قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دين از زبان قرآن‏

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامى جلد دو         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

قرآن مجيد در بسيارى از آيات، انسان را دعوت به انديشه در عالم خلقت مى كند، تا از اين طريق او را به شناخت خالق عالم- كه كسى جز اللّه نيست- هدايت نمايد.

چون با يادآورى مسائل خلقت خدا را شناساند، در آيات زيادى مسئله وحدانيّت حق را بيان مى كند و هر خالق و معبودى غير او را با دلايل روشن و براهين برحق نفى مى نمايد و آدمى را به اين حقيقت آشنا مى كند كه خدا يكى است وشريك و مثل و مانند و كفو و ندّى ندارد. آن گاه براى تكميل شناخت انسان به بيان اوصاف و اسماء حضرت حق پرداخته و در اين زمينه دريايى بى نهايت از علم و آگاهى در برابر ديد قلب و مغز انسان قرار مى دهد.

سپس به توضيح اين مسئله مى پردازد كه راه رابطه با خدا، تكيه بر رسالت انبيا و امامت امامان بر حق است و انسان در برابر شناخت رهبران راه الهى و عمل به دستورهاى سعادت بخش آنان سخت مسؤول است.

قرآن در كنار رسالت انبيا به بيان مسائل دين كه شامل برنامه هاى عبادى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، عرفانى و خانوادگى است پرداخته و ازانسان مى خواهد براى تأمين خير دنيا و آخرتش به آن دستورهاى عالم و عامل گردد.

قرآن در بيش از هزار آيه به مسئله با اهميّت روز قيامت اشاره كرده و آنجا را به عنوان روز جزا و صحنه مكافات عمل براى مؤمن و غير مؤمن معرّفى فرموده است.

مجموع مسائل بالا در قرآن مجيد، همان دين خداست و همان راهى است كه از آن به صراط مستقيم تعبير شده است.

قرآن مجيد، مؤمن به كسى مى گويد كه به تمام واقعيت ها دين ايمان داشته و در تمام شؤون زندگى از دستورهاى ثمربخش دين پيروى نمايد و اينك آياتى در زمينه مسأله دين:

 

جهان آفرينش، مخلوق خداست

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ] «1».

بى ترديد در آفرينش آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتى هايى كه در درياها [با جابجا كردن مسافر و كالا] به سود مردم روانند و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگى اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده اى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر ميان آسمان و زمين، نشانه هايى است [از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى گروهى كه مى انديشند.

[هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ ] «2».

اوست كه همه آنچه را در زمين است براى شما آفريد، سپس آفرينش آسمان را  [كه به صورت ماده اى دود مانند بود] اراده كرد و آن را به شكل هفت آسمان [همراه با نظامى استوار] درست و نيكو قرار داد و او [به قوانين و محاسباتِ ] همه چيز داناست.

[وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ] «3».

و اوست كه زمين را گسترانيد و در آن كوه هايى استوار و نهرهايى پديد آورد و در آن از همه محصولات و ميوه ها جفت دوتايى [كه نر و ماده است ] قرار داد، شب را به روز مى پوشاند، [تا ادامه حيات براى همه نباتات و موجودات زنده ممكن باشد]؛ يقيناً در اين امور براى مردمى كه مى انديشند نشانه هايى [بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] ست.

[وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ] «4».

در زمين قطعه هايى مختلف و گوناگون و باغ هايى از انگور و كشتزار و درختان خرمايى است كه بر يك ريشه و غير يك ريشه [مى رويند]. ما برخى از آنان را در ميوه و محصول با آن كه از يك آب سيراب مى شوند بر برخى ديگر برترى مى دهيم. بى ترديد در اين امور براى مردمى كه تعقّل مى كنند، نشانه هايى [بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] است.

آيه شريفه بيان مى كند: هركس فكر و عقل به كار بندد، مى فهمد كه اين نظم و ترتيب در آسمان و زمين، با اين همه موجودات گوناگون و خواص مختلف كار طبيعت، متّكى بر تصادف نيست، بلكه به امر خدايى توانا و خالقى حكيم و پروردگارى دانا و آفريننده اى مهربان و صانعى لطيف و صورتگرى بينا و مالكى عادل و به وجود آورنده اى رحيم و مولايى كريم است.

 

وحدانيّت خدا

نظام با عظمت آفرينش و دستگاه محيّرالعقول خلقت كه از كوچك ترين جزء تا بزرگ ترين عنصرش داراى هماهنگى است و عرفا وعقلا از مجموعه عالم تعبير به نظام احسن مى كنند، گوياى اين واقعيّت است كه يك خالق و كارگردان بيش تر ندارد و مدبّر و صاحب و مالك و پرورش دهنده اش يكى است و اگر جز اين بود، در تمام زواياى خلقت جز فساد و تباهى و ناهماهنگى چيزى ديده نمى شد، در اين زمينه چه نيكوست كه به آيات مستدل و متين قرآن مجيد توجّه كنيد.

[لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ] «5».

اگر در آسمان و زمين معبودانى جز خدا بود بى ترديد آن دو تباه مى شد؛ پس منزّه است خداى صاحب عرش از آنچه [او را به ناحق به آن ] وصف مى كنند.

[وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ] «6».

و خداى شما خداى يگانه است، جز او خدايى نيست، رحمتش بى اندازه و مهربانى اش هميشگى است.

 [يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا] «7».

اى اهل كتاب! در دين خود غلوّ [و افراط] نورزيد، [و از چهارچوب آيات نازل شده از سوى خدا و آنچه پيامبران به شما آموخته اند، خارج نشويد] و نسبت به خدا جز حق مگوييد. جز اين نيست كه مسيح عيسى بن مريم فرستاده خدا و كلمه اوست كه به مريم القا كرد و [اين بنده پاك و خالص ] روحى از سوى اوست؛ پس به خدا و فرستادگانش ايمان آوريد و مگوييد:

[خدا] تركيبى از سه حقيقت [اب، ابن و روح القدس ] است. [از اين عقيده باطل ] خوددارى كنيد كه به خير شماست. جز اين نيست كه خدا معبودى يگانه است. منزّه و پاك است از اين كه فرزندى براى او باشد. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است فقط در سيطره مالكيّت و فرمانروايى اوست و خدا از نظر كارسازى [همه امور آفرينش ] كافى است.

[قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ] «8».

[به مشركان ] بگو: پروردگار آسمان ها و زمين كيست؟ [خود بى درنگ ] بگو: خداى يكتاست. بگو: آيا سرپرستان و معبودانى به جاى او انتخاب كرده ايد كه اختيار هيچ سود و زيانى را براى خودشان ندارند [چه رسد براى شما؟] بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند يا تاريكى و نور برابرند؟ يا آنان شريكانى براى خدا قرار دادند [به خيال آن كه ] مانند آفرينش خدا چيزى آفريده اند، آن گاه آفريده خدا و آفريده شريكان بر آنان مشتبه شده؟ بگو:

آفريننده همه چيز فقط خداست و تنها او يكتاى پيروز است.

 

نبوّت

در بسيارى از آيات خوانديد كه خداوند يكتا خدايى است عالم، حكيم، مالك و مرّبى. با توجّه به اين اوصاف نمى توان عالم و آدم را عبث و بيهوده دانست، بايد از خلقت عالم و آدم مقصودى حكيمانه و عادلانه در كار باشد و با دقّت در اين واقعيّت نتيجه مى گيريم كه مقصود حق از عالم وآدم تكامل و رشد است و همان طورى كه خداى بزرگ تمام موجودات جهان را لباس هستى و تحقّق پوشانده، بايد راه رشد و هدايت را نيز در اختيار موجودات بگذارد.

در قرآن و سنّت و نيز در تحقيقاتى كه بر محور قرآن و سنّت انجام گرفته و نظام عالم و حيات آدم هم نشان مى دهد، راه رشد براى جهان منحصر به اتّصال جهان به هدايت تكوينى و براى انسان علاوه بر هدايت تكوينى موقوف به هدايت تشريعى است.

هدايت تشريعى يعنى راهنمايى بندگان در تمام شؤون حيات، به برنامه هايى كه به خير دنيا و آخرت آنان است و چون خدا ديده نمى شود و بندگان در اين زمينه به طور مستقيم راهى به حضرتش ندارند، به ناچار شايستگان از عباد حق و تربيت شدگان حضرت مولا كه داراى مقام عصمت و برترى عقل و علم و عمل و اخلاق نسبت به همه انسان ها بودند، از طرف خداوند به عنوان پيامبر و رسول انتخاب شدند، تا با ارتباطشان با عالم وحى آنچه به خير دنيا وآخرت انسان است از حق دريافت كرده به بشر ابلاغ كنند و بر انسان هم وجوب عقلى و فطرى است كه تعليمات الهى را از انبيا دريافت كرده و در تمام زواياى حيات بكار بندد. در اين زمينه لازم است به قسمتى از آيات قرآن توجّه كنيم.

[كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ] «9».

مردم [در ابتداى تشكيل اجتماع ] گروهى واحد و يك دست بودند [و اختلاف و تضادى در امور زندگى نداشتند]، پس [از پديد آمدن اختلاف و تضاد] خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت، و با آنان به درستى و راستى كتاب را نازل كرد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داورى كند.

[آن گاه در خود كتاب اختلاف پديد شد] و اختلاف را در آن پديد نياوردند مگر كسانى كه به آنان كتاب داده شد، [اين اختلاف ] بعد از دلايل و برهان هاى روشن و آشكارى بود كه براى آنان آمد، [و سبب آن ] برترى جويى و حسد در ميان خودشان بود. پس خدا كسانى را كه ايمان آوردند، به توفيق خود به حقّى كه در آن اختلاف كردند، راهنمايى كرد و خدا هر كه را بخواهد به راهى راست هدايت مى كند.

[إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً* وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً* رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً] «10».

ما به تو وحى كرديم، همان گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان [داراى مقام نبوتشان ] و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان نيز وحى نموديم و به داود، زبور داديم.* و به پيامبرانى [وحى كرديم ] كه سرگذشت آنان را پيش از اين براى توگفتيم و پيامبرانى [را برانگيخته ايم ] كه سرگذشتشان را براى تو حكايت نكرده ايم و خدا با موسى به صورتى ويژه و بى واسطه سخن گفت.* پيامبرانى كه مژده رسان و بيم دهنده بودند تا مردم را [در دنيا و آخرت در برابر خدا] پس از فرستادن پيامبران، عذر و بهانه و حجتى نباشد و خدا همواره تواناى شكست ناپذير و حكيم است.

[وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً] «11».

و [ياد كن ] زمانى را كه از پيامبران [براى ابلاغ وحى ] پيمان گرفتيم و [نيز] از تو و از نوح و از ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و از همه آنان پيمانى محكم و استوار گرفتيم.

 

امامت

پيامبران بزرگ الهى مسؤوليت داشتند براى حفظ مقرّرات خداوند و پابرجايى نظام حيات انسانى براساس مقرّرات وحى، آن كس را كه خدا مى پسندد براى بعد از خود به جانشينى منصوب كنند و مسئله خلافت بعد از نبىّ در زمان تمام انبيا به عنوان يكى از اصولى ترين مسائل تجلّى داشت.

مسلمانان در اصل مسئله خلافت و جانشينى پيامبر شكّى ندارند و همه با اختلاف مسلكى كه دارند بر اين اصل متّفقند؛ تنها اختلاف در شخص جانشين است كه طائفه حقّه شيعه اثناعشريّه با تكيه به آيات و روايات متين اسلامى كه در اكثر كتب نقل شده عقيده دارند كه پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله در هجدهم ذى الحجّة در غدير خم به دستور خداوند، على بن ابى طالب اميرالمؤمنين عليه السلام را براى پس از خود به جانشينى معرّفى فرمود و اوصياى بعد از او را هم- حتّى به نقل روايات اهل سنّت- تا نفر دوازدهم نام برد و مسئله جانشينى از نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله آن چنان پراهميّت بود كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه در دوره رسالت بيست و سه ساله اش نفرينى از او نسبت به كسى در هيچ موردى شنيده نشد، ولى متخلّف از وصىّ خود را نفرين كرد:

مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ «12».

هر كه من سرپرست اويم پس على سرپرست اوست. خداوندا! دوست بدار كسى كه على را دوست دارد و دشمن بدار كسى را كه دشمن على است و يارى كن هر كه او را يارى كند و خوار كن هر كه او را واگذارد.

امام باقر عليه السلام در باب رهبرى و امامت مى فرمايد:

در اسلام براى هيچ چيزى همانند رهبرى فرياد نشده است «13» و در روايات زيادى آمده كه مسلمان گرچه تا پايان عالم بين ركن و مقام تمام روزها را روزه بدارد و شب ها را به عبادت قيام كند، اگر با تكيه به ولايت و رهبرى امام منصوب از جانب خدا و پيامبر نباشد قبول نيست «14».

شيعه مسئله رهبرى و جانشينى اميرالمؤمنين را كه از جانب خدا و پيامبر منصوب به امامت شد در كتاب هاى گرانبهايش با تكيه به آيات و روايات بى شمارى كه ازاهل سنّت نقل كرده اثبات مى كند، كتاب هايى همانند «الفين» علّامه حلّى، «عبقات» ميرحامد حسين، «الغدير» علّامه امينى، «المراجعات» شرف الدين و كتاب «شيعه سؤال مى كند»، در زمينه اثبات رهبرى اميرالمؤمنين عليه السلام آن چنان با برهان و دليل داد سخن داده اند كه براى كسى از مسلمانان جاى شك و ترديد در اين زمينه باقى نگذاشته اند.

بايد گفت كه امامت همان تجلّى نبوّت است و بدون اتّصال به امام معصوم اتّصال به پيامبر صلى الله عليه و آله و خدا امكان ندارد.

 

محتواى وحى

در آياتى كه در بخش نبوّت گذشت، خوانديد كه انبيا الهى وظيفه داشتند، براى تأمين خير دنيا و آخرت مردم، مسائل الهى را در بين مردم تبليغ كرده و به آنان تعليم دهند و زمينه عمل به احكام حضرت حق را فراهم نمايند؛ در اين جا لازم است به گوشه اى از محتواى وحى كه در قرآن و سنّت منعكس است اشاره شود:

 [قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ* وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ] «15».

بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده بخوانم: اين كه چيزى را شريك او قرار مدهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد و فرزندانتان را از [ترسِ ] تنگدستى نكشيد، ما شما و آنان را روزى مى دهيم و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد و انسانى را كه خدا محترم شمرده جز به حق نكشيد؛ خدا اين [گونه ] به شما سفارش كرده تا بينديشيد.* و به مال يتيم جز به روشى كه نيكوتر است، نزديك نشويد تا به حدّ بلوغِ [بدنى و عقلىِ ] خود برسد و پيمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف كامل و تمام بدهيد؛ هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كنيم و هنگامى كه سخن گوييد، عدالت ورزيد هر چند درباره خويشان باشد و به پيمان خدا وفا كنيد؛ خدا اين [گونه ] به شما سفارش كرده تا پند گيريد.

[إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ] «16».

به راستى خدا به عدالت و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از فحشا و منكر و ستم گرى نهى مى كند. شما را اندرز مى دهد تا متذكّر [اين حقيقت ] شويد [كه فرمان ها الهى، ضامن سعادت دنيا و آخرت شماست.].

[يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ* وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ* وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ] «17».

پسرم! نماز را برپا دار و مردم را به كار پسنديده وادار و از كار زشت بازدار و بر آنچه [از مشكلات و سختى ها] به تو مى رسد شكيبايى كن، كه اينها از امورى است كه ملازمت بر آن از واجبات است.* متكبرانه روى از مردم برمگردان و در زمين با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.* و در راه رفتنت ميانه رو باش و از صدايت بكاه كه بى ترديد ناپسندترين صداها صداى خران است.

[خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ ] «18».

عفو و گذشت را پيشه كن و به كار پسنديده فرمان ده و از نادانان روى بگردان.

[وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ* وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ ] «19».

و اگر [ستم گر را] مجازات كرديد، پس فقط به مانند ستمى كه به شما شده مجازات كنيد و اگر شكيبايى ورزيد [و از مجازات كردن بگذريد] اين كار براى شكيبايان بهتر است.* و شكيبايى كن و شكيبايى تو جز به توفيق خدا نيست و بر [گمراهى و ضلالت ] آنان [و كارهايى كه انجام مى دهند] اندوهگين مباش و از نيرنگى كه همواره به كار مى گيرند، دلتنگ مشو.

[إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ ] «20».

جز اين نيست كه همه مؤمنان با هم برادرند؛ بنابراين [در همه نزاع ها و اختلافات ] ميان برادرانتان صلح و آشتى برقرار كنيد و از خدا پروا نماييد كه مورد رحمت قرار گيريد.* اى اهل ايمان! نبايد گروهى گروه ديگر را مسخره كنند، شايد مسخره شده ها از مسخره كنندگان بهتر باشند، ونبايد زنانى زنان ديگر را [مسخره كنند] شايد مسخره شده ها از مسخره كنندگان بهتر باشند و از يكديگر عيب جويى نكنيد و با لقب هاى زشت و ناپسند يكديگر را صدا نزنيد؛ بد نشانه و علامتى است اين كه انسانى را پس از ايمان آوردنش به لقب زشت علامت گذارى كنند و كسانى كه [از اين امور ناهنجار و زشت ] توبه نكنند، خود ستمكارند.* اى اهل ايمان! از بسيارى از گمان ها [در حقّ مردم ] بپرهيزيد؛ زيرا برخى از گمان ها گناه است و [در امورى كه مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پى جويى نكنيد و از يكديگر غيبت ننماييد، آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟

بى ترديد [از اين كار] نفرت داريد و از خدا پروا كنيد كه خدا بسيار توبه پذير و مهربان است.

محتواى وحى در قرآن مجيد به بهترين و كامل ترين شكل بيان شده است. امّا در سنّت و روايات، مجموعه آن ها در كتاب هاى گران بهايى چون «الكافى»، «التهذيب»، «الاستبصار»، «بحار الأنوار»، «وسائل الشيعة»، «من لا يحضره الفقيه»، «مستدرك الوسائل» و ... آمده، مى خوانيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله به معاذ فرمود «21»:

اى معاذ! تو را سفارش مى كنم به تقوا و پرهيز و پرواى از اللّه تعالى و توجّه به آن حضرت اقدس اعلا در هر حال و به هر كار؛ هم چنين تو را وصيّت مى كنم به راستى در سخن، وفاى به عهد، اداى امانت، ترك خيانت، حفظ جهات همسايگى، كظم غيظ، فرو خوردن غضب، ترحّم نسبت به يتيم، نرمى در كلام، پيشى در سلام، نيكى رفتار، كوتاه كردن آرزوهاى دور و دراز و غير قابل وصول يا صعب الحصول و بى فائده يا كم فائده كه به طبيعت حال جز مشغول داشتن انديشه به تباهى و به دنبال آن كشيده شدن پاى اعتقاد و عمل آدمى به گمراهى حاصلى ندارد و نيز وصيّت مى كنم تو را به پى گيرى ايمان و ملازمه با آن و از دست ندادن آن به هيچ قيمت و در هيچ حالت و تفقّه در قرآن كه همانا توجّه به آن و تلاوت آن به منظور فهم مفاد آن كه پس از درك و فهم آنچه اعتقادى است بدان دلبستگى حاصل آيد و آنچه عملى است، مورد عمل قرار گيرد. تو را سفارش مى كنم به عشق به آخرت، جزع و اضطراب از حساب روز قيامت و فروتنى به هريك از آحاد امّت.

اى معاذ! مبادا دانايى را تخطئه كنى، يا حكيمى را دشنام گويى يا راستگويى را تكذيب كنى و دروغ زن شمارى، يا گناهكارى را اطاعت كنى يا بر پيشواى عادلى عصيان ورزى، يا سرزمينى را فاسد كنى و در زمين فساد كرده و اجتماع معتدل و منظّمى را به هم بريزى.

اى معاذ! تو را سفارش مى كنم كه پيش هر سنگ و درخت و كلوخى از خدا بپرهيزى و همه جا متوجّه خدا باشى و از پروردگار پروا كنى، چه در شهر، چه در باغ، چه در كوه و بيابان كه جز سنگ سخت وخاك سست نمى يابى همه جا خدا را باش و خدا را بياب و از معصيت حق روى برتاب و هم چنين تو را وصيّت مى كنم كه از دنبال هر گناهى توبه كنى و درد هر عصيانى را با داروى توبه درمان كنى تا به خواست خدا از آلام معصيت و آلودگى شفايابى.

آرى، پيوسته در پى هر گناه توبه كن، در پى گناه نهانى، پنهانى توبه كن و به دنبال گناه آشكار توبه آشكار.

قالَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام: إِنَّما أَخَافُ عَلَيْكُمْ اثْنَتَيْنَ اتِّباعُ الْهَوى وَطُولُ الأَمَلِ، أَمَّا اتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنْسى الآخِرَةَ «22».

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: همانا من از دو چيز بر شما مى ترسم: پيروى هواى نفس و درازى آرزو؛ پيروى هوا شما را از حق بازمى دارد و درازى آرزو، آخرت را از ياد شما مى برد.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَيْسَ مِنّا مَنْ ماكَرَ مُسْلِماً «23».

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه با مسلمانى مكر و نيرنگ كند، از ما نيست.

كانَ عَلِىُّ بنُ الْحُسَيْنِ صَلواتُ اللّهِ عَلَيْهِما يَقُولُ لِوُلْدِهِ: اتَّقُوا الْكِذْبَ الصَّغيرَ مِنْهُ وَالْكَبيرَ فى كُلِّ جدٍّ وَهَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا كَذِبَ فى الصَّغيرِ اجْتَرى عَلَى الْكَبيرِ أَما عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: ما يَزالُ الْعَبْدُ يَصْدُقُ حَتّى يَكْتُبَهُ اللّهُ صِدّيقاً وَما يَزالُ الْعَبْدُ يَكْذِبُ حَتّى يَكْتُبَهُ اللّهُ كَذّاباً «24».

امام چهارم عليه السلام به فرزندانش مى فرمود: از دروغ چه كوچك آن، چه بزرگ آن خوددارى كنيد و از جدّى و شوخى دروغ بپرهيزيد؛ زيرا وقتى كسى دروغ كوچكى گفت، به دروغ بزرگ جرأت پيدا مى كند؛ آيا نمى دانيد كه رسول خدا فرمود: بنده پيوسته راست گويد تا خدا او را در صف صدّيقان نويسد و بسا بنده اى پيوسته دروغ گويد تا خدا او را از دروغ گويان بنويسد.

عَنْ داوُد بن كَثير قالَ: سَمِعْتُ أَبا عَبْدِاللّهِ عليه السلام يَقُولُ: قالَ أَبى عليه السلام: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أَيُّما مُسْلِمَيْنِ تَهاجَرا فَمَكَثا ثَلاثاً لا يَصْطَلِحانِ إِلّا كانا خارِجَيْنِ مِنَ الْإِسْلامِ وَلَمْ يَكُنْ بَيْنَهُما وَلايةٌ فَأَيُّهُما سَبَقَ إِلَى كَلامِ أَخِيهِ كانَ السَّابِقُ إِلَى الْجَنَّةِ يَوْمَ الْحِسابِ «25».

داود بن كثير مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم مى فرمود كه پدرم فرمود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: هر دو مسلمانى كه از هم قهر كنند و سه روز به آن حال به مانند و صلح نكنند، هر دو از اسلام خارج باشند و ميان آن دو پيوند دينى نباشد و هر كدام كه در سخن گفتن پيشى بگيرد روز حساب براى رفتن به بهشت پيشى بگيرد.

جاءَ رَجُلٌ فَشَكا إِلى أبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام أَقارِبَهُ فَقالَ لَهُ: اكْظُمْ غَيْظَكَ وَافْعَلْ فَقالَ:

إِنَّهُمْ يَفْعَلُونَ وَيَفْعَلُونَ فَقالَ: أَتُريدُ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُمْ فَلا يَنْظُرُ اللّهُ إِلَيْكُمْ «26».

مردى در محضر امام صادق عليه السلام از اقوامش شكايت كرد. حضرت فرمود:

خشمت را فرو خور آن گاه اقدام كن. عرض كرد: آنان خوب عمل نمى كنند.

فرمود: تو هم مى خواهى مانند آنان باشى تا خدا به شما ترحّم نكند.

قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَاتَقْطَعْ رَحِمَك وَإن قَطَعَتْكَ «27».

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از خويش خود مَبُر گرچه او از تو بِبُرَد.

عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: إِذا كانَ يَوْمَ الْقِيامَةِ كُشِفَ غِطاءٌ مِنْ أغْطِيَةِ الْجَنَّةِ فَوُجِدَ ريحُها مَنْ كانَتْ لَهُ رُوحٌ مِنْ مَسيرَةِ خَمسَ مِأَةَ عامٍ إِلّا صِنْفٌ واحِدٌ، قُلْتُ مَنْ هُمْ؟

قالَ العاقُ لِوالِدَيْهِ «28».

امام صادق عليه السلام فرمود: چون قيامت شود، يك پرده از پرده هاى بهشت را برگيرند، هر جاندارى از مسافت پانصد سال بوى آن را بشنود جز يك دسته.

گفتم: آنان كيانند؟ فرمود: آنان كه عاق پدر و مادرند.

قالَ أَبُو عَبْدِاللّهِ عليه السلام: إِذا كانَ يَوْمَ الْقِيامَةِ نادى مُنادٍ؛ أَيْنَ الصُدُودِ لِأَوْلِيائى فَيَقُومُ قَوْمٌ لَيْسَ عَلى وُجُوهِهِمْ لَحْمٌ، فَيُقالُ: هؤُلاءِ الَّذينَ آذَوُا الْمُؤْمِنينَ وَنَصَبُوا لَهُمْ وَعانَدُوهُمْ وَعَنَّفُوهُمْ فى دينِهِمْ يُؤْمَرُ بِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ «29».

امام صادق عليه السلام فرمود: چون قيامت شود، يك جارچى صدا زند كه روگردانان از اوليا و دوستانم كجايند؟ پس مردمى برخيزند كه گوشت به چهره آنان نيست. گفته شود: اينانند آن كسانى كه مردم مؤمن را آزردند و در برابر آن ها ايستادند و با آن ها لجبازى كردند و به مؤمنان در دينشان سخت گرفتند، پس فرمان رسد كه آن ها را به دوزخ برند.

عَنْ أَبى جَعْفَرٍ وَأَبى عَبْدِاللّهِ عليهما السلام قالا: أَقْرَبُ ما يَكُونُ الْعَبْدُ إِلى الْكُفْرِ أَنْ يُواخى الرَّجُلَ عَلَى الدّينِ فَيُحْصِىَ عَلَيْهِ عَثَراتِهِ وَزَلّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِهِ يَوْماً ما «30».

امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: نزديك ترين وضعى كه بنده به كفر دارد اين است كه با كسى از نظر دينى برادرى كند و لغزش ها و خطاهاى او را شماره گيرد تا روزى او را به آن ها سرزنش كند.

قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: أَفْضَلُ الْعِبادَةِ الصَّبْرُ وَالصَّمْتُ وَإِنْتِظارِ الْفَرَجِ «31».

على عليه السلام فرمود: برترين عبادت، پايدارى در برابر حوادث و سكوت از كلام غير حق و انتظار گشايش داشتن است.

قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: أَلا اخْبِرُكُمْ بِالْفَقيهِ حَقَّ الْفَقيهِ؟ مَنْ لَمْ يُرَخِّص النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَلَمْ يُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللّهِ وَلَمْ يَدَعِ الْقُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ وَلا خَيْرَ فى عِبادَةٍ لَيْسَ فيها تَفَقُّهٌ وَلا خَيْرَ فى عِلْمٍ لَيس فيه تَفَكُّر وَلا خَيْرَ فى قَراءَةَ لَيْسَ فيها تَدَبُّرٌ «32».

على عليه السلام فرمود: شما را به فقيهى كه واقعاً فقيه است خبر دهم؟ كسى كه زمينه افتادن مردم را در گناه ايجاد نكند و آنان را از رحمت حق نااميد ننمايد و از مكر الهى به آن ها ايمنى ندهد و قرآن را رها ننمايد براى اين كه دنبال غير آن رود، در عبادتى كه آگاهى نيست خيرى نمى باشد، در علمى كه انديشه نيست خيرى وجود ندارد، در قرآن خواندنى كه تدبّر نيست بهره اى نيست.

كسى اگر بخواهد پس از قرآن مجيد از سنّت اطلاع پيدا كند بايد به رواياتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام رسيده مراجعه نمايد؛ صفحات ناچيز اين نوشته گنجايش منعكس كردن گوشه اى از اين درياى بى پايان الهى را ندارد، روايات بالا فقط به عنوان نمونه براى نشان دادن سنّت ذكر شد؛ سنّت، بال و پرى گسترده به تمام ابعاد حيات انسانى دارد و مجموعه آن در هزاران كتاب روايتى به وسيله بزرگان دين جمع آورى شده است.

بنابراين محتواى وحى در كتاب و سنّت قرار دارد و هر مسلمانى وظيفه دارد در حدّ لازم از قرآن و سنّت آگاه شده و براساس آن آگاهى عمل كند.

در قرآن مجيد آمده كه نيكوكاران و عاملان به مسائل الهى در روز قيامت از بهترين پاداش برخوردارند و اهل گناه و عصيان در همان روز در بدترين عذاب بسر خواهند برد.

معاد در قرآن مجيد بيش از هزار آيه دارد و در سنّت به عنوان تفسير آيات معاد هزاران روايت قابل توجّه وارد شده است؛ آيات قرآن و روايات، معاد را هم چون توحيد از اساسى ترين مسائل الهى دانسته و اعتقاد به آن را از اركان اصلى به حساب آورده است.

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- بقره (2): 164.

(2)- بقره (2): 29.

(3)- رعد (13): 3.

(4)- رعد (13): 4.

(5)- انبياء (21): 22.

(6)- بقره (2): 163.

(7)- نساء (4): 171.

(8)- رعد (13): 16.

(9)- بقره (2): 213.

(10)- نساء (4): 163- 165.

(11)- احزاب (33): 7.

(12)- بحار الأنوار: 21/ 387، باب 36، در ضمن حديث 10.

(13)- الكافى: 2/ 18، باب دعائم الاسلام، حديث 1.

(14)- وسائل الشيعة: 1/ 118، باب بطلان العبادة بدون ولاية الائمه عليهم السلام و اعتقاد امامتهم.

(15)- انعام (6): 151- 152.

(16)- نحل (16): 90.

(17)- لقمان (31): 17- 19.

(18)- اعراف (7): 199.

(19)- نحل (16): 126- 127.

(20)- حجرات (49): 10- 12.

(21)- بحار الأنوار: 74/ 129، باب 6، حديث 33؛ تحف العقول: 26.

(22)- الكافى: 2/ 335، باب اتباع الهوى، حديث 3؛ الأمالى، شيخ مفيد: 207، مجلس 23، حديث 41.

(23)- الكافى: 2/ 337، باب المكر والغدر، حديث 3؛ ثواب الاعمال: 271.

(24)- الكافى: 2/ 338، باب الكذب، حديث 2.

(25)- الكافى: 2/ 345، باب الهجرة، حديث 5؛ بحار الأنوار: 72/ 186، باب 60، حديث 5.

(26)- الكافى: 2/ 347، باب قطيعة الرحم، حديث 5؛ بحار الأنوار: 71/ 137، باب 3، حديث 105.

(27)- الكافى: 2/ 347، باب قطيعة الرحم، حديث 6؛ بحار الأنوار: 71/ 137، باب 3، حديث 106.

(28)- الكافى: 2/ 348، باب العقوق، حديث 3؛ مشكاة الأنوار: 164، فصل 14.

(29)- الكافى: 2/ 351، باب من آذى المسلمين، حديث 2؛ جامع الأخبار: 162، فصل 27.

(30)- الكافى: 2/ 354، باب من طلب عثرات المؤمنين، حديث 1؛ بحار الأنوار: 72/ 217، باب 65، حديث 20.

(31)- تحف العقول: 201؛ بحار الأنوار: 74/ 422، باب 15.

(32)- تحف العقول: 204؛ بحار الأنوار: 75/ 41، باب 16، حديث 24.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه