قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله از زبان ام سلمه‏


من به اينجا رسيدم كه مى فرمود: الهى! آن چه خوبى به من دادى، از من پس نگير. خدايا! هر چه بدى از من دور كردى، راهش را به روى من باز نكن. حرف آخر را كه زد، من بى طاقت شدم، داد كشيدم.

فرمود:

«رَبّ لا تَكِلْنِى إلى نَفْسِى طَرَفَةَ عَيْنٍ ابداً»

خدايا! مرا يك چشم به هم زدن به خودم وامگذار. چون اگر رهايم كنى، من رفته ام.

«ذكرى للذّاكرين»

ذكر من مخصوص افرادى است كه ياد من هستند،

«و جنتى للمطيعين»

بهشت من هم براى اهل عبادت و طاعت است،

«و حبى للمشتاقين»

عشق و محبت من هم براى مشتاقان من است. تا اينجا، بهشت، ذكر، حورالعين و تخت و... بود، اما

«و انا خاصة المحبين»

خود من هم براى عاشقانم هستم.

خيلى حرف سنگينى است، درك آن هم غير ميسر است.

هر كه شد از يك نگاه، واله و شيداى دوست

 

از دو جهان ديده بست، بهر تماشاى دوست

تا سپه عشق زد، خيمه به صحراى دل

 

دل ز دو عالم كشيد، خيمه به صحراى دوست

زاهد و حور و بهشت، ما و رخ ذات يار

 

دوست چو خواهى مخواه، دنيى و عقباى دوست

هر دو جهان كى بود، قيمت كالاى جان؟

 

جان كه چو او گوهرى، نيست به درياى دوست

ملك دل و گنج عشق، دولت پاينده اى است

 

از همه پرداختى، غير تمناى دوست

گيتى و خوبان آن، در نظر آينه اى است

 

ديده نديدم در آن، جز رخ زيباى دوست

     

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه