زير بناى حكومت از زمان قابيل تا به حال، متمركز در چهار قانون و در حقوقى هست كه مبتنى بر اين چهار قانون مى باشد؛ چون اين قوانين قانونى جهانى مى باشند و ديگر قانون ايرانى، مصرى، لبنانى و سورى نيستند. بنا شد بشر بعد از آن هم دردهاى بى درمان از زمان قابيل تا به حال، قانونى جهانى درست كند.
قانون اول: هر انسانى در اين عالم وقتى كه متولّد مى شود، داراى حق حيات است، و احدى حق ندارد حيات انسانى او را سلب كند؛ چنان كه در جهان، اگر به انسانى حمله شد، او به خاطر حق حيات، حق دفاع دارد، و اگر در حال دفاع، دشمن را بكشد، تقصيرى ندارد، و اگر در حال دفاع، كمك بخواهد، ديگران بايد به او كمك بدهند. حقوق زيادى از اين قبيل را بر اين حقّ اول مبتنى كرده است، حالا بشردر دفاع از اين حقوق مى تواند از راديو، تلويزيون، روزنامه و مجله استفاده كند و گزارشش را هم به تمام عالم بفرستد.
قانون دوم: جهان انسان را به عنوان موجودى عاقل و با شعور در قوانين ملل متحد شناخته است. او به خاطر دارا بودن عقل و شعور حق دارد عاقلانه از مجموع مواهب طبيعى عالم بهره مند باشد، و احدى در عالم حق ندارد، انسانى را به عنوان موجود فاقد عقل اسير كند.
قانون سوم: هر انسانى در انتخاب كار، كسب پيشه و فعل در همه جهان آزاد است، در صورتى كه فعل او و كسب او به ديگران لطمه نزند، و هيچ بشرى در كره زمين حق ندارد جلوى كسب انسانى را بگيرد. بر اين حق، حقوق خيلى مفصّلى را مبتنى كردند كه نمى شود آن ها را از هيچ انسانى گرفت.
قانون چهارم: انسان بودن مختص به انسان هاى آمريكا و اروپا نيست. انسانى كه مورد نظر سازمان ملل است، انسانى جهانى مى باشد، و اين انسان تمام افراد بشر را از وضيع و شريف، امير و رعيت، بزرگ و كوچك، ثروتمند و فقير، عالم و جاهل، شهرى و روستايى، سفيد و سياه در برمى گيرد و همه آن ها در مقابل قانون مساوى هستند، و احدى نبايد مصونيت قانونى داشته باشد، و هر كس تخلّف كرد، بايد به محاكمه دادگاهى كشيده شود، حالا هر كسى مى خواهد باشد، و قانون بايد بر او حاكم باشد تا عدالت اجتماعى در جهان بر پا شود. نمى دانيم بشر بعد از قابيل تا به حال، چند سال طول كشيده تا توانسته به اين قوانين برسد، به علاوه آن چند سالى كه بعد از جنگ جهانى دوم طول كشيد تا توانست اين قوانين را اعلام كند، ولى اين چهار قانون تا به حال در هيچ كجا به طور كامل اجرا نشده است. قبل از اعلام اين قوانين كه بشر براى خود تعهّدى براى اجراى آن ها نمى ديده و بعد از اعلام اين قوانين هم آنچه براى همگان معلوم هست، اين است كه هيچ كس نتوانسته اين قوانين را به طور كامل و همه جانبه اجرا كند. براى عمل نشدن به هر چهار قانون مثالى مى زنم.
انسان حق حيات دارد، حالا استثناهاى آن را ببينيد: الا ويتنام شمالى، ويتنام جنوبى، لائوس، كامبوج، ايرلند، و الا مسلمانان خاورميانه، در مقابل يهودى ها و صهيونيست ها؛ انسان حق حيات دارد، اما اگر دلت خواست ويتنامى ها را بمباران كنى، عيب ندارد. انسان حق حيات دارد، اما اگر اسرائيل بخواهد مسلمان ها را آواره كند؛ بكشد؛ نابود كند؛ آتش بزند، عيب ندارد؛ اگر ايرلندى ها، يا كنگويى ها را خواستى بكشى، عيب ندارد.
انسان حق حيات دارد، انسان يعنى چه كسى؟ يعنى ارمنى هاى آمريكا، يعنى يهودى هاى دنيا. اين سرنوشت يك قانون است.
بشر در قانونى كه خودش درست كرده، موجودى است عاقل و باشعور و داراى حقّ بينش، ولى شما مى بينيد مردمى كه الان كنار شما در بنگلادش زندگى مى كنند، هفتاد ميليون انسان مسلمانى هستند كه بر اثر سلطه استعمار هند و بيگانگان، نود و هفت درصدشان بى سواد هستند، و هفت نسل است كه گوشت نخوردند؛ يعنى نمى دانند گوشت يعنى چه؟ چرا؟ چون جلوى عقل و بينش آن ها را دشمن گرفته بود. در زمانى تابلوهايى در خيابان ها زده بودند كه در آن ها بر روى سين خانمى با پستانى بى شير، بچه لاغر اندامى در حال مرگ بود و زير آن تابلوها نوشته بود: «كمك كنيد! هم نوعان شما در آفريقا گرسنه اند.» آفريقا چندين هزار معدن دارد كه اگر در دست خودشان بود، آنان ثروتمندترين ملت دنيا بودند. چرا حالا بيچاره و گرسنه اند؟ چون جلوى عقلشان را گرفتند و به آن ها حقّ تعقّل و تفكّر و حقّ علم ندادند. چنين انسان هايى حقّ بيدار شدن و حقّ كار و كسب ندارند، و در عوض، هر چند قانون جهانى مى گويد كه انسان بايد كسبى بكند كه به ديگران لطمه نزند، ولى آن ها حالا دارند با مجوّز قانونى كارخانه اى مى سازند كه روزى صد و پنجاه هزار شيشه عرق، دويست هزار ودكا و بيست هزار بطرى شراب، درست مى كنند تا برخى از انسان ها آن ها را بخورند و مست شوند و سپس به زن ها تجاوز نمايند، ولى آن ها حقّ چنين كسبى را براى خود قايلند. در حالى كه خود جهان فرياد مى زند، هيچ انسانى حقّ چنين كسبى را ندارد، اما گروهى دارند چنين كسبى مى كنند. به نام سينما فيلم هايى مى سازند كه زن و بچه شما را كم كم آلوده مى كنند و اخلاق، عقل، غيرت، فضيلت و شرف را از آن ها مى گيرند. آن ها به طور قانونى چنين حقّ كسبى دارند، در حالى كه خود دنيا مى گويد: اين كارها را نكنيد، بد است، و كسب هاى نامشروع را انجام ندهيد.
اكنون همه ملل در سازمان ملل متحد مى گويند: اسرائيل بايد صحراى سينا را خالى كند، و فقط آمريكا مى گويد، من حقّ وِتُو و مصونيت دارم و مى توانم جلوى اين قانون را بگيرم. چين هم مى گويد: من حقّ وتو دارم. تمام جهان مى گويند: آرى، چين به خاطر قدرتش حقّ وتو دارد. الان اگر انگلستان، فرانسه و شوروى بخواهند قانونى را عادلانه وتو كنند، مى توانند. آيا با قايل شدن به چنين حقى براى اين كشورها در مقابل قانون، مى شود گفت، هم كشورها در برابر قانون مساوى هستند؟! آيا با وجود چنين حقى واقعاً در جهان، فقير و غنى در برابر قانون يكسان مى باشند؟ بعد از قابيل تا به حال، به غير از انبيا عليهم السلام، همه مى گفتند، ما محتاج به قانون هستيم، و اين قوانين را درست كردند.
منبع : پایگاه عرفان