قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

احترام گذاشتن على عليه السلام به مردان خدا

 

تيرهاى چوبى سقف مغازه اى شكسته بود و صاحبش براى ترميم آن سقف پول نداشت و براى تأمين پول آن خرمافروشى مى كرد. عليعليه السلام، گوهر دوم عالم خلقت، هر وقت خسته مى شد، در اين مغازه مى آمد و مى گفت: ميثم جان! آمدم تو را ملاقات كنم، خسته شده ام.

شما چه مردان عالى قدرى بوديد كه على عليه السلام وقتى شما را مى ديد، غم و غصه اش برطرف مى شد.

قبيله اى در زمان على عليه السلام به نام قبيل بنى شاكر بودند، عدد اين ها به هزار نفر نمى رسيد.

اميرمؤمنان عليه السلام روزى بر روى منبر به مردم فرمود: و الله قسم! اگر عدد قبيله بنى شاكر به هزار نفر مى رسيد، تا روز قيامت، آن طورى كه بايد خدا در زمين عبادت بشود، عبادت مى شد.

اين قبيله آن قدر با ارزش بودند. حالا در كشور شيعه، ميليون ها نفر جمعيت شايد صبح حاضر نيستند بلند شوند و بگويند: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ  مردم از خدا بدشان مى آيد، و اگر بدشان نمى آمد، آثار اعمال آن ها اين نبود.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه