داستان اويس قرنى خيلى آشناست. نه او پيامبر را ديده بود و نه پيامبر او را. خانه اش هم تا مدينه دوهزار كيلومتر فاصله داشت، اما وقتى پيغمبر اكرم، صلى اللّه على و آله، از سفر باز گشت و به در خانه رسيد، حالش منقلب شد و روى مبارك را به سوى يمن كرد و فرمود:
«تفوح روائح الجنة من قبل اويس قرن. واشوقاه اليك يا أويس القرنى! ألا و من لقيه فليقرأه منى السلام».
پرسيدند: اى رسول خدا، اويس قرنى ديگر كيست؟ فرمود:
«قال: من إن غاب عنكم لم تفقدوه و إن ظهر لكم لم تكترثوا به يدخل الجنة فى شفاعته مثل ربيعة و مضر يؤمن بى ولا يرانى و يقتل بين يدى خليفتى أمير المؤمنين على بن أبى طالب فى صفين».
او پيغمبر را نديده بود، ولى به مراتب از آن ها كه در مدينه بودند و هر روز حضرت را مى ديدند با ايشان آشناتر بود.
گفت احمد ز يمن بوى خدا مى شنوم |
يمنى برقع من، بوى خدا بوى تو بود. |
|
منبع : پایگاه عرفان