قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

علم پروردگار به همه امور


در قرآن آمده است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله رازى را به يكى از همسرانش فرمود، وقتى چيزى راز و سرّ است، يعنى شما نفر اول و آخر باش كه شنيدى اما آن زن راز را به زن ديگرى گفت. جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند مى فرمايد: سرّى كه به آن زن گفته بودى، منتقل شد. پيغمبر عليه السلام او را خواست و بخشى از راز گفته شده را به آن زن فرمود. آن زن گفت: تو از كجا خبر دارى؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداى عليم و خبير به من خبر داد. صداى نفسى كه قوى ترين گوش ها و قوى ترين دستگاه ها نگيرد، خدا مى شنود.

نه تنها صدا را مى شنود، بلكه «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُورِ» آن چه در عمق باطن سينه ها از تصميم ها، نيّت ها، رازها، اسرار، توطئه ها و نقشه هاى خطرناك مخفى شما را مى داند. اين ها همه در قرآن است. گاهى در جلسات شبانه منافقان جلسه مخفى برپا مى كردند كه زن و بچه ها و رفيق هاى آنها نفهمند، بعد بر ضد رسول خدا صلى الله عليه و آله توطئه مى كردند، اما جلسه هنوز تمام نشده بود، خدا متن جلسه را به پيغمبر صلى الله عليه و آله خبر مى داد.

چه بگوييم كه در روز قيامت به خاطر گفتارمان ما را به محاكمه نكشانند؟

بسيازى از علما به خاطر زبان مردم، دچار غربت و تنهايى شدند.

يك تاجر تهرانى گفت: روزى در مغازه نشسته بودم، پيرمردى قد خميده نزد من آمد، خيلى نگران و ناراحت بود. به من گفت: طبيب به من گفته است كه تا سه ماه ديگر بيشتر زنده نيستم. من دچار يك بيمارى خطرناك شده ام. كارهايم را انجام مى دهم و به پرونده زندگى رسيدگى مى كنم و براى مردن خودم را آماده مى كنم، اما يك مشكل بزرگ دارم كه به دست تو حل مى شود.

گفتم: چيست؟ گفت: چون خانواده شما، خيلى با فلان عالم دوست هستند، شما خدمت آن عالم برو، بگو: كسى كه در بين مردم گفت كه شما ترياك مى كشيد، من بودم. در حالى كه او اين كاره نبود. بگو كه مرا حلال كند. آن تاجر مى گويد: من به اين پيرمرد قول دادم كه از او حلاليّت بطلبم. يك روز به منزل آن عالم رفتم، علما همه نشسته بودند، گفتم: عرض خصوصى دارم. ايشان گفت: پس به اتاق ديگر برويم. گفتم: آقا! پيرمردى به مغازه من آمد، دكتر به او گفته است كه سه ماه ديگر مى ميرى. او گفته است كه من چنين حرفى را به شما تهمت زدم.

يكى از آلودگى هاى باطنى حسد است كه كسى چشم نداشته باشد كه كس ديگر را در نعمت خدا ببيند.

گفتم: آقا! در حق اين پيرمرد چه مى گوييد؟ گفت: حال او تغيير كرد. گفت:

خدايا از آن پيرمرد محاسن سفيد بگذر، من هم گذشتم. بعد به من گفت: به اين پيرمرد بگو: در قيامت گرفتار من نيستى. به خاطر من محاكمه ات نمى كنند، من از تو گذشتم.

اما روز قيامت خداوند اگر پنج هزار جوان، دكتر، دانشگاهى، درس خوانده، بازارى را در محشر بياورد و به تو بگويد: آنان در گويندگان فقط همين عالم را قبول داشتند و جاى ديگرى نمى رفتند، بعد از اين كه شنيدند او ترياكى است، گفتند:

اين كه آلوده است، واى به حال ديگران و ديگر پاى سخنان او نرفتند و از دين و معارف و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام عقب ماندند، به خدا چه جواب مى دهى؟

رواياتى مى گويد: غيبت عالم، گناهش بسيار سنگين تر از غيبت ديگران است، عالمى در جامعه بى آبرو و بى شخصيت شده است، اين خيانت به خدا و دين خيلى سنگين است. «1» ضررش براى اسلام، قرآن، مسلمين و هدايت و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه