قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عظمت و بزرگوارى مقدس اردبيلى‏


تواضع زيبايى را نقل مى كنم، بسيار زيبا است. مرجعيت شيعه به وجود مبارك مقدّس اردبيلى رسيده بود، شخصى مشكلى داشت، مقدّس اردبيلى از نجف به شاه طهماسب صفوى كه از شاهان قدرتمند اين طايفه بوده، نامه اى نوشت، شاه طهماسب نامه مقدس را كه مى بيند مى بوسد و روى چشم مى گذارد، مى گويد: كفن مرا بياوريد. نامه مقدّس را در كفن مى گذارد، بعد از مردن هنگامى كه فرشتگان خدا سراغ من آمدند، به آنها مى گويم مقدّس اردبيلى مرا مورد محبّت قرار داده است، شما هم به من محبّت كنيد. چنين شخصيتى بوده است. شاهان دنيا به هر حقّى لگد مى زدند. اكثر صندلى داران عالم به هر حقّى لگد مى زدند. شما بايد وجهه مقدّس را از نظر عظمت با اين كار شاه طهماسب عنايت بفرماييد.

گرفتار نزد مقدس اردبيلى مى آيد و مى گويد: گره كار من در دست شاه عباس است، بايد از من گذشت كند. گره كار من، به گذشت شاه عباس بستگى دارد، مقدّس اردبيلى به شاه عباس مى نويسد: «بانى ملك عارتى، عباس» يعنى حكومتى كه در دست تو است، امانت است، همين روزها ملك الموت پيدا مى شود و جان تو را مى گيرد.

«صاحب نامه اگر قبلًا ظالم بوده اكنون خود را مظلوم نشان داد، مشكل اين شخص را حل كن، بنده شاه ولايت احمد اردبيلى».

اين نامه را براى شاه عباس آوردند، هنگامى كه شاه عباس نامه را ديد، در جواب به مقدّس اردبيلى نوشت، فرمان شما را روى چشم نهادم، و به آن عمل كردم، «كلب آستان على عباس».

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه