در «پرواز ملكوت» قسمت دوم آمده:
در نزد اهل معرفت سجده، اشاره است به مقام توحيد ذات و حكم به استهلاك همه افعال و اسما و صفات در ذات و مشاهده فناى همه موجودات به جز ذات باقى احديت كه بقاى ابدى و سرمدى دارد.
و توضيح اين مطلب به اختصار آن است كه: براى عابد متأله در نماز كه معراج حقيقى و نردبان وصول است، مراتب كمال يكى پس از ديگرى دست مى دهد، پس در حال قيام كه تجلى افعالى حضرت معبود حاصل شود، نمازگزار مشاهده نمايد كه مبدء و منتهاى وجود از خدا و به سوى اوست و تمام قوت و اراده مختص ذات حضرت قيوم است و هيچ جريانى و رويدادى در ملك او بدون مشيت او امكان وقوع ندارد و فعال ما يشاء در ملك هستى فقط اوست و لا غير.
لا مُؤَثِّرَ فى الْوُجُودِ إلّااللّهُ .
هيچ تأثير گذارى در وجود غير از خدا نيست.
و در اين مقام است كه توحيد افعالى براى سالك متأله دست دهد، سپس كه مجالت ركوع رسيد، از اين مرتبه بالاتر رفته مشاهده مى كند كه همه اشيا تجلى اسما و صفات حضرت حق متعالند و متجلى در اشيا اوست كه به كمال و بهاى خود در همه اشيا جلوه گرى كند.
[وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى ] .
و نيكوترين نام ها [به لحاظ معانى ] ويژه خداست.
سپس از اين مقام ترقى نموده و در سجده كه مقام فنا است مشاهده مى كند كه ذوات اشيا همه فانى و هالك اند و حقيقت ذاتشان بجز فقر و تدلى و نفس ربط چيز ديگرى نيست و حقيقت اين است كه:
[كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ] .
هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است.
عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتاده |
بجز از عشق تو باقى همه فانى دانست «2» |
|
و اگر در تسبيح و تنزيه حق تعالى، در اين حال اسم مبارك رب را كه از امهات اسما است به ياى متكلم اضافه مى كند، از راه مراعات ادب حضور و محضر است و تأديبى است كه رب العالمين فرموده، چنانچه نبىّ اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
أدَّبَنى رَبّى وَأحْسَنَ تَاْديبى .
پروردگارم مرا به ادب آراست و نيكو آراست.
و عابد متأله و متأدب به ادب الهى را نرسد كه تجرى نموده و بر خلاف دستور:
[سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ] .
نام پروردگار برتر و بلند مرتبه ات را [از هرچه رنگ شرك خفى و جلى دارد] منزّه و پاك بدار.
پرده درى كند.
و نيز گرچه سجده مقام فناى ذوات است، لكن اين اضافه رب به ياء، اشاره به آن است كه خداى سبحان همان گونه كه خالق همه اشيا است، بر همه موجودات نيز وكيل است و نايب مناب همه اشيا است.
[اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ ] .
خدا آفريننده هر چيزى است و او بر هر چيزى نگهبان و كارساز است.
و اما ذكر صفت اعلى براى رب از آن جهت كه چون به تجلى ذاتى فناى كلى دست دهد و حقيقت:
[كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ] .
همه آنان كه روى اين زمين هستند، فانى مى شوند.
جلوه كند، علو ذاتى حضرت حق بر همه اشيا مشهود گردد و حقيقت:
[وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ ] .
و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مى ماند.
را درك كند و مى بيند كه علو واقعى و استعلاى حقيقى به نحوى كه همه ذوات را فانى و مستهلك نموده است مخصوص ذات علىّ اعلى است.
«فَلَهُ الْعُلُوُّ الْأعْلى فَوْقَ كُلِّ عالٍ» .
و اما تقارن تسبيح به حمد از آن روست كه در ركوع گفته شد كه چون مرجع تسبيح حق تعالى به سعه وجودى او من جميع الجهات است، لذا تسبيحش عين حمد و ثنا است.
و نيز براى آن كه ساجد- كه همه ذوات وجودات را بجز وجود حق تعالى نفى كرد- مستشعر آن شود كه هر چه مى بيند حق سبحان قائم مقام اوست و او است ظاهر به نفس.
أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ إلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ .
آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نباشد، تا ظهور آن غير سبب ظهور تو باشد؟! كِى پنهان بوده اى تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند.
[هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ ] .
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.
پس خداى را به اين موهبت عظمى ثنا گويد:
هر دمش با من دل سوخته لطفى دگر است |
اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد |
|
منبع : پایگاه عرفان