مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى روايتى از امام صادق، عليه السلام، نقل كرده اند كه در آن خداوند متعال به حضرت موسى، عليه السلام، مى فرمايد:
«يا موسى لا تفرح بكثرة المال و لا تدع ذكرى على كل حال، فإن كثرة المال تنسى الذنوب و إن ترك ذكرى يقسى القلوب».
اولين دستور پروردگار اين است كه به زيادى پول دلخوش و فتنه گر نشو (لا تفرح بكثرة المال)؛ زيرا فرح به معنى لذت همراه با فتنه گرى و فساد و طغيان است.
دومين دستور نيز اين است كه يك لحظه مرا فراموش نكن (و لا تدع ذكرى على كلّ حال)؛ زيرا «انّ كثرة المال تنسى ء الذنوب» مال فراوان سبب فراموشى گناهان مى شود. در نتيجه، انسان را از ناپسند بودن گناه غافل و درون او را از گناه پر مى كند. ديگر توجه ندارد كه گناه دارد مى كند و تنها در پى رسيدن به خوشى و لذت است. اين نتيجه كثرت مال است.
نتيجه فراموش كردن خدا نيز اين است كه انسان قسى القلب مى شود و دل به فرعون بدل مى گردد (و انّ ترك ذكرى تقسى القلوب)
امير المؤمنين دراين باره مى فرمايد:
«ما جفت الدموع إلا لقسوة القلوب و ما قست القلوب إلا لكثرة الذنوب».
فرعون رحم نداشت. مى كشت و به كسى حتى به نوزادان هم رحم نمى كرد. دل هم وقتى مانند سنگ شد و به فرعون بدل گشت از رحم و شفقت خالى مى شود و اولين نشانه اش اين است كه انسان گريه اش نمى گيرد و اشك چشمش در ديدن بدبختى هاى ديگران و تباهكارى هاى خودش خشك مى شود. اما دليل اين قساوت قلب چيست؟ امير المؤمنين دليل آن را گناه پشت سر هم ذكر مى كند در روايتى از امام صادق عليه السلام به نقل از رسول خدا مى خوانيم:
«أربع يمتن القلب: الذنب على الذنب، و كثرة مناقشة النساءيعنى محادثتهن- و مماراة الاحمق تقول و يقول و لا يرجع إلى خير [أبدا]، و مجالسة الموتى، فقيل له: يا رسول اللّه، و ما الموتى؟ قال: كل غنى مترف».
يعنى چهار چيز است كه به حيات الهى دل خاتمه مى دهد و دل را فرعون مى كند: اول، گناه روى گناه. امروز گناه، فردا گناه، اين هفته گناه، آن هفته گناه، امسال گناه، سال ديگر گناه (الذنب على الذنب).
دوم: «و مشاورة النساء»؛ يعنى اضافه حرف زدن با زنان نامحرم (زن برادر، خواهر زن، زنى كه مشترى مغازه است، و در مجموع خوش و بش كردن با زنان نامحرم). پيغمبر مى فرمايد اين كار به تدريج دل را مى ميراند و تبديل به فرعون مى كند. مگر در دربار فراعنه يا ساير پادشاهان چه جور مى گذشت؟ مگر جز اين بود كه با زنان نامحرم در ارتباط بودند، حرمسرا داشتند، و از هيچ كارى شرم نمى كردند؟
سوم، «مماراة الاحمق». يعنى بگومگو با آدم هاى نادان كه نه خدا سرشان مى شود نه حق و نه حلال وحرام. «تقول و يقول»؛ يكى تو مى گويى و يكى او مى گويد «و لا يرجع الى خير ابدا» و هيچ خيرى در اين بگومگو وجود ندارد.
و چهارم، «مجالسة الموتى»؛ با مرده ها همنشين بودن. از حضرت پرسيدند: منظور از همنشينى با مردگان چيست؟ فرمود: منظور مجالست با ثروتمندان افراطكارى است كه از گناه پروا ندارند. نشست وبرخاست با اين انسان ها، نگاه به چهره و سيمايشان قلب را مى كشد و فرعونى مى كند بعد، اعضاء و جوارح ديگر نيز به گناه كشيده مى شوند و انسان را راهى دوزخ مى كنند.
منبع : پایگاه عرفان