شايد بعضى ها در زندگى شان اين مسائل را نديده باشند، اما به شخصه بعضى از اين آدم هاى بينا و شنوا را ديده ام. 17- 18 سالم بود و تازه طلبه شده بودم و تازه هم لباس روحانيت پوشيده بودم. واقع مطلب اين است كه لباس را يكى از اولياء الهى به من پوشاند كه نفس حقش در زندگى من خيلى تاثير داشت و هنوز در حسرت ديدارش هستم؛ قيافه اش، نگاهش، حرف زدنش، اتصالش به پروردگار، تقوايش، پاكيش، و علمش مثال زدنى بود. خدا رحمتش كند! روزى به ايشان گفتم: به نظر شما، در اين اوظاع و شرايط و با اين مشكلاتى كه در راه طلبگى هست و منى كه 18 سال بيشتر ندارم، اين لباس ماندنيد است؟
خب، سل 42- 43 بود و انقلاب تازه شروع شده بود. بگير و ببند شديدى بود و عمّال حكومت مى زدند و مى بردند و به سربازخانه مى فرستادند و ... گاهى هم از طرف دولت به طلبه ها پيغام مى دادند كه قم نمانيد با ماهى 30- 40 تومان زندگى بكنيد. بياييد به شما كارى بدهيم با ماهى چهار هزار تومان. آن زمان، با 40 تومان، طلبه فقط مى توانست نان و سيب زمينى و ماست بخورد و چيز ديگرى نمى شد خريد، ولى با چهار هزار تومان مى توانست خانه بخرد، قسطهايش را بدهد و هزار كار ديگر بكند. ايشان فرمود: چيزى يادت مى دهم تا انجام بدهى! همين الان مى روى حرم حضرت معصومه و از ايشان مى خواهى خواسته ات را به خدا عرضه بدارد. اگر خدا قبول كند و لازم باشد در طلبگى بمانى، اين لباس در مقابل هر نوع فتنه اى محفوظ مى ماند.
و خدا را شكر، اين لباس تا امروز به نفس آن مرد حق محفوظ مانده است وگرنه دويست باره از دست رفته بود.
منبع : پایگاه عرفان