حره دختر حليمه سعديه فانى در ولايت اميرمؤمنان است كه با زبان الهى و ملكوتى خود كه وصل به دريائى كه ايمان به خدا بود در برابر ستمگرى كم نظير و خون ريزى خائن و سفاكى بى باك به جهاد و اظهار حق و پاسدارى از ولايت برخاست. هنگامى كه بر حجاج وارد شد، حجاج پرسيد: تو حره دختر حليمه سعديه هستى، حره گفت: فراست و تيز هوشى از غير مؤمن؟!
حجاج گفت: خدا تو را به اينجا آورد، مى گويند: تو على را از ابوبكر و عمر و عثمان بالاتر و برتر مى دانى گفت آنان كه اين مطلب را از قول من نقل مى كنند دروغ مى گويند، من على را فقط از اينان برتر نميدانم، حجاج گفت: ديگر از چه كسانى او را برتر ميدانى؟
گفت: از آدم، نوح، لوط، ابراهيم، موسى، داود، سليمان، و عيسى بن مريم (ع).
حجاج گفت: واى بر تو! او را از صحابه و هشت پيامبر بزرگ برتر ميدانى؟ اگر اقامه دليل ننمائى سرت را از تنت جدا مى كنم. حره گفت: خدا در قرآن او را بر اين پيامبران مقدم داشته، من از پيش خود نگفتم، خدا درباره آدم مى فرمايد:
وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى :
آدم از خواسته خدا كه نزديك نشدن به درخت بود روى برگرداند در نتيجه ناكام شد.
و در حق على مى فرمايد:
وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً:
و كوشش و تلاشتان مقبول درگاه خدا قرارگرفته است.
حجاج گفت: آفرين به چه دليل او را بر نوح و لوط ترجيح مى دهى؟ گفت: خدا درباره آن دو پيامبر گفته است:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ:
خدا براى كافران زن نوح و زن لوط را مثل زده كه تحق سرپرستى و زوجيت دو بنده شايسته از بندگان ما بودند ولى در امر دين و ديندارى به آن دو بنده ما خيانت ورزيدند و آن دو پيامبر چيزى از عذاب خدا را از آن دو زن برطرف نكردند.
و هنگام مرگ به آن دو گفته شد: وارد شوندگان به آتش وارد آتش شويد.
ولى همسر على فاطمه است كه خدا با خوشنودى او خوشنود مى گردد و از خشم او به خشم مى آيد.
حجاج گفت: آفرين، به چه دليل او را از ابراهيم برتر ميدانى؟
گفت: خدا درباره ابراهيم گفته:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي:
و ياد كن هنگامى كه ابراهيم گفت: پرودگار را به من بنمايان كه چگونه مردگان را زنده مى كنى؟ خدا فرمود: آيا به قدرتم نسبت به زنده كردن مردگان ايمان نياورده اى، گفت چرا ولى مشاهده اين حقيقت را با دو چشم خواستم تا قلبم آرامش يابد.
ولى مولايم اميرمؤمنان فرمود:
«لو كشف الغطاء ما ازدرت يقيناً:»
اگر پرده ها از چهره همه حقايق هستى كنار رود بر يقينم نمى افزايد و اين سخن را نه كسى قبل از او گفت و نه پس از او.
حجاج گفت: آفرين چرا او را بر موسى مقدم دارى؟
گفت خداوند در حق موسى فرموده:
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ:
پس موسى ترسان و نگران در حالى كه حوادث تلخى را انتظار مى كشيد از شهر بيرون رفت.
اما فرزند ابوطالب شب هجرت پيامبر كه معروف به ليله المبيت است، در بستر پيامبر آرميد و هيچ هراسى به او راه نيافت و خدا درباره اش فرمود:
مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ:
و از مردم كسى است كه جانش را براى خوشنودى خدا مى فروشد و خدا به بندگان مهربان است.
حجاج گفت: آفرين بر تو، چرا على را بر داود و سليمان ترجيح مى دهى، گفت: خدا او را برتر دانسته، در كتابش مى گويد:
إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ:
اى داود و همانا تو را در زمين جانشين و نماينده خود قرار داديم پس ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى منما كه تو را از راه خدا منحرف مى كند.
حجاج پرسيد: اين آيه اشاره به كدام قضاوت داود دارد؟
گفت: مردى مالك باغ انگورى بود و ديگرى گوسپند داشت، گوسپندان به باغ انگور رفته و آنجا چريدند، اين دو مرد نزد داود شكايت برند داود چنين قضاوت كرد كه: گوسپند را بفروشند و پول آن را در بهبود سازى باغ هزينه كنند تا به صورت اول باز گردد، سليمان فرزند داود گفت: پدر از شير گوسپندان به صاحب باغ دهند تا باغ را آباد كند خدا فرموده:
فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ: «1»
ما آن را به سيلمان تفهيم كرديم.
اما اميرمؤمنان فرموده: از من بپرسيد از مطالب فوق عرش، از من بپرسيد درباره زير عرش، از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست بدهيد و از ديدارم محروم شويد.
و نيز روز فتح خيبر به محضر پيامبر شرفياب شد، رسول خدا به حاضرين فرمود: برترين شما، داناترين شما و بهترين قضاوت كننده شما على است.
حجاج گفت آفرين چرا او را از سليمان برترى دانى؟
گفت: سليمان از خدا خواست:
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي:
پروردگارا حكومتى به من بخش كه پس از من سزاوار هيچ كس نباشد ولى على (ع) فرمود: اى دنيا من تو را سه طلاقه كرده ام و نيازى به تو ندارم، آنگاه اين آيه درباره اش نازل شد:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ:
آن سراى پر ارزش آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين هيچ برترى و تسلطى و هيچ فسادى را نمى خواهند و فرجام نيك براى پرهيزكاران است.
حجاج به او آفرين گفت و از او پرسيد چرا او را از عيسى برتر ميدانى؟
گفت: خدا درباره عيسى گفته:
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ: «2»
و عرصه هول انگيز قيامت را ياد كنيد هنگامى كه خدا به عيسى بن مريم مى فرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را به عنوان دو معبود به جاى خدا انتخاب كنيد؟ مى گويد منزه و پاكى مرا چنين قدرتى نمى باشد كه آنچه را حق من نيست بگويم، اگر آن را گفته باشم يقيناً تو آن را ميدانى، تو از آنچه در جان و روح و باطن من است آگاهى و من از آنچه در ذات توست بى خبرم زيرا تو بر نهان ها بسيار دانائى، جز آنچه را تو به من فرمان دادى به مردم نگفتم.
عيسى قضاوت درباره كسانى كه او و مادرش را خدا دانستند به قيامت واگذاشت ولى على (ع) كسانى را كه درباره او غلو كردند محاكمه نمود و به كيفر رسانيد.
اينها فضائل و مناقب على است و ديگران را با او جاى قياس نيست.
حجاج او را تحسين نمود و گفت: سئوالات مرا خوب پاسخ گفتى وگرنه تو را مجازات مى كردم.
منبع : پایگاه عرفان