يكى از ويژگىهاى مهم فكر را بايد تاثيرى دانست كه بر قلب و ساير اعضاى بدن مىگذارد.
در روايتى مىخوانيم:
(العقول أئمة الافكار، و الافكار أئمة القلوب، و القلوب أئمة الحواس، و الحواس أئمة الاعضاء».
در حقيقت، اين فكر است كه در قلب و حواس و اعضاى بدن اثر مىگذارد و آنها را راهبرى مىكند.
دراينباره، پيغمبر اكرم در روايتى مهم مىفرمايد:
«القلب ثلاثد أنواع: قلب مشغول بالدنيا، و قلب مشغول بالعقبى، و قلب مشغول بالمولى».
يعنى سه جور قلب در عالم وجود دارد: قلبى كه مشغول به دنياست، قلبى كه به آخرت اشتغال دارد، و قلبى كه به مولا و پروردگار خود مشغول است.
«أما القلب المشغول بالدنيا له الشدة و البلاء».
قلبى كه به دنيا مشغول است دلى است كه فقط با نمودهاى ظاهر پيوند دارد. تمام انديشهاش معطوف به پول و خانه و آشپزخانه و پرده و فرش و ويلا و تجارتخانه و كارخانه و برج است و در همينها مىغلتد؛ درست مثل كرمى كه در لجن مىغلتد تا خفه شود. صاحب اين قلب نيز وقتى وارد آخرت مىشود، چون براى آنجا كارى نكرده، دچار دو حسرت مىشود: يكى براى چيزهايى كه در دنيا داشته و همه را از دست داده و يكى براى از دست دادن بهشت.
«و أما القلب المشغول بالعقبى فله الدرجات العلى».
اما قلبى كه تعلق خاطرش به آخرت است، شعارش «زيستن براى خوردن» نيست. انديشهاش اين است كه خوردن و پوشيدن و زن گرفتن و لذت بردن و كار كردن و نفس كشيدنش بايد براى آباد كردن آخرت باشد. او ازدواج نكرده تا فقط از گناه زنا دور بماند و جهنمى نشود، بلكه شهواترانى حلالش را هم وقف آخرتش كرده است.
بههرحال، اسلام براى اين نوع شهوترانى حدى قرار نداده و در قرآن به صراحت آمده است:
«نساؤكم حرث لّكم فأتوا حرثكم أنّى شئتم».
زنان شما كشتزار شمايند. هرزمان و هركجا كه خواستيد به كشتزار خود درآييد.
زنومرد هر نوع لذتى كه بخواهند مىتوانند از همسر شرعىشان ببرند، اما قلبى كه به آخرت مىانديشد همين لذت را هم براى آبادى آخرتش مىبرد. روز قيامت هم براى همه اين كارها به او پاداش مىدهند.
«و أما القلب المشغول بالمولى فله الدنيا و العقبى و المولى».
اما دلى هم هست كه نه وصل به دنياست و نه وصل به آخرت. بلكه وصل به محبوب است. پيغمبر مىفرمايد صاحبان چنين قلبى هم دنيا و آخرت را دارند و هم پروردگار را. اين معنى واقعى با يك تير چند نشان زدن است. اينها همان آدمهاى بافكر هستند كه همهجانبه سود مىكنند و به رستگارى واقعى مىرسند. دليلش هم اين بوده كه هرگز به خودشان و هستى پيرامونشان ظاهرى نگاه نمىكنند و هيچچيز را عادى نمىنگرند و در هرچيزى خدا را مىجويند و او را مىبينند.
ما به گل يا منظره زيبايى نگاه مىكنيم و نمىتوانيم از تحسين زيبايى آن خوددارى كنيم؛ آسمان شب را با ستارگان پرفروغش مىنگريم و از عظمت آن سرمست مىشويم و حيرت مىكنيم؛ مگر ملامتگران زليخا نبودند كه با ديدن يوسف چنان مدهوش شدند كه طبق فرمايش قرآن، دستشان را به جاى ميوه بريدند و متوجه نشدند؟ تصور كنيد اگر خالق يوسف و سازنده گل و آسمان و ... را مىديديم چه مىكرديم؟
آرى، آنها كه دل به وصل مولا دادهاند در پى وصل يوسف هستىاند نه يوسف مصرى، لذا مىگويند:
حسنِ خوبان پيشِ حسنِ تو خريدارى ندارد
يوسف مصرى به بازار تو بازارى ندارد
رخ نمايان كن كه تا روشن شود بر خلق عالم
كشور حسن و ملاحت چون تو سالارى ندارد.
منبع : پایگاه عرفان