قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اين هم نمونه‏اى ديگر


زمانى در شهرى منبر مى رفتم و از قضا كسى بغل دستم نشسته بود.

صاحب مجلس آمد و گفت: مى خوايهم اين جا را تعمير كنيم. حدود 30- 40 ميليون تومان برآورد هزينه كرده ايم. شما محبت كنيد روى منبر اين مطلب را بگوييد! گفتم: مى گويم. اما او درحالى كه به بغل دستى ام اشاره مى كرد گفت: البته، اگر ايشان بخواهد، پرداخت اين مبلغ برايش سنگين نيست و به هيچ جاى زندگى اش برنمى خورد.

پس از پايان مجلس، وقتى بيرون آمدم، ديدم اين بنده خدا يك پيكان قراضه بيشتر ندارد. به من هم تعارف كرد كه بفرماييد. من هم در را باز كردم و سوار شدم. گفت: كجا بروم؟ گفتم: برويم منزل شما! با تعجب گفت: مى آييد منزل ما؟ گفتم: بله. خلاصه، آن شب به منزل ايشان رفتيم و خيلى با هم قاطى شديم. گفت: پس من هر روز شما را مى برم و بر مى گردانم. نتيجه آن كه بعد متوجه شدم ايشان كارمند بازنشسته اداره اى است و با وجود داشتن سه فرزند ماهى 95 هزار تومان بيشتر نمى گيرد.

اين است كه شنيده ها را بايد كنار گذاشت. انسان ابتدا بايد به چشم خود چيزى را ببيند و بعد بگويد تا به عدالت حرف زده باشد. به واقع، كدام يك را عقل مى پسندد: سنجيده سخن گفتن را يا اين كه هرچه از دهانمان درآمد بگوييم؟ مسلم است كه عقل عدالت را مى پسندد.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه