منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد سه
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
روايات اسلامى، هم چون آيات قرآن، ميدان وسيعى را به مسئله نيّت اختصاص داده اند كه لازم است ابتدا به رواياتى كه در «غرر الحكم» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده اشاره شود:
الَاعْمالُ ثَمارُ النِّيّاتِ «1».
كوشش ها و فعاليت هاى انسان، محصول نيّت هاى او هستند.
النِّيَّةُ أَساسُ الْعَمَلِ «2».
نيّت، بنيان و پايه عمل است.
إِحْسانُ النِّيَّةِ يُوجِبُ الْمَثُوبَةِ «3».
نيكى نيّت موجب پاداش نيكوست.
النِّيَّةُ الصّالِحَةُ احَدُ الْعَمَلَيْنِ «4».
نيّت شايسته يكى از دو عمل است.
إِسْتَعِنْ عَلَى الْعَدْلِ بِحُسْنِ النِّيَّةِ فِى الرَّعِيَّةِ وَقِلَّةِ الطَّمَعِ وَكَثْرَةِ الْوَرَعِ «5».
با نيّت خوب و كم كردن طمع و پارسايى زياد، به عدالت در رعيت كمك كن.
إِيّاكَ وَخُبْثَ الطَّوِيَّةِ وَافْسادَ النِّيَّةِ وَرُكُوبَ الدَّنِيَّةِ وَغُرُورَ الامْنِيَّةِ «6».
از آلودگى باطن وفاسد كردن نيّت وفرومايگى ومغرور شدن به آرزو بپرهيز.
أَفْضَلُ الذَّخائِرِ حُسْنُ الضَّمائِرِ «7».
برترين اندوخته ها نيكى باطن هاست.
أَقْرَبُ النِّيّاتِ بِالنَّجاحِ أَعْوَدُها بِالصَّلاحِ «8».
نزديك ترين نيّت ها به رستگارى، نيّتى است كه بازگشتش به صلاح بيش تر است.
إِنَّ اللّهَ تَعالى يُدْخِلُ بِحُسْنِ النِّيَّةِ وَصالِحِ السَّريرَةِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ الْجَنَّةِ «9».
خداوند به نيكى نيّت و شايستگى باطن هر كدام از بندگانش را كه بخواهد به بهشت مى برد.
إِنَّ تخليصَ النِّيَّةِ مِنَ الْفَسادِ أَشَدُّ عَلَى الْعامِلينَ مِنْ طُولِ الإِجْتِهادِ «10».
خالص كردن نيّت از فساد، بر عمل كنندگان از طول كوشش شديدتر و سخت تر است.
إِذا فَسَدَتِ النِّيَّةُ وَقَعَتِ الْبَلِيَّةُ «11».
زمانى كه نيّت فاسد شد، بلا واقع مى شود.
بِحُسْنِ النِّيّاتِ تَنْجَحُ الْمَطالِب «12».
با نيّت هاى خوب به مطالبت دست مى يابى.
جَميلُ النِّيَّةِ، سَبَبٌ لِبُلُوغِ الأَمْنِيَّةِ «13».
نيكى نيّت، سبب رسيدن به آرزوست.
حُسْنُ النِّيَّةِ جَمالُ السَّرائِرِ «14».
نيكى نيّت، زيبايى باطن هاست.
رُبَّ عَمَلٍ أَفْسَدَتْهُ النِّيَّةَ «15».
چه بسا عملى كه نيّت آن را تباه كند.
رُبَّ نِيَّةٍ أَنْفَعُ مِنْ عَمَلٍ «16».
چه بسا نيّتى كه از عمل با منفعت تر است.
رِزْقُ الْمَرْءِ عَلى قَدْرِ نِيَّتِهِ «17».
روزى مرد به اندازه نيّت اوست.
سُوءُ النِّيَّةِ داءٌ دَفينٌ «18».
بدى نيّت مرض پنهانى است.
صَلاحُ الْعَمَلِ بِصَلاحِ النِّيَّةِ «19».
آراستگى عمل به آراستگى نيّت است.
عَلى قَدْرِ النِّيَّةِ تَكُونُ مِنَ اللّهِ الْعَطِيَّةُ «20».
به اندازه نيّت، از جانب خدا عطا و بخشش است.
عِنْدَ فَسادِ النِّيَّةِ تَرْتَفِعُ الْبَرَكَةُ «21».
هنگام فساد نيّت، بركت از بين مى رود.
مَنْ لَمْ يُقَدِّمْ اخْلاصَ النِّيَّةِ فِى الطَّاعاتِ لَمْ يَظْفَرْ بِالْمَثُوباتِ «22».
كسى كه خلوص نيّت را بر طاعات مقدم ندارد، به اجر و ثواب دست نمى يابد.
مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ كَثُرَتْ مَثُوبَتُهُ وَطابَتْ عيشَتُهُ وَوَجَبَتْ مَوَدَّتُهُ «23».
كسى كه نيّتش نيك باشد، اجرش زياد مى شود، زندگيش پاك و پاكيزه مى گردد و دوستى با او واجب مى شود.
لا عَمَلَ لِمَنْ لا نِيَّةَ لَهُ «23».
براى كسى كه نيّت نيست، عمل نيست.
لا نِيَّةَ لِمَنْ لا عِلْمَ لَهُ «52».
براى كسى كه دانش و معرفت نيست، نيّت نيست.
راستى تا كسى خدا و انبيا و امامان عليهم السلام و قيامت و قرآن را نشناسد، چه گونه براى او نيّت به معناى واقعى حاصل مى شود؟
عَنْ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قالَ: لا عَمَلَ إِلّا بِنِيَّةٍ «26».
حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمود: عمل قابل قبول و قابل ارزش نيست مگر با نيّت واقعى همراه باشد.
عَنْ أَميرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لا قَوْلَ إِلّا بِعَمَلٍ، وَلا قَوْلَ وَلا عَمَلَ إِلّا بِنِيَّةٍ وَلا قَوْلَ وَلا عَمَلَ وَلا نِيَّةَ إِلّا بِاصابَةِ السُّنَّةِ «27».
اميرالمؤمنين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند: قول و گفتار نيست مگر به عمل و گفتار و كردار نيست مگر با نيّت و گفتار و كردار و نيّت نيست مگر اين كه موافق با سنت انجام گيرد.
عَنْ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قالَ: لا حَسَبَ لِقُرَشِىٍّ وَلا عَرَبِىٍّ إِلّا بِتَواضُعٍ، وَلا كَرَمَ إِلّا بِتَقْوى وَلا عَمَلَ إِلّا بِنِيَّةٍ وَلا عِبادَةَ إِلّا بِتَفَقُّهٍ «28».
امام على بن الحسين عليه السلام فرمود: براى قريشى و عربى افتخار جز در تواضع نيست، كرامت و بزرگوارى براى كسى نمى باشد مگر به خويشتن دارى از گناه و عمل نيست مگر به نيّت و عبادت نيست مگر به فهم حقايق و توجه به مسائل شرعى.
عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: إِنَّ اللّهَ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلى نِيّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ «29».
امام صادق عليه السلام فرمود: به تحقيق خداوند، مردم را در روز قيامت بر اساس نيّت هايشان محشور مى نمايد.
قالَ صلى الله عليه و آله: إِنَّما الْأَعْمالُ بِالنِّيّاتِ وَلِكُلِّ امْرِى ءٍ ما نَوى ، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَرَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ إِلى دُنْيا يُصيبُها أَوْ إِمْرَءَةٍ يَتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ إِلى ما هاجَرَ إِلَيْهِ «30».
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: اعمال به نيّت ها بستگى دارد و براى هركسى همانست كه نيّت كرده، پس كسى كه هجرتش به سوى خدا و رسول است، هجرتش در همان راه خدا و رسول حساب مى شود و كسى كه هجرتش به سوى دنياست، به دنيا مى رسد، يا هركس براى به دست آوردن همسر هجرت كند، هجرتش به سوى همان كه نيّت داشته حساب خواهد شد.
وَقالَ صلى الله عليه و آله: إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لا يَنْظُرُ إِلى صُوَرِكُمْ وَأَمْوالِكُمْ وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلى قُلُوبِكُمْ وَاعْمالِكُمْ «31».
و نيز آن حضرت فرمود: خداوند به شكل ها و اموال شما نظر نمى كند، فقط به دل هاى شما كه ظرف نيّت هاست و اعمال شما توجه مى نمايد.
پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله فرمود:
عبد، اعمال نيكويى به جا مى آورد و ملائكه آن اعمال را در دفتر مهر شده اى به حضرت حق ارائه مى دهند، خطاب مى رسد: اين دفتر را بيندازيد؛ زيرا صاحبش در اعمالى كه داشته به جلب رضايت من و رسيدن به قرب من كار نداشته و نيّتش در اين اعمال براى من نبوده است. آن گاه به ملائكه خطاب مى رسد: برايش فلان چيز و فلان چيز را بنويسيد. عرضه مى دارند: اين اعمالى كه مى فرمايى در حقّ او بنويسيم، انجام نداده است. خطاب مى رسد. به درستى كه نيّت كرده، به تحقيق كه نيّت كرده «32».
عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَنِيَّةُ الْكافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَكُلُّ عامِلٍ يَعْمَلُ عَلى نِيَّتِهِ «33».
امام صادق عليه السلام: فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: نيّت مؤمن از عملش بهتر است و نيّت كافر از عملش بدتر است و هر عمل كننده اى بر اساس نيّتش عمل مى كند.
كلام علامه مجلسى رحمه الله در شرح حديث نيّت
علامه مجلسى رحمه الله در شرح اين حديث مى گويد «34»:
اين حديث از اخبارى است كه بين شيعه و سنى داراى شهرت است و در توضيح آن مسائلى را ذكر كرده اند:
1- شايد مراد به نيّت مؤمن، اعتقاد بر حقش باشد و شكى نيست كه اعتقاد حق كه به منزله ريشه است از اعمالش بهتر است؛ زيرا نتيجه اعتقاد حق خلود در بهشت است و نبود اعتقاد حق موجب خلود در آتش است، در حالى كه عمل اين آثار را ندارد.
2- شايد مراد روايت اين باشد كه نيّت بدون عمل از عمل بدون نيّت بهتر است، ولى اين احتمال قابل قبول نيست؛ زيرا عمل بدون نيّت اصلًا خيرى ندارد تا نيّت بدون عمل از آن بهتر باشد.
3- ابن دريد- كه يكى از علماست- فرموده:
مؤمن، نيكى هاى زيادى را نيّت مى كند انجام دهد، ولى زمينه اى براى تحقق نيّت هايش به دست نمى آورد، پس ثوابى كه از باب فضل الهى بر نيّت هايش مترتّب است، از ثوابى كه بر اعمال انجام گرفته اش به او مى دهند بيش تر است، پس نيّت او از عملش بهتر است.
4- احتمالى است كه بعضى از محققان در روايت داده اند و آن اين است كه مؤمن نيّت مى كند عباداتش را به بهترين وجه انجام دهد و البته اين نيّت به مقتضاى ايمان اوست، پس از آن كه مشغول عبادت شد، آن عبادت بر اساس آن نيّت واقع نمى گردد و آن طورى كه نيّت كرده بود عمل انجام نمى گيرد، پس آنچه را دائماً نيّت دارد از عملش بهتر است و اين معنا را شيخ صدوق در علل الشرايع بر مبناى يك روايت از امام پنجم عليه السلام نقل كرده و به نظر مى رسد كه اين معنى با مفهوم روايت و مراد پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك تر از سه احتمال قبل باشد.
در همين زمينه زيد شحام مى گويد:
به امام صادق عليه السلام عرض كردم: شنيده ام فرموده ايد، نيّت مؤمن از عملش بهتر است، چه گونه نيّت از عمل بهتر است؟ فرمود: چون عمل در معرض ديد مردم است و درِ ورود ريا در عمل، به روى عمل باز است، اما نيّت امرى پنهانى است و مى تواند به طور خالص براى خدا انجام گيرد، پس خداوند آنچه را در برابر نيّت خالص مى دهد، در برابر عمل نمى دهد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
عبد در روز نيّت مى كند كه شب را براى عبادت بيدار باشد، اما خواب بر ديدگانش غلبه مى كند و موفق به عبادت نمى گردد، ولى خداوند در نامه عملش نماز شب ثبت مى كند و نفسش را تسبيح به حساب مى آورد و خوابش را معادل با صدقه قرار مى دهد «35».
5- طبيعت نيّت از طبيعت عمل بهتر است؛ زيرا بر نيّت سوء عقابى مترتّب نيست، بلكه اگر خير باشد از باب عنايت حق ثواب دارد، بر خلاف عمل كه مثقال ذره خير آن و شر آن عكس العمل خواهد داشت، به اين اعتبار مى توان گفت: نيّت مؤمن از عملش بهتر است.
6- نيّت از اعمال قلب است و چون قلب از جوارح ديگر افضل است، پس عملش از اعضا و جوارح ديگر افضل است، نديديد كه خداوند در قرآن مجيد فرموده:
[أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي ] «36».
نماز را براى ياد من برپا دار.
در اين آيه خداوند، نماز را كه اكثر اجزاى آن كار اعضا و جوارح است، وسيله يادش كه مربوط به قلب است قرار داده و هميشه مقصود و هدف از وسيله برتر است.
7- مراد اين است كه نيّت بعضى از اعمال پرمشقت چون حج و جهاد از اعمال ساده و سبك مثل قرائت قرآن و صدقه بهتر است.
8- سيد مرتضى فرموده:
لفظ خير، اسم تفضيل نيست كه معناى برترى داشته باشد، بلكه مراد اين است كه نيّت مؤمن هم عمل خيرى از اعمال خير اوست.
9- مراد از نيّت، حالتى است الهى كه در هنگام شروع عمل و انجام عمل بر وفق اوامر حضرت حق براى قلب، حاصل مى شود؛ قلبى كه به هنگام طاعت داراى انقياد مى شود و روى خود را از دنيا برگردانده، به سوى آخرت متوجه مى كند و اين حالت انقياد و آخرتى شدن قلب با عبادت جوارح و خوددارى اعضا از گناه شديدتر مى شود، چون بين جوارح و قلب رابطه شديدى است، هريك از ديگرى اثر بر مى دارد، شما ملاحظه كرده ايد، وقتى آفت و بلايى به اعضا مى رسد، به قلب سرايت كرده و بر او اثر مى گذارد و هرگاه حالتى مثلًا مانند ترس به قلب عارض شود به اعضا و جوارح اثر كرده و آنان را به لرزه مى آورد، ولى قلب در وجود چون امير است و اعضا و جوارح چون رعيت و هدف از اعمالى كه بر جوارح قرار داده اند، نتيجه اى است كه بايد براى قلب حاصل شود و آن نتيجه همان روح انقياد و تسليم و خشوع و عشق و محبت نسبت به خداست؛ شما خيال مى كنيد كه پيشانى بر زمين گذاردن، براى اين است كه پيشانى و زمين به هم برسند؟ نه بلكه اين عمل اگر با معرفت و بينش انجام بگيرد، محصولش ايجاد حالت تواضع در قلب است، اما اگر بى توجه صورت بگيرد بود و نبود عمل مساوى است؛ پس نيّت، روح عمل است و نيز نيّت نتيجه بخش به عمل است، در اين صورت بايد گفت: نيّت از عمل بهتر است.
10- نيّت مؤمن است كه محرك و باعث بر عمل اوست؛ پس نيّت، اصل و علت است و عمل، فرع آن؛ عمل حاصل نمى شود مگر به تصور مقصود حقيقى و تصديق به مقصود حقيقى و برانگيختن نفس به سوى آن، تا جايى كه عزم بر رسيدن به محبوب و به دست آوردن مقصود شديد گردد و به خاطر شدت گرفتن عزم، فعل خير واقع شود و با واقع شدن فعل بر اساس آن نيّت انسان به مقصود برسد، پس روى اين حساب، نيّت مؤمن از عملش بهتر و نيّت كافر كه سبب عمل خبيث اوست، از عمل او بدتر است.
11- نيّت، روح و جان عمل است و عمل به منزله بدن براى اين روح است، خير و شر بدن كه عمل است تابع خير و شر نيّت است، چنانچه شرافت و خباثت بدن تابع شرافت و خباثت روح است؛ به اين اعتبار، نيّت مؤمن از عملش بهتر و نيّت كافر از عملش بدتر است.
12- نيّت و قصد مؤمن در مرحله اوّل خدا و سپس عمل است و عمل وسيله اى است كه مؤمن را به مقصد مى رساند، پس نيّت و قصد خير از عمل بهتر است و نيّت كافر در مرحله اوّل غير خدا و سپس عمل است و با عمل به قصدش مى رسد، پس قصد شر از عمل شر بدتر است.
علامه مجلسى رحمه الله آن مرد بزرگى كه در زنده كردن آثار اهل بيت عليهم السلام بى نمونه بوده، پس از نقل اين دوازده احتمال- كه در توضيح روايت گذشته آمده- مى گويد:
بعضى از اين احتمالات را اگر به دقت بنگريم، مى بينيم كه بازگشت به بعض ديگر دارد و سبب اين همه نظر در جنب اين روايت به خاطر عدم تحقيق افراد در حقيقت نيّت است.
آنچه كه به نظرم پسنديده مى رسد اين است كه تصحيح نيّت از شوائب و خالص كردن آن، از سخت ترين و پررنج ترين اعمال است، سلامت نيّت تابع حالتى است كه نفس به آن متصف است و كمال اعمال و قبولى و برترى آن منوط به آن حالت است و تصحيح نيّت ميسر نيست مگر به اخراج حبّ دنيا و افتخار به آن و عزيز شمردن خود به آن از قلب، آن هم به رياضت هاى سنگين و تفكرات صحيحه و كوشش هاى زياد امكان دارد و گرنه شستشوى قلب از اين امور كار ساده اى نيست.
قلب، فرمانده و حاكم وجود است و هرچه بر او استيلا داشته باشد، ساير جوارح از وضع او پيروى مى كنند، بلكه حصارى است كه هر محبتى به آن چيره شود، ساير اعضا و جوارح انسان آن محبت را به وسيله حركاتشان به خرج
مى گذارند و بايد بدانيد كه هرگز دو محبت بر قلب غالب نمى شود، بلكه يك محبت غالب و ساير محبت ها مغلوب است.
دنيا و آخرت، دو حقيقت متقابل است، البته دنيايى كه مقدمه آخرت نيست و الا دنياى مقدمه آخرت عين آخرت است، دنياى مقابل آخرت دنياى مذموم و دنياى حرام و دنياى غافل كننده آدمى از عالم آخرت است.
كسى كه عشق به مال بر قلبش حاكم است، فكر و خيال و حركات اعضا و جوارحش جز به سوى مال نيست و عملى را انجام نمى دهد مگر اين كه مقصود واقعى اش مال باشد و اگر غير مال را ادعا كند در ادعاى خود دروغگوست، لذا دنبال كارهايى است كه در آن ها به او وعده مال داده شده و توجهى به طاعاتى كه وعده قرب ذو الجلال در آن است ندارد و هم چنين كسى كه حبّ جاه يا ساير محبت ها به قلبش حاكم است، همه اعمال خود را وسيله اى براى رسيدن به محبوبش قرار مى دهد، پس با اين شكل قلب نمى تواند عمل خالصى براى حق داشته باشد، اگر نيّت پاك و عمل خالص بخواهد، ناچار است قلب را تصفيه كند و تمام محبت ها را بر اساس مرزبندى هاى حق قرار دهد و عشق به مولا را حاكم بر تمام محبت ها نمايد و از آنچه سبب دورى از حق است دورى گزيند تا به نيّت پاك و عمل صالح دست يابد.
به همين دليل بايد گفت كه نيّت هاى مردم مراتب مختلفى دارد و بلكه بايد گفت كه بر اساس حالات مردم كه غيرقابل شمارش است، نيّت ها غيرقابل احصا است.
پاره اى از نيّت ها موجب فساد عمل و بطلان است و برخى فقط موجب صحت عمل و بعضى هم موجب صحت و هم علت قبولى است و قسمتى از نيّت ها موجب كمال عمل است و كمال هم مراتبى دارد كه به حسب حالات روحى و قلبى افراد فرق مى كند.
منازل و درجات نيت
علّامه مجلسى رحمه الله پس از ذكر مقدماتى مى گويد:
من به بعضى از منازل و درجات نيّت اشاره مى كنم:
اوّل: نيّت كسى است كه از تفكر و تنبّه او در شدت عذاب خدا و رنج عقاب حضرت حق سرچشمه گرفته، اين نيّت سبب مى شود كه دنيا و لذاتش از نظر آدمى بيفتد و چنين انسانى از خوف عذاب حق دنبال عمل به حسنات و ترك سيئات است.
دوّم: نيّت كسى است كه از شوق، نسبت به وعده هاى حق به نيكوكاران كه در بهشت داراى حور و قصور و نعيم اند، مايه گرفته و خدا را براى تحصيل آن وعده ها عبادت مى كند و سعى دارد از امورى كه او را از رساندن به وعده هاى حق محروم مى كند، بپرهيزد.
علامه مجلسى رحمه الله مى گويد: براى اين دوگونه نيّت هم مراتب مختلفى وجود دارد و اختلاف مراتب به حسب اختلاف حالات نفسى و قلبى مردم است.
بعضى از مردم نيّت شان طلب بهشت است، براى رسيدن به مشتهيات جسمانى آن و بعضى طالب بهشتند به عنوان اين كه بهشت، دار كرامت و مركز قرب حق است.
و هم چنين گروهى فرارى از آتش اند؛ زيرا از سوزاندن و درد حاصل از آن مى ترسند و گروهى به عنوان اين كه جهنم، مركز دورى از دوست و هجران و حرمان از مولاست از جهنم گريزانند، چنانچه على عليه السلام در دعايى كه به كميل آموخت، عرضه مى دارد:
فَلَئِنْ صَيَّرْتَنى لِلْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَجَمَعْتَ بَيْنى وَبَيْنَ أَهْلِ بَلائِكَ وَفَرَّقْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ أَحِبّائِكَ وَاوْلِيائِكَ فَهَبْنى يا الهى وَسَيِّدى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ «37» ...
خدوندا! اگر در عقوبات جهنم مرا با دشمنانت قرار بدهى و مرا همراه اهل بلا گردانى و بين من و عاشقان و دوستانت جدايى بيندازى، اى اله و سيد من! بر عذابت صبر مى كنم، اما بر فراق و دورى و هجرانت چه گونه صبر كنم؟!
فيض كاشانى آن شوريده مست مى گويد:
بى خيالت نمى توانم زيست |
بى جمالت نمى توانم زيست |
|
تشنه باده وصال توام |
بى وصالت نمى توانم زيست |
|
بى جمال تو نيست آرامم |
با جمالت نمى توانم زيست |
|
هرچه با بنده مى كنى نيكوست |
بى فعالت نمى توانم زيست |
|
زان دهان تلخ و شور و شيرين است |
بى مقالت نمى توانم زيست |
|
از لبت آب زندگى خواهم |
بى زلالت نمى توانم زيست |
|
شربتى زان لبم حوالت كن |
بى نوالت نمى توانم زيست |
|
جاى جولان توست عرصه دل |
بى مجالت نمى توانم زيست |
|
پاى دل را به زلف خويش ببند |
بى عقالت نمى توانم زيست |
|
غم عشقش كمال توست اى «فيض» |
بى كمالت نمى توانم زيست «38» |
|
سوّم: نيّت كسى است كه خداوند بزرگ را به خاطر شكر نعمت هاى بى شمارش عبادت مى كند؛ در حقيقت نيّت او محصول حالت عالى شكر قلب او از خداست.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
قومى عبادت مى كنند چون رغبت به بهشت دارند، اين عبادت تاجرانه است، قومى از ترس عذاب عبادت مى كنند، اين عبادت عبيد است و قومى از بابت شكر منعم عبادت مى كنند، اين عبادت آزادگان است «39».
چهارم: نيّت كسى است كه حضرت دوست را به خاطر حيايى كه از او دارد عبادت مى كند؛ زيرا عقلش به حسن حسنات و قبح سيئات حكم مى كند و متذكّر اين معناست كه رب جليل در جميع احوال مطلع بر اوست و بر اساس توجه به اين اطلاع قلبش مالامال حيا است و عبادت و ترك گناهش به اين خاطر است. در فرمايشات نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله آمده:
الإِحْسانُ أَنْ تَعْبُدَ اللّهَ كَأَنَّكَ تَراهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَإِنَّهُ يَراكَ «40».
نيكى آن است كه خدا را عبادت كنى چنانچه او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى، پس او تو را مى بيند.
پنجم: نيّت كسى است كه قربة الى اللّه عبادت مى كند و اين قرب يا به حسب درجه و كمال است، به اين معنى كه عبد در نهايت نقص و عارى از جميع كمالات است و رب متصف به جميع صفات كماليه، پس بين عبد و رب از نظر معنوى فاصله و دورى است، عبد با عبادت رب هر مقدار از نقص و عيب خود را بر طرف كند، به همان مقدار به حضرت رب قرب معنوى پيدا مى كند.
و يا قرب به حسب ياد دوست و مصاحبت معنوى است، كسى كه دائماً ياد كسى است و در تمام لحظات در خدمت اوست، گويى با اوست.
ششم: نيّت كسى است كه خدا را فقط به خاطر اين كه شأن حضرت اوست عبادت شود، عبادت مى كند و اين نيّت صديقين است، چنانچه سرحلقه عاشقان اميرمؤمنان امام عارفان عليه السلام مى گفت:
ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ وَلا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَلكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ «41».
خداوندا! تو را از ترس آتش و طمع به بهشت بندگى نمى كنم، تو را اهل اين يافتم كه بايد عبادت شوى، پس تو را عبادت مى كنم.
هفتم: نيّت كسى است كه عبادتش به خاطر عشق به اوست و مسئله عشق به اين صورت از برترين درجه مقربين است، عاشق فقط رضاى معشوق را مى خواهد، به ثواب و عقاب كار ندارد، عشق حق وقتى بر قلب حاكم شود، قلب را از تمام محبت ها پاك مى كند و آن قلب جز رضاى معشوق چيزى را نمى طلبد.
فيض كاشانى آن عاشق بيدار و آن دلداده بينا مى گويد:
اى خدا اين درد را درمان مكن |
عاشقان را بى سر و سامان مكن |
|
درد عشق تو دواى جان ماست |
جز به دردت درد ما درمان مكن |
|
از غم خود جان ما را تازه دار |
جز به غم دل هاى ما شادان مكن |
|
خان و مان ما غم تو بس بود |
خان و مانى بهر بى سامان مكن |
|
شربت وصلت ز بيماران عشق |
وا مگير و خسته را بيجان مكن |
|
رشته جان را به عشق خود ببند |
جان ما جز در غمت نالان مكن «42» |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- غرر الحكم: 93، حديث 1622.
(2)- غرر الحكم: 93، حديث 1624.
(3)- غرر الحكم: 92، حديث 1595.
(4)- غرر الحكم: 92، حديث 1596.
(5)- غرر الحكم: 341، حديث 7795.
(6)- غرر الحكم: 323، حديث 7521.
(7)- غرر الحكم: 254، حديث 5337.
(8)- غرر الحكم: 92، حديث 1597.
(9)- غرر الحكم: 92، حديث 1598.
(10)- غرر الحكم: 93، حديث 1616.
(11)- غرر الحكم: 92، حديث 1608.
(12)- غرر الحكم: 253، حديث 5321.
(13)- غرر الحكم: 92، حديث 1599. (14)- غرر الحكم: 92، حديث 1600.
(15)- غرر الحكم: 93، حديث 1629.
(16)- غرر الحكم: 92، حديث 1591.
(17)- غرر الحكم: 399، حديث 9268.
(18)- غرر الحكم: 92، حديث 1609.
(19)- غرر الحكم: 93، حديث 1625.
(20)- غرر الحكم: 92، حديث 1594.
(21)- غرر الحكم: 92، حديث 1610.
(22)- غرر الحكم: 93، حديث 1614.
(23)- غرر الحكم: 92، حديث 1604.
(24)- غرر الحكم: 93، حديث 1631.
(25)- غرر الحكم: 64، حديث 807.
(26)- الكافى: 2/ 84، باب النية، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 1/ 46، باب وجوب النية، حديث 83.
(27)- الكافى 1/ 70، باب الاخذ بالسنة، حديث 9؛ وسائل الشيعه: 1/ 47، باب وجوب النية، حديث 84.
(28)- الكافى: 8/ 234، حديث 312؛ وسائل الشيعة: 1/ 47، باب وجوب النية، حديث 85.
(29)- وسائل الشيعة: 1/ 48، باب وجوب النية، حديث 87؛ المحاسن: 1/ 262، باب النية، حديث 325.
(30)- مستدرك الوسائل: 1/ 90، باب وجوب النية فى العبادات...، حديث 5.
(31)- مستدرك الوسائل: 11/ 264، باب وجوب تقوى اللّه، حديث 12951؛ محجة البيضاء: 8/ 103، كتاب النية والصدق.
(32)- محجة البيضاء: 8/ 103، كتاب النيّة والصدق.
(33)- الكافى: 2/ 84، باب النيّة، حديث 2؛ بحار الأنوار: 67/ 189، باب 53، حديث 2.
(34)- بحار الأنوار: 67/ 189- 196، باب 53، حديث 2.
(35)- علل الشرايع: 2/ 524، باب 301، حديث 1.
(36)- طه (20): 14.
(37)- مفاتيح الجنان: دعاى كميل.
(38)- فيض كاشانى.
(39)- نهج البلاغة: حكمت 237.
(40)- بحار الأنوار: 67/ 196، باب 53.
(41)- بحار الأنوار: 67/ 186، باب 53.
منبع : پایگاه عرفان