قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

درسى از پيامبر اكرم (ص)


حكايتى از سيره نبى مكرم اسلام نقل شده است كه بسيار درخور تامل است و فاصله ما را با آن حضرت به خوبى نشان مى دهد.

ابوذر غفارى مى گويد: وقت نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتم تا نمازم را با پيغمبر خدا بخوانم. ديدم چهره ايشان خيلى غمگين و گرفته است و اصلا مجال آن نيست كه با ايشان حرف بزنم. چند ساعت بعد، وقتى بلال اذان صبح را گفت، دوباره به مسجد رفتم. بعد از نماز پيامبر به طرف مردم برگشت، ديدم ناراحتى شب گذشته زائل شده و ايشان بسيار شاد است. نزديك رفتم و از حضرت پرسيدم: ديشب مصيبتى به شما وارد شده بود؟ فرمود: نه! گرهى به زندگيتان خورده بود؟ فرمود: نه! پس، چه امرى سبب ناراحتى خاطر شريفتان شده بود؟ فرمود: ديشب، دو درهم از حق مستمندان نزد من مانده بود و كسى را پيدا نمى كردم تا آن مال را رد كنم. تا صبح بيدار نشستم و فكر مى كردم اگر مرگم فرا برسد، از ملك الموت خواهش كنم جانم را نگيرد تا بتوانم اين دو درهم را به صاحبش برسانم.

چه شده كه سيره رسول خدا و ائمه طاهرين از ميان ما رخت بر بسته و ديگر به آن ها عمل نمى كنيم؟ چنين روحيه هايى كجا رفته است؟ كجا رفته آن دل هايى كه ظلم بر بندگان خدا را بر نمى تافتند و غم مردمان بر دوششان سنگينى مى كرد؟ كجا رفته سيره امير مومنان كه مرگ را در ربوده شدن خلخال از پاى زنى يهودى آسان مى شمرد؟ كو آن حال؟ كو آن قلب؟ و كو آن فكر و نگاه؟

لعلى از كان محبت برنيامد، سال هاست

 

تابش خورشيد و سعى باد و باران را چه شد؟

     

 همه اين مصيبت ها و دورى ها از بيگانگى با خدا روى داده است.

قلب ها از خدا جدا شده و فكرها ديگر در جستجوى او نيست. غفلت سراسر زندگى بشر را گرفته و راه هدايت بر خلاف جاده ضلالت كم رفت وآمد شده است، ولى همچنان ابروباد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا ما به راه بازگرديم و از خداى خود براى لحظه اى غافل نمانيم و با گريه به پيشگاه حضرتش عرضه بدايم كه:

«الهى و ربى من لى غيرك».


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه