قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

طريقه كسب معرفت حقيقى‏

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامى جلد دو         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

ذكر قلب عبارت از ياد خداست و اين ياد، معلول معرفت انسان به حضرت اوست.

آن معرفتى كه ثمره اش يافتن و درك «لا إله إلّا اللّه»، و «لا حول ولا قوّة إلّا باللّه»، و «لا مؤثّر فى الوجود إلّااللّه»، و «ليس فى الدّار غيره ديّار» است.

 

علم به فقر ذاتى

انسان چون نسبت به خود و تمام آفرينش به درياى فكرت فرو رود، به اين نتيجه مى رسد كه همه موجودات، فقير بالذات و محتاج مطلق اند و به اين حقيقت دست مى يابد كه هيچ يك از موجودات عالم را بزرگى نمى رسد و در وجود آن ها هم علّتى كه سبب ادّعاى بزرگى از طرف آنان شود وجود ندارد.

در پايان اين فكر نورانى و انديشه روحانى حقارت و فقر ذاتى تمام موجودات برايش آشكار شده و عظمت بى نهايت در بى نهايت محبوب در آيينه دلش تجلّى مى كند.

چون فقر خالص را در ذات موجودات ببيند و عظمت را به تنهايى در محبوب حقيقى عالم مشاهده كند، تمام حجاب هايى كه قبل از اين دو نظر- نظر به فقر ذاتى موجودات و عظمت منحصر به حق در قلبش بود از ميان برداشته شود و دلى كه قبل از مشاهده بزرگى حق و حقارت موجودات، دچار حجاب ها بود عرش الهى گردد و از آسمان ها و زمين وسعتش بيش تر شود!!

در اينجاست كه دست حاجت بردن به سوى غير خدا قطع شود و جز دامن رحمت و عنايت و لطف و محبّت او در دست نماند.

در اينجاست كه بر انسان معلوم مى شود تمام موجودات با همه قدرتى كه از طرف حق به آن ها عنايت شده از درمان كوچك ترين درد انسان عاجز و تنها خداست كه حلّال تمام مشكلات است.

در اينجاست كه موجوديّت ناچيز انسان با اتّصال به انوار حقيقت، از ناسوت نجات پيدا كرده و پرواز كنان به سوى خطّه لاهوت به حركت آيد.

و اينجاست كه مشرّف به شرف خلافة اللهى گشته و در زمين به خاطر فنا شدن در حق، كار خدايى كند.

اديب ارجمند، ملّا محمّدباقر لارى به پيشگاه مولا چنين عرضه مى دارد:

كريما رحيما جهان داورا

 

عطا پرورا معدلت گسترا

خداوندگارا خدايى تو راست

 

زما عجز و قدرت نمايى تو راست

تويى دادخواه و تويى دادرس

 

تويى بيگه و گاه فرياد رس

تويى آگه از هر نهان همه

 

تويى هم نهان هم عيان همه

على را شبانگاه بيتوته نيز

 

نگه داشتى زآن گروه سيتز

     

الهى الهى تو را بنده ام

 

به خاك نيازت سرافكنده ام

سرافكنده آستان توام

 

غبار ره آستان توام

     

 

طلوع نور ايمان

هر اندازه كه علم به خدا و اوصاف جماليه و جلاليّه اش حاصل شود، نور ايمان در قلب طلوع نمايد و حجاب هاى نورانى و ظلمانى ميان خدا و قلب برداشته گردد و حيات تازه اى به قلب افاضه مى شود.

[اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ] «1».

خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده اند؛ آنان را از تاريكى ها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى برد.

[أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها] «2».

آيا كسى كه [از نظر عقلى و روحى ] مرده بود و ما او را [به وسيله هدايت و ايمان ] زنده كرديم و براى وى نورى قرار داديم تا در پرتو آن در ميان مردم [به درستى و سلامت ] حركت كند، مانند كسى است كه در تاريكى ها [ىِ جهل و گمراهى ] است و از آن بيرون شدنى نيست؟!

و در روايت عنوان بصرى است كه امام صادق عليه السلام به او فرمود:

لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ، وَلكِنَّهُ نُورٌ يَقَعُ فى قَلْبِ مَنْ يُريدُ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ. فَإِذا أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فى نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، وَاطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمالِهِ، ثُمَّ اسْتَفْهِمِ اللّهُ يُفْهِمُكَ «3».

كسب دانش به اين نيست كه در فراگيرى آن بسيار بكوشى بلكه آن پرتوى است از نور كه خداوند آن را در دل هركس كه بخواهد رهنمونش گردد قرار مى دهد، پس اگر دانش مى طلبى نخست بايد در جان خود حقيقت بندگى را بجويى و دانش را از رهگذر عمل طلب كنى، آن گاه فهم مشكلات را از خدا بخواهى تا خداوند نيروى فهم به تو عطا كند.

مرحوم الهى قمشه اى گويد:

خيز تا زين خيمه تنگ جهان بيرون زنيم

 

خيمه بر بالاى هفت اقليم و نُه گردون زنيم

خلق عالم سخره نيرنگ و رنگند و فسون

 

ما به بيرنگى برون زين قوم بوقلمون زنيم

نيست دنيا را بهاى آن كه دل بر وى نهيم

 

گوهر جان را به سنگ عشوه او چون زنيم

     

چند روزى از صفا شاگردى احمد كنيم

 

تا به دانش طعنه بر سقراط و افلاطون زنيم

     

 

و البته اين نور- نور علم- نيز مانند ساير انوار، قابل شدّت و ضعف و زيادت و نقصان است.

[وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً] «4».

وهنگامى كه آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى افزايد.

[وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً] «5».

و بگو: پروردگارا! دانش مرا بيفزاى.

و چون حجاب ها مرتفع شود، با خرق هر حجابى نورى در دل تابيده و به همان اندازه قوى تر وكامل تر مى شود، تا آنجا كه نور تمام فضاى قلب را احاطه نموده و انشراح صدر براى سالك دست دهد و حقايق اشياء بر او منكشف شود و بر نظام اتَمّ عالم اطّلاع يابد و داند كه آنچه انبياى عظام الهى فرموده اند، همگى درست است و از جانب خداى تعالى است و نتيجه اين انشراح آن است كه لوث شدن صفات ذميمه در نفس و متخلّق شدن به اخلاق فاضله است.

[أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ] «6».

آيا كسى كه خدا سينه اش را براى [پذيرفتن ] اسلام گشاده است و بهره مند نورى، از سوى پروردگار خويش است.

و چون نور صفات و ملكات فاضله، بر نور معرفت اضافه شود، به مصداق نور على نور،

[يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ ] «7».

[اين پاداش نيكو و باارزش در] روزى [است ] كه مردان و زنان باايمان را مى بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى كند.

در كليّه اوامر حق، كمر اطاعت بربندد و از همه منهيّات اجتناب نمايد و هر عبادتى را به طور شايسته بجاى آورد تا نورى و صفايى در قلبش پيدا شود كه قلب را آماده انشراح بيش تر و معرفت و يقينى افزون تر گرداند.

و باز همين معرفت و يقين و انشراح، او را بر عبادتى ديگر و اخلاصى بيش تر وادارد، كه از آن عبادت و اخلاص باز دل را صفايى و نورى تازه تر و يقينى قوى تر و معرفتى تمام تر حاصل آيد.

[يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ ] «8».

خدا به وسيله آن [نور و كتاب ] كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند به راه هاى سلامت راهنمايى مى كند.

[وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ] «9».

و آنان را به توفيق خود از تاريكى ها [ىِ جهل، كفر، شرك و نفاق ] به سوى روشنايىِ [معرفت، ايمان و عمل صالح ] بيرون مى آورد.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

قَدْ أَحْيا عَقْلَهُ وَأَماتَ نَفْسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُه وَلَطُفَ غَليظُهُ، وَبَرِقَ لَهُ لامعٌ فَابانَ لَهُ الطَّريقَ، وَسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، وَتَدافَعَتْهُ الأَبْوابُ إِلى بابِ السَّلامَةِ وَدارِ الْاقامَةِ، وَثَبَتَ رِجْلاهُ لِطُمَأْنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأَمْنِ وَالرَّاحَةِ، بِما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَأَرْضى رَبَّهُ «10».

عقلش را زنده و هواهاى نفس را كشته، تا آن حد كه اندام ورزيده او باريك و دل سختش نرم گرديد و نورى تابان درخشيدن گرفت كه راه را براى او روشن ساخت و در پرتو آن نور راه را پيمود و درهاى رحمت الهى را يكى پس از ديگرى بروى او گشوده مى شد، او را به در سلامت و دربار اقامت كشاند و در قرارگاه امن و آسايش، با كمال آرامش تن، پاى برجا بماند؛ زيرا دل خود را در راه رضا و خشنودى پروردگار خود به كار بست.

در جاى ديگر مى فرمايد:

إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبادِ اللّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعانَهُ اللّهُ عَلى نَفْسِهِ... فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَرَ مِصْباحُ الْهُدى فى قَلْبِهِ...

قَدْ خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ، وَتَخَلّى مِنَ الْهُمُومِ إِلّا هَمّاً واحِداً انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمى وَمُشارَكَةِ أَهْلِ الْهَوى ، وَصارَ مِنْ مَفاتيحِ أَبْوابِ الْهُدى وَمَغاليقِ أَبْوابِ الرَّدى ، قَدْ أَبْصَرَ طَريقَهُ وَسَلَكَ سَبيلَهُ، وَعَرَفَ مِنارَهُ وَقَطَعُ غِمارَهُ، وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعَرى بِأَوْثَقِها، وَمِنَ الْجِبالِ بِامْتَنِها، فَهُوَ مِنَ الْيَقينِ عَلى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ «1.

به راستى كه محبوب ترين بندگان خدا نزد حضرتش بنده اى است كه خدا او را در پيكار با هواهاى نفس يارى فرموده باشد، پس حزن و اندوه را شعار خود ساخته و بر دل خود جامه اى فراگير از ترس خدا پوشانيده باشد...

اين هنگام است كه چراغ هدايت در دلش فروزان گردد و از جامه هاى شهوت هاى نفس خالى و از همه خواسته ها تهى گشته بجز يك خواسته كه تنها آن را وجهه همّت خود قرار داده باشد.

پس او از نابينايى رسته و از بند شركت با اهل هوا نجات يافته و خود يكى از كليدهاى درهاى هدايت و موجبات بسته شدن درهاى هلاكت گردد. با بينايى كامل در راه خود پيش رفته و نشانه هاى راه هاى سعادت را شناخته و سختى راه را پشت سر مى گذارد و به محكم ترين دست آويز و استوارترين ريسمان چنگ زده و نور يقين او به روشنى نور آفتاب مى گردد.

در حديث نبوى است كه فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ إِلّا وَلِقَلْبِهِ عَيْنانِ وَهُما غَيْبٌ يَدْرُكُ بِهِمَا الْغَيْبَ، فَإِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَتَحَ عَيْنَى قَلْبِهِ فَيَرى ما هُوَ غايِبٌ عَنْ بَصَرِهِ «12».

هيچ بنده اى نيست مگر آن كه دل او را دو ديده غيبى هست كه با آن دو امور پنهانى را درك مى كند تا آنچه را كه از ديده سر نهان است با ديده دل ببيند.

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- بقره (2): 257.

(2)- انعام (6): 122.

(3)- منية المريد: 149.

(4)- انفال (8): 2.

(5)- طه (20): 114.

(6)- زمر (39): 22.

(7)- حديد (57): 12.

(8)- مائده (5): 16.

(9)- مائده (5): 16.

(10)- نهج البلاغة: خطبه 210، فى سالكان الطريق؛ بحار الأنوار: 66/ 316، باب 37، حديث 34.

(11)- نهج البلاغة: خطبه 86، فى بيان صفات المتقين؛ بحار الأنوار: 2/ 56، باب 11، حديث 36.

(12)- پرواز در ملكوت: 49.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه