عقل: آرى يا خير؟
كرج، مسجد حضرت معصومه (ع) دهه دوم و سوم محرم 83- 1382
بسم اللّه الرحمن الرحيم.
الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الأنبياء و المرسلين و صلّ على محمّد و آله الطاهرين.
در گفتارهاى پيش، به بررسى آيات 19- 24 سوره مباركه رعد پرداختيم.
خداوند در آيه 19 از اين سوره مى فرمايد:
اى پيامبر، آيا كسانى كه يقين دارند قرآنى كه بر تو نازل شده حق است، با كسانى كه كوردل هستند و دنبال اين نيستند كه حق بودن قرآن كريم را بفهمند در يك درجه قرار دارند و مانند هم هستند؟
آن ها كه حق بودن قرآن را درك مى كنند پيرو قرآن هستند و به سبب پيروى شان از اين كتاب آسمانى دنياى پاك و آخرت آبادى دارند؛ اما كوردلان كه يقينا پيرو هواى نفس خود يا هواى نفس ديگران هستند- نه دنياى پاكى دارند و نه آخرت آبادى. البته، آن ها كه اهل عبادت و علم اند و با دين خدا آشنايى دارند مى دانند كه آخرت آباد، لاجرم، محصول دنياى پاك است. زيرا بين دنيا و آخرت ماهيتا و ذاتا جدايى نيست. يعنى اين طور نيست كه دنيا جايى و آخرت جايى ديگر باشد.
زيباترين سخنى هم كه درباره ارتباط دنيا و آخرت داريم كلام نورانى پيغمبر عظيم الشأن اسلام، صلى اللّه عليه و آله، است كه فرمودند:
«الدنيا مزرعة الاخرة». [1]
محصول يك زمين از خود آن زمين جدايى ندارد. درختان باغ ها، صيفى جات جاليزارها، و حبوبات مزارع، در حقيقت، نتيجه زمين هايى هستند كه در آن ها رشد كرده اند و حاصل همان خاكند. قرآن مجيد آيه اى دارد كه در اين جا ذكرش خيلى بجاست. مى فرمايد:
«و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربّه». [2]
و زمين پاك است كه گياهش به اذن پروردگارش بيرون مى آيد.
محصول سرزمينى كه پاك و سالم و خوبد است گياهى الهى و محصولى خدايى است. محصول درست و سالمى است. اين همان زمينى است كه به فرموده پروردگار يك دانه گندم را به 700 دانه مثل خودش تبديل مى كند. در اواخر سوره مباركه بقره مى خوانيم:
«كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة مئة حبّة». [3]
مانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند، در هر خوشه صد دانه باشد.
يك دانه سيب را در سرزمينى پاك و مستعدّ و آماده مى كارند و پس از چندى تبديل به يك درخت مى شود و سالى چند صد سيب مى دهد. در حالى كه اين درخت روزى همان دانه سياه كم وزن بوده است، ولى به سبب استعداد و سلامت و پاكى زمين تبديل به درخت پر محصولى شده است كه مردم با رغبت و شوق محصول آن را مى خرند و وقتى از آن مى خورند، هم لذت مى برند و هم براى بدنشان مفيد است.
اين آيه، به واقع، خيلى زيباست! نكته مهم موجود در آن نيز اين است كه مى فرمايد: چيزى كه زمين پاك و مستعد و آماده مى روياند تنها به اذن و اجازه پروردگار است؛ يعنى محصول به دست آمده گياهى الهى و خدايى، درختى سالم، و بونه به درد بخورى است كه سراسر منفعت است. در عوض، زمين ناپاك:
«و الذى خبث لا يخرج الّا نكدا».
جز گياهى اندك و بى سود از آن بيرون نمى آيد.
زمينى كه استعداد و آمادگى لازم را ندارد و مثلا نمكش زياد است، زمينى است كه به قول قرآن مجيد خبيث و آلوده و ناپاك است. آنچه در چنين زمينى مى رويد و از آن بيرون مى آيد هم خيلى كم است و هم محصول به درد نخورى است. محصولى است پوسيده و پوك كه هم صاحبش از كاشتن و داشتن آن ضرر كرده و هم مردم رغبتى به خريدن آن ندارند. زيرا مردم از حاصل آن خوششان نمى آيد و به دردشان نمى خورد.
مفهوم «نكدا»
«نكدا» بدين معنى است كه اين محصول آن قدر فايده ندارد كه بشود چند حيوان را براى چرا به آن جا برد. يعنى ثمره اين زمين به درد حيواناتى مثل گاو و گوسفند هم نمى خورد. به قول قديمى ها «خيلى تنك» است؛ يعنى هرازگاهى در گوشه اى از آن گياهى بى خاصيت سر از خاك درآورده كه نه سبز است، نه زيباست، نه توپر است، و نه به درد خوردن مى آيد. يا بايد ولش كرد يا بايد آن را سوزاند.
بسوزند چوب درختان بى بر |
سزا خود همين است مر بى برى را. [4] |
|
دنيا مزرعه اى بيش نيست
قرآن مجيد در سوره مباركه شورى [5] و پيغمبر اكرم، صلى اللّه عليه و آله، در اين روايت مى فرمايند كه دنيا مزرعه اى بيش نيست. يعنى اگر انسان دنيايش را پاك پرورش دهد و پاك نگه دارد يا، به عبارت روشن تر، اگر انسان در اين دنيا اهل ايمان، اهل اخلاق حسنه، و اهل عمل صالح باشد، دنيايش به مثابه همان سرزمين پاكى است كه خدا بدان اشاره فرموده است. لذا، در روز قيامت، از اين كشتزار كه خاكش همان ايمان و اخلاق و عمل صالح است، بهشت را درو مى كند. اما اگر دنيايش را آلوده و نجس كند و زمين زندگى اش را خبيث قرار دهد، وقتى وارد قيامت مى شود، مى بينيد دست خيلى ها پر است، درحالى كه دست او خالى است؛ خيلى از مردم سزاوار شفاعت هستند، ولى او نيست؛ انسان هاى زيادى مشمول نظر رحمت حق هستند، اما او نيست. تنها چيزى كه با خود دارد حاصل زمين نجسى است كه جز «نكد» چيزى از آن بيرون نيامده است و به فرموده قرآن مجيد حاصلش «ضريع» است. خداوند در سوره غاشيه مى فرمايد كه خوراك اهل جهنم همانى است كه در دنيا خودشان كاشتند:
«ليس لهم طعام الّا من ضريع». [6]
براى آنان طعامى جز خار خشك و زهرآگين وجود ندارد.
مفهوم «ضريع»
«ضريع» در اصطلاح قرآن كريم به گياهى گفته مى شود كه شتر نيز، با آن قدرت دندان و آرواره اش، نمى تواند آن را بخورد. درحالى كه قرآن مى فرمايد اهل جهنم بايد علفى را كه خودشان در دنيا كاشتند و در آخرت درو كرده اند بخورند. در خوردن يا نخوردن آن نيز مختار نيستند و چنين نيست كه بتوانند دهانشان را ببندند و بگويند ما ميل نداريم و نمى خوريم! زيرا ماموران دوزخ به زور آن را در دهانشان مى گذارند و مى گويند بايد بخورى!
مساله ديگر درباره اين گياه اين است كه رافع گرسنگى آدمى نيست.
قرآن مى گويد:
«لا يسمن و لا يغنى من جوع». [7]
نه فربه مى كند و نه از گرسنگى بى نياز مى نمايد.
آرى، اين گياه را شب و روز به خورد اهل دوزخ مى دهند، درحالى كه نه چاق و نيرومندشان مى كند و نه از گرسنگى نجاتشان مى بخشد. تنها شكمشان از اين علف «ضريع» و «نكد» پر مى شود، اما نه چاق مى شوند و نه سير. اين غذاى كسانى است كه زمين زندگى شان را در دنيا خبيث و شوره زار قرار دادند. اما آبى كه در دوزخ خواهند نوشيد.
آب اهل دوزخ
پروردگار درباره آبى كه اهل دوزخ خواهند نوشيد مى فرمايد:
«تسقى من عين آنية». [8]
آنان را از چشمه اى بسيار داغ مى نوشانند.
آب آنان از چشمه اى است كه از شدت حرارت در حال جوشيدن است. اهل دوزخ اين آب را هم نمى خواهند بنوشند، ولى ماموران جهنم به زور آن را در حلقشان مى ريزند. اين آب محصول همان اشكى است كه از ديدگان مردم درآوردند و آه همان دل هايى است كه سوزاندند و ثمره آن حق هايى است كه ضايع كردند. اين سخن پروردگار است.
سرانجام زمين هاى پاك
آيات قرآن همديگر را معنى مى كنند و با هم ارتباط دارند. در آيه اى ديگر از قرآن كريم، سرانجام كسانى كه در دنيا پاك زيستند و دنياى پاكى داشتند، اين گونه تصوير شده است:
«من عمل صالحا من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون». [9]
از مرد و زن، هركس كار شايسته انجام دهد درحالى كه مؤمن است، مسلما او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم و پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند، مى دهيم.
به تعبير آيه پيشين، هرچه در سرزمين پاك كاشته شود، محصول نيكو و زيبايى خواهد داد. اين است كه بايد توجه داشت دنيا از آخرت ماهيتا جدايى ندارد و هر دو يك حقيقت هستند. اين سوى پرده به اين شكل است كه ما مى بينيم و پرده ملكوتى اش به آن شكلى است كه قرآن كريم بيان كرده است. مردم در دنيا بهشت و جهنم خود را مى سازند و وقتى به دنيا ديگر رفتند محصول خود را برداشت مى كنند.
مومنان: وارثان بهشت
خداوند در آيه دهم و يازدهم سوره مؤمنون درباره اهل ايمان مى فرمايد:
«اولئك هم الوارثون».
اينانند كه وارثان اند.
سوال نخست اين است كه آنان چه چيز را به ارث مى برند؟ قرآن پاسخ مى دهد:
«الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون».
آنان از روى شايستگى بهست فردوس را به ميراث مى برند و در آن جاودانه اند.
پرسش بعد اين است كه آن ها از چه كسى بهشت را به ارث مى برند؟
پاسخ اين است: از ايمان، از دين، و از كارهايى كه انجام دادند و در آيات پيش از اين مطرح است. [10] اهل ايمان چون با دين نسبت دارند، بهشت را از دين به ارث مى برند.
آيا پاك نگه داشتن دنيا مشكل است؟
به واقع، مشكل نيست كه انسان دنيايش را پاك نگه دارد، البته به شرط اين كه مقدارى «نه» گفتن را ياد بگيرد. [11] به اين معنا كه وقتى در مقابل دعوت ضدّ خدا قرار گرفت حال اين دعوت از طرف هركسى كه مى خواهد باشدبگويد: نه!
مثلا اگر كسى به جوانى گفت: با دخترى دوست شو و با او رابطه نامشروع برقرار كن! بگويد: نه! اگر به كاسب يا تاجرى گفت: برنج معمولى را با برنج اعلا مخلوط كن تا چند برابر بيشتر درآمد داشته باشى! بگويد: نه، پيغمبر اكرم فرموده است:
«ليس منا من غشّ مسلما». [12]
كسى كه در جنس مردم مسلمان تقلّب مى كند از ما نيست.
آرى، پاك نگاه داشتن زندگى فقط با نه گفتن به ناپاكى ها امكان دارد.
اين كار هم هيچ هزينه يا مشقتى ندارد.
در طول تاريخ زياد بودند كسانى كه در مقابل دعوت هواهاى نفسانى، چه خواى نفس خودشان و چه خواى نفس ديگران، نه گفتند. بعضى از آن ها در اين راه آزار فراوان هم كشيدند، ولى از هدفشان و اعتقادشان دست برنداشتند. آسيه به فرعون جواب منفى داد و براى همين به چهارميخ كشيده شد و در آفتاب سوزان رها گرديد. بعد هم سنگ سنگينى را روى او انداختند كه بر اثر آن استخوان هاى بدنش خرد شد و از دنيا رفت، ولى بر عقيده خود ثابت قدم ماند. يوسف صديق را 9 سال به زندان انداختند، تنها براى اين كه به خواهش دل زليخا جواب منفى داده بود. اما ما نه قرار است زندان برويم و نه به چهارميخ كشيده شويم.
اگر امروز دختر بد حجابى سر راه جوان خوش قيافه اى قرار بگيرد كه با من تماس بگير تا قرارى بگذاريم و شبى با هم باشيم، و اين جوان بگويد:
نه، نمى توانم! نه كلانترى و نه دادگسترى هيچ كس به او كارى ندارد.
اگر مردم هم بفهمند اين جوان به چنين خواهشى جواب منفى داده، همه از طريق فطرت او را تحسين مى كنند و مى گويند: در اين دوره پر از لجن، عجب گوهرهايى در درياى خدا پيدا مى شوند! تازه از او تعريف هم مى كنند و التماس دعا هم دارند.
در روزگار ما، نه گفتن جرم نيست، ولى روزگارى نه گفتن زندان و به چهارميخ كشيده شدن ها داشت. در زمان شاه، تعداد انگشت شمارى در كشور به خواسته هاى او و اطرافيان و حاميانش نه مى گفتند و در نتيجه به زندان هم مى افتادند.
يادم هست در زمان شاه در اداره ساواك از من پرسيدند: درآمدت در ماه محرم و صفر چقدر است؟ مثلا گفتم دو ماهه 7- 8 هزار تومان.
گفتند: ما شغل مناسبى در دادگسترى با ماهى چهار هزار تومان به تو مى دهيم؛ منبرت را هم برو، ولى حرفى از ما نزن و نگو مملكت فاسد است و دين دارد از بين مى رود. منبرت را هم برو و پول محرم و صفرت را هم بگير. ما هم ماهى چهار هزار تومان مى دهيم! گفتم: نه! گفتند: پس بايد بروى زندان! گفتم: باشد.
اتفاقا، زندان خوب هم بود. چون من تك و تنها بودم و هيچ كس پيشم نبود. از صبح تا شب يا نماز قضا مى خواندم، يا در اتاق راه مى رفتم و قرآن مى خواندم، يا به تعداد مرده هايى كه مى شناختم يك حمد و دوازده قل هو اللّه مى خواندم يا روز تمام مى شد.
نمى دانم چرا بعضى از مردم يا جوان ها اين قدر در گفتن نه به خودشان سخت مى گيرند. به خدا قسم، بهشت رفتن هيچ خرجى ندارد، جهنم رفتن خرجش خيلى سنگين تر است و فقط با نه گفتن كسى اهل جهنم نمى شود. از آن طرف، كسى كه آرى گفته دائم بايد دلهره و اضطراب داشته باشد: نكند وقتى با اين دختر راه مى روم، پدرم ببيند! نكند كسى بفهمد برنجم مخلوط است و آبرويم در محله برود! نكند نيروى انتظامى يا اداره تعزيرات در دكانم را به علت تخلف ببندند! جهنم رفتن دردسر زياد دارد، اما بهشت رفتن خيلى راحت است: نه ترس دارد، نه لرز دارد، و نه مشكلى دارد.
ادامه دارد. . .
منبع : پایگاه عرفان