شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: خيلى گرفتار هستم. تمام زندگى من به هم پيچيده است. امام عليه السلام فرمودند: دين دارى؟ عرض كرد: بله، من شيعه و عاشق شما هستم. فرمود: چرا مى گويى: گرفتارم؟ زندگى ام به هم پيچيده است؟ زندگى آنهايى به هم پيچيده است كه دين آنها از دست رفته است. گرفتارى تو گذرا است؛
«و هو بلاءٌ قَلِيلٌ مَكْثُهُ»
ناراحتى تو زمان آن كم است و رد مى شود، چيزى نيست كه از آن شكايت كنى. اين هم يك نقطه گناه و معصيت است.
يكى از نقطه هاى بسيار خطرناك نيز، معاشرت با اهل فساد است. آنهايى كه نمى خواهند آدم شوند. صاحب كتاب شريف و پر قيمت «كشف الغمة» نقل مى كند: منصور دوانيقى يك نامه نوشت و به يك پيك داد، تا از بغداد به مدينه برود. نامه را براى حضرت صادق عليه السلام نوشته بود. امام صادق عليه السلام وقتى نامه را از پستچى گرفت، گفت: بمان تا جوابش را بنويسم. نامه را در اتاق بردند و خواندند.
منصور نوشته بود:
«تَصْحَبُنا لِتَنْصَحَنا»
آيا حاضر نيستى به دربار ما بيايى و از درباريان ما باشى و فقط ما را نصيحت كنى؟ امام عليه السلام منصور ملعون را مى شناسد كه افقى براى او باقى نمانده است كه صفات خدا از آن افق طلوع كند.
منبع : پایگاه عرفان