قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خاك را آباد كردى و دين را به باد دادى‏


صاحب كتاب ابوب الجنان نقل كرده است كه هارون الرشيد در كنار خانه هاى فقيران و مستحقان شهر بغداد كاخى گران بها و بسيار مجلل براى خود بنا كرده بود. شرح جزئيات اين قصر در اين مقال نمى گنجد، اما براى بيان عظمت اين كاخ همين اندازه كافى است بدانيم كه در اين بنا كه تا زمان معتصم برپا بود دوازده هزار دروپنجره به كار رفته بود؛ مخارج پرده ها و فرش ها و ريخت وپاش ها و نگهدارى از چنين قصرى حساب جداگانه دارد.

كار ساخت اين قصر تازه پايان يافته و هارون به تازگى در آن مستقر شده بود كه بهلول، اين مرد بافكر، از نزديكى آن گذر كرد. از قضا، هارون او را ديد و دستور داد وى را به نزدش فراخوانند. بهلول حاضر شد. هارون پرسيد: نظرى درباره اين كاخ ندارى؟ گفت: چرا. گفت: بگو! گفت: نمى گويم، بايد بنويسم. براى اين منظور، قلمى به او دادند. گفت:

باى روى يكى از ديوارها بنويسم، جايى كه هميشه جلوى چشمت باشد! گفت: قبول است، بنويس!

بهلول مردى عالم و دانشمند بود و مانند اغلب قدما خط خوبى هم داشت، لذا بهلول ديوارى را براى نوشتن برگزيد كه هميشه مقابل ديدگان هارون باشد. بعد، اين سخن را بر روى ديوار نوشت كه محصول سفر معنوى فكر است:

«رفعت الطين و وضعت الدين»

گل را بالا بردى و دين را نابود كردى.

مگر يك زمامدار با همسرش چقدر جا اشتغال مى كند كه مردم بينوا بايد تاوان زندگى اشرافى او و خانواده اش را بدهند؟ مگر سيره رسول خدا اين بود كه تو خود را جانشين او مى دانى؟ در نتيجه، تو با بالا بردن اين كاخ، خاك را آباد و دين را به باد دادى.

ما هم بايد فكر كنيم و انصاف دهيم كه اين تن مگر چقدر مى ارزد كه اتومبيل حاملش بايد دويست ميليون تومان قيمت داشته باشد؟ يك زوج مگر چقدر زندگى لازم دارند كه بايد قيمت خانه شان بيست ميليارد تومان باشد؟ آيا فكر مى كنيم كه اين گونه زندگى ها پيش خدا بازخواست ندارد؟

يك نقاش ساختمان برايم تعريف مى كرد كه سه سال است در خانه اى نقاشى مى كنم و هنوز تمام نشده است! مگر صاحب اين خانه تا كى مى خواهد در آن زندگى كند؟ اين خانه حتما فرش ابريشم نياز دارد و قطعا مبل ايرانى هم براى شكسر شأن است و مبلمانش را بايد از پاريس تهيه كنند و خانم اين خانه بايد دوسه كيلو طلا و برليان در مهمانى ها به خودش آويزان كند. آيا اين زندگى ها در قيامت نياز به جواب دادن ندارد؟

امروز، رسم بدى پيدا شده و گاه گاه سفره هاى آن چنانى و افطارى هاى كذايى در بهترين هتل هاى تهران برپا مى شود. اگر هزينه افطارى هر مهمانى در اين مجالس بيست هزار تومان باشد، پانصد نفر مهمان چقدر هزينه خواهد داشت؟ اين ها در قيامت جواب ندارد؟ آيا اين همان اطعامى است كه پيغمبر به آن سفارش كرده؟ مگر حضرت نگفته است وقتى روزه مى گيريد و گرسنه و تشنه مى شويد به ياد گرسنگى افراد مستحق بيفتيد و ياد از گرسنگى و تشنگى قيامت كنيد؟ آيا اين پانصد نفر اس مستحقين هستند يا از كارخانه داران عمده يا صاحب منصبان مملكت اند؟ آن ها هم اگر به واقع تدين دارند، نبايد اين گونه دعوت ها را بپذيرند، مگر على، عليه السلام، در نهج البلاغه به استاندار بصره عتاب نكرد كه چرا بر سر يكى از اين سفرها حاضر شده است.

*** بهلول پس از آن جمله پرمغز، جمله دوم را بر روى ديوار نوشت:

«رفعت الجصّ و وضعت النصّ»

اى هارون، گچ برى هاى ظريفى در سالن ها و اتاق هاى اين كاخ به كار بردى، در عوض روش پيغمبر عظيم الشأن اسلام را به نابودى كشاندى.

او زندگى اى زاهدانه و معمولى داشت، پس تو كه ادعاى خلافت او را دارى چرا اين گونه زندگى مى كنى؟

سپس جمله سوم را نوشت:

3 إن كان من مال غيرك فظلمت و اللّه لا يحب الظالمين»

اگر پول اين كاخ از آن خودت نبوده و از حق ديگران آن را ساخته اى، ظلم كرده اى و خدا در قرآن فرموده است كه من ظالمان را دوست ندارم و از آنان متنفرم. در نتيجه، تو با ساختن اين كاخ مورد نفرت خدا واقع شده و از چشم رحمت خدا افتاده اى.

«و إن كان من مالك فقد أسرفت و اللّه لا يحب المسرفين».

اما اگر پول از خودت و زحمت بازوى خود آن را ساخته اى كه هارون از زحمت بازوى خود يك شاهى هم نداشت و هرچه داشت متعلق به بيت المال بوداسراف كرده اى و خدا مردم اسراف كار را دوست ندارد. پس تو در هر صورت مورد نفرت خدا هستى و با اين كارها دين را پايمال كرده اى و روش پيغمبر اكرم، صلى اللّه عليه و آله، را در جامعه بر باد داده اى.

اين قدرت انديشه است. ممكن است روزى هزار نفر از كنار اين كاخ ها رد شوند و هيچ نكته اى هم به فكرشان خطور نكند، اما كسى كه اهل خدا و از اصحاب پاكى و درستى است هزاران نكته باريك تر ز مو از آن برداشت مى كند. خداوند هم او را يارى مى كند تا بهتر انديشه كند و هوس كاخ نشينى يا داشتن ماشين دويست ميليون تومانى يا راه انداختن مهمانى هاى چند ميليونى به سرش نزند. يارى اش مى دهد تا به خود بگويد اين همه اسراف را براى خشنودى چه كسى انجام مى دهد؟

براى مردم؟ مگر كليد بهشت و جهنم در دست مردم است؟

به راستى، اگر همه مردم از ما تعريف كنند، به چه درد ما مى خورد يا اگر همگان ما را تكذيب كنند، چه ضررى به ما خواهد رسيد؟ اگر همه در حق ما دروغ بگويند يا تهمت بزنند، چه ضررى به ما خواهند زد؟

اگر كسى اهل بندگى خدا و در پناه خدا باشد، بانگ هيچ سگى، به قول قرآن مجيد، در زندگى اش اهميت نخواهد داشت.

آيا بنى اميه كه در كربلا آن قدر هارى كردند و در كوفه و شام آن قدر تهمت زدند كه اهل بيت از دين خارج شده اند (اين تبليغات آن قدر گسترده بود كه مردم شام آمده بودند ديندارانى كه بى دين شده بودند را ببينند. آن ها به حضرت زين العابدين، عليه السلام، با اين ذهنيت نگاه مى كردند كه ايشان قبلا دين داشته و بعد بى دين شده اند) به هدف خود رسيدند؟ چه كسى در اين ميدان ضرر كرد: حسين بن على، زينب كبرى، حبيب بن مظاهر، على اكبر، يا امام زين العابدين؟ شهدا و راهيان كربلا ضرر كردند يا بنى اميه؟

كسى كه با خدا زندگى كند، هر چند زبان ها و شمشيرها عليه او بسيج شوند، سرسوزنى نمى توانند به او زيان برسانند؛ مگر نه اين است كه حضرت بارى تعالى اطميمنان داده است:

«إن اللّه يدافع عن الذين آمنوا إن اللّه لا يحب كل خوان كفور»

مسلما خدا از مؤمنان دفاع مى كند و قطعا خدا هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد.

اگر خدا هم قرار باشد يار خودش را رها كند، ديگر چه چيز قابل اعتمادى در اى عالم باقى مى ماند؟

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه