قرن سوم هجرى معروف و مشهور بود.

در روزگار قديم روى تنور كرسى مى گذاشتند و به هنگام صبح و در تاريكى خاكسترهاى آن را جمع مى كردند و دور مى ريختند، دوباره هيزم جديد روشن مى كردند.

انسان كه تازه از حمام بيرون مى آيد، خيس است، لباسش نم دارد، اگر خاكستر نرم روى لباس ها و سر و صورت و گردن بريزد، چه اوضاعى پيش خواهد آمد.

در اينجا چه كار بايد كرد؟ آن كسى كه اهل تواضع و داراى شجره طيّبه است، مى تواند در برابر نفس خود ايستادگى كند.

همى گفت ژوليده دستار و موى

 

كف دست شكرانه مالان به روى

كاى نفس من در خور آتشم

 

به خاكسترى روى در هم كشم «3»

     

 

دستار يعنى عمامه اش، خاكستر زياد بود، عمامه را به هم ريخت، وقتى عمامه را باز كرد خاكستر روى سر و گردن او ريخت.

با خود گفت: با اين پرونده ام، مرا بايد هيزم جهنم كنند، حالا براى يك ذرّه

______________________________
(1)- سعدى شيرازى.

(2)- معارف و معاريف: 3/ 53 بايزيد بسطامى: طيفور بن عيسى بن سروشان بسطامى از مشايخ صوفيه كه به سال 234 از دنيا رفت. صوفيان بسى وى را ستوده و درباره اش مبالغه ها كرده اند.

خود گويد: دويست سال به بوستان بر گذرد تا چون ما گلى در رسد. جنيد درباره اش گويد: بايزيد در ميان ما چون جبرئيل است در ميان ملائكه. جدّ وى گبر بوده است.

(3)- سعدى شيرازى.

خاكستر فرياد بزنم و فحش بدهم، مريدان خود را جمع كنم و بگويم خانه او را خراب كنيد، صاحب خانه را زندان كنيد. او را از اين كار محروم كنيد، به او حقوق ندهيد، او را به خاك سياه بكشانيد، اين واكنش كار متكبران است.

 

بزرگوارى مرحوم آخوند كاشى

 

يكى از بزرگترين علماى شيعه، مرحوم آخوند ملامحمد كاشى «1» است. قبر او در تخت فولاد اصفهان است. تعدادى از شاگردانى كه نزد او درس خوانده اند و او تربيت كرد، نام مى برم. آيت الله العظمى سيدجمال الدين گلپايگانى «2» كه در زمان حيات، برزخ را ديده بود، مانند استاد خود آخوند كاشى به برزخ راه پيدا كرده بود. مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ مرتضى طالقانى، مرحوم آيت الله شهيد سيد حسن مدرّس، «3» مرحوم آيت الله حاج آقا رحيم ارباب اصفهانى «4» و مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، «5» اينها شاگردان آخوند كاشى بودند.

يك روز آخوند در ايوان مدرسه صدر نشسته بود، يك نفر به او مى گويد:

التماس دعا. اشك در چشمان مرحوم آخوند حلقه مى زند، مى گويد: من دعا كنم؟

كسى بايد دعا كند كه با خدا ارتباط نزديك داشته باشد، حرف او را بخوانند، من چه چيزى دارم؟ التماس دعاكننده رفت، آخوند به پهناى صورت اشك ريخت، او به من خوش بين بوده، كه به من گفت: دعا كن، او ظاهر مرا ديده، اين محاسن و لباس مرا ديده است.

اما بعضى در اين زمان دو كلمه درس خوانده اند، يا يك صندلى به او داده اند، با او نمى شود حرف زد، نزد او نمى شود رفت، در باطن خود ادعاى «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى » دارد. همين مردمى كه به آنها راه ندادى و حرف آنها را گوش نكردى، دو روز ديگر مى آيند زير تابوت جنازه تو را مى گيرند و به قبرستان مى برند كه بوى تعفن جنازه، مردم را اذيت نكند.

______________________________
(1)- ملّا محمد جوشقانى معروف به آخوند كاشى از فقيهان و حكيمان بزرگ عصر قاجار است كه در اصفهان سكونت داشت و از معاصران و دوستان جهانگيرخان قشقايى بود. وى سالها در مدرسه جدّه كوچك و سپس در مدرسه صدر به تدريس پرداخت و شاگردان زيادى از محضر اين شخصيت برجسته بهره مند شدند.

ملّا محمد در كاشان هندسه و رياضى را از حاج ملّا محمدحسين نطنزى و فلسفه و حكمت را از حاج ملّا محمدحسن نطنزى (عبد عليشاه) فرا گرفت. همچنين به ديگر استاد او ميرزا محمدرضا قمشه اى بايد اشاره كرد.

وى به علت اينكه همسرى اختيار نكرده بود در مدرسه اى كه تدريس مى كرد سكونت داشت. آخوند كاشى در سنّ 84 سالگى به تاريخ بيستم شعبان 1333 ه. ق دار فانى را وداع گفت و در تخت فولاد اصفهان مدفون گشت.

بزرگان كاشان: 2/ 13؛ تذكرة القبور، سيّد مصلح الدين مهدوى: 6- 7؛ سيماى كاشان: 165- 166؛ شرح رجال ايران: 3/ 237؛ مشاهير كاشان: 18.

(2)- آيت الله حاج سيد جمال الدين بن سيد حسين بن محمد على موسوى گلپايگانى متولد 1296 و متوفى 1377 ق از اعلام فقه و مراجع تقليد نجف و داراى آثار علمى زير بوده است: رساله اى در غيب، الترتب، اجتهاد و تقليد، اجتماع امر و نهى، جواز بقا بر تقليد ميت. اشعار بسيارى فارسى و عربى دارد.

گنجينه دانشمندان: 7/ 272

(3)- آيت الله سيد حسن مدرس در سال 1287 (ه. ق) متولد شد و تا شش سالگى در اردستان بود و سپس تا يازده سالگى در قمشه و آنگاه در اصفهان و سپس در نجف اشرف، مدتى بيش از بيست سال مشغول تحصيل بود و هنگامى كه از نجف مراجعت كرد، حدود سى سال داشت.

و ايشان را كه سى سال مشغول تدريس بود، ده سال در اصفهان، بيست سال در تهران، به اين جهت او را مدرس ناميدند و مرحوم آخوند خراسانى او را به عنوان مجتهد طراز اول با همين لقب به مجلش شورا معرفى كرده و تا آخر عمر هم به همين لقب شهرت داشت و در مدرسه سپهسالار مدرس رسمى بوده است.

مرحوم شهيد مدرس يكى از چهره هايى است كه بعد سياسى زندگى او بر بعد علمى او غالب شده و به عنوان يك روحانى سياستمدار شناخته شده و مرتبه علمى و حوزوى وى تقريباً به فراموشى سپرده شده است.

(4)- هو الشيخ آغا رحيم بن على پناه الچهار محلى الأصفهانى المعروف به (أرباب) عالم جليل و فقيه فاضل.

ولد فى (چهار محل) من توابع اصفهان فى 23 جمادى الثانية سنة (1297) و قرأ مقدمات العلوم فى (مدرسة شاهزادها) على السيد محمود الكيشارى، و السطوح على الميرزا بديع الدرب امامى، ثم قرأ الحكمة و المعقول فى «مدرسة الصدر» على الشيخ جهانگيرخان القشقائى، و الشيخ المولى محمد الكاشى، و اختص بالاخير فقرَا عليه العلوم الرياضية و أخذ عنه طريقه السلوك، و قرأ الفقه و الأصول على السيد محمدباقر الدرچه اى؛ ثم استقل بالتدريس منذ ثلاثين سنة تقريباً فكانت حوزته من أفضل و أجل حلقات الدرس فى اصفهان، بل هى منذ سنوات أكملها بدون استثناء، و ذلك لمكانته السامية فى العلم، و دقة نظره فى التحقيق، و اسلوبه السهل فى حل المطالب الغامضة، و له فى الفقه و الأصول يد غير قصيرة، و لذلك يعتبر فضلاء اصفهان درسه ذا أهمية فائقة، و من أبرز تلاميذه العلامتان المرحوم الميرزا محمد هاشم الروضاتى الچهار سوقى، و الميرزا جلال الدين الهمائى استاذ جامعة طهران اليوم، أخذ عنه الأخير خصوص الرياضيات، و هو اليوم يدرس فى «مسجد الحكيم» كلا من «الرسائل» و «الجواهر» و «شرح التجريد» و غيرها؛ و يقيم الجماعة فيقتدى به جمع من المؤمنين و الصلحاء، و هو حتى اليوم و مع مكانته و جامعيته فى العلوم لم يرتد البزة الروحية، بل هو كالمرحوم العلامة جهانگيرخان الذى لم يبدل بزته القروية حتى الموت، و هو اليوم حاكم الشرع المقبول فى اصفهان، و من أجل و ابرز علمائها حفظه اللّه و نفع به.

طبقات اعلام الشيعة: 1/ 721- 722، علماى قرن 14، شماره 1174.

(5)- آيت الله العظمى سيد حسين بروجردى در سال 1292 (ه. ق) در بروجرد ديده به جهان گشود. تحصيلات مقدماتى را در مدرسه نوربخش وطن خود به پايان رسانيد و براى ادامه تحصيلات خويش به حوزه علميه اصفهان سفر نمود و نه سال تمام از محضر اساتيدى چون، آقا سيدمحمد باقر درچه اى، ملامحمد كاشى، ابوالمعالى و ميرزا جهانگير قشقايى بهره ها برد، او در 28 سالگى عازم حوزه علميه نجف اشرف گشته و خود را در برابر دانش مرجع وارسته آيت الله العظمى محمد كاظم آخوند خراسانى قرار داد.

تأليفات مهم آيت الله بروجردى در چهار رشته است: رجال، حديث، فقه، اصول فقه. ايشان در سال 1380 (ه. ق) 1340 هجرى شمسى ديده از جهان فروبست.

 

كاى نفس من در خور آتشم

 

به خاكسترى روى در هم كشم

بزرگان نكردند در خود نگاه

 

خدابينى از خويشتن بين مخواه

ز خاك آفريدت خداوند پاك

 

تو اى بنده افتادگى كن چو خاك «1»

     

 

ما را از جنسى آفريده كه زير پاى همه موجودات است، همه از روى خاك راه مى روند، گاو از روى خاك راه مى رد، فضله هم مى اندازد، لاشه حيوانات روى خاك مى ماند تا خاك شود، ما را از اين خاك آفريده اند.

كسى نيست به اين كاخ نشينان دنيا بگويد: مگر شما چه كسى هستيد، و چقدر ارزش داريد؟

حريص و جهانسوز و سركش مباش

 

ز خاك آفريدندت چو آتش مباش

چو گردن كشيد آتش هولناك

 

به بيچارگى تن بينداخت خاك

چو آن سرفرازى نمود اين كمى

 

از آن ديو كردند از اين آدمى «2»

     

 

آن كسى كه از آتش آفريده شد، گردنكشى كرد و گفت: به انسان سجده نمى كنم:

«خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» «3»

عنصر آتش ابليس شد، عنصر خاك آدم، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد صلى الله عليه و آله مى باشد.

يكى قطره باران ز ابرى چكيد

 

خجل شد چو پهناى دريا بديد

     

كه جايى كه درياست من كيستم

 

گر او هست حقا كه من نيستم

چو خود را به چشم حقارت بديد

 

صدف در كنارش به جان پروريد

سپهرش به جايى رسانيد كار

 

كه شد نامور لؤلؤ شاهوار «4»

     

 

واقعاً جايى كه خداى بى نهايت است، من كيستم!؟ هيكل من در مقابل كل عالم چقدر به حساب مى آيد.

سخن در زمينه تواضع بسيار است، دو مورد از اين مزرعه گفته شد، دو مورد

______________________________
(1)- سعدى شيرازى.

(2)- سعدى شيرازى.

(3)- اعراف (7): 12؛ «مرا از آتش پديد آورده اى و او را از گِل آفريدى.»

(4)- سعدى شيرازى.

ديگر و شش مطلب از رسول خدا صلى الله عليه و آله، و چند مطلب بسيار مهم از اميرالمؤمنين عليه السلام و سه آيه قرآن در باب تواضع باقى مانده است.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه