پيغمبر صلى الله عليه و آله يك انگشتر به سلمان داد، فرمود: اين را به يك حكاك مى دهى، روى آن اين جمله را حكاكى كند: «لا اله الا اللّه». سلمان برد و انگشتر را به يك حكاك داد، گفت: كلمه «لا اله الا الله» را روى آن حك كن، حك كرد. سلمان گفت: يك «محمد رسول اللّه» هم زير «لا اله الا اللّه» حك كن. انگشتر را به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آورد.
حضرت روى انگشتر را خواند، ديد بالاى آن «لا اله الا الله» نوشته است، بعد اسم خودش «محمد رسول الله» نوشته شده است. به سلمان فرمود: اين چيست؟ من به تو گفتم: «لا اله الا الله» بنويس. گفت: آقا! دلم نيامد، گفتم: اسم شما را هم بنويسم. گفت: حالا تو گفتى اسم من را زير آن بنويسد، چرا «على ولى اللّه» نوشته است؟ گفت: اين مربوط به من نيست، من به انگشترى نگفتم، او هم به من حرفى نزد.
منبع : پایگاه عرفان