قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نعمت‏

 

منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد دو

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

كلمه نعمت از نظر ادبى به ياء متكلم اضافه شده و به اين حقيقت اشعار مى دهد كه نعمت فقط آفريده خداست و دهنده و عطا كننده آن به انسان هم فقط خداست و احدى در ساخت و پرداخت آن سهم و نصيب مستقلى ندارد.

ياد نعمت اگر يادى با دقت عقلى و يادى همراه با انصاف باشد، بى ترديد انسان را به ياد منعم و احسان و لطف و محبت او مى اندازد، و ياد منعم آدمى را به فضاى يا عظمت سپاسگزارى سوق مى دهد و در اين صورت است كه انسان چون در همه لحظات غرق انواع نعمت هاست با همه وجود ياد منعم است و از طريق قدرت اين ياد به سپاس گزارى كه در حقيقت هزينه كردن نعمت ها در عبادت رب و خدمت به خلق است اشتغال مى يابد نعمت در اين آيه شريفه شامل نعمت هاى مادى حق از قبيل من و سلوى و نعمت هاى معنوى حق از قبيل نبوت موسى، نزول تورات و آزادى از فراعنه و ستم هاى جانكاه آنان است.

نعمت هائى كه سبب وحدت و عزت و كرامت و فضيلت اين قوم شد، و ياد اين نعمت ها و آثارش براى اين است كه اين لجبازان و ستمكاران وضع فعلى خود را كه وضعى ذلت بار و ناامن، و فضاى بدبينى و كينه جهانيان به آنان است با روزگار ايمان و عزت و وحدت و كرامتشان مقايسه كنند و با اين مقايسه علل آن عزت و خوشبختى و اين نكبت و ذلت را در يابند.

 

چهار حقيقت بسيار مهم

قرآن مجيد از نظر كلى نعمت هاى حق را در چهار بخش اصولى بيان مى كند:

 

1- كمال نعمت و جامعيت آن

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً «1»

آيا ندانسته اند كه خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين مسخر و رام شما كرده است و نعمت هاى ظاهرى و مادى و معنوى اش را كامل و جامع به شما ارزانى داشته است؟

آرى سفره نعمت مادى و معنوى حق بر همگان جامع و كامل است و راه هزينه كردن هر نعمتى را هم اسلام به انسان راهنمائى نموده، كه اگر همه نعمت ها در همان جائى كه بايد هزينه شود هزينه گردد فضاى زندگى دنياى مردم هم چون فضاى بهشت آميخته با امنيت و رفاه و آسايش خواهد شد.

كامل بودن نعمت هاى مادى و معنوى حق به شكلى اتمام حجت خدا بر بندگان است تا در قيامت نسبت به نواقص و كاستى هاى اعتقادى و عملى و اخلاقى خود عذر و بهانه اى نداشته باشند.

نعمت هاى آشكار و مادى در جهت رشد و تربيت جسم و آسايش و رفاه حيات مادى و نعمت هاى معنوى حق چون عقل و قرآن و نبوت و ولايت و فطرت و وجدان در جهت رشد و تربيت روحى و انسانى به انسان عنايت شده است، اين خود انسان است كه بايد با كمك گرفتن از هدايت الهى هر دو نوع نعمت را در جهت كمال جسمى و روحى خود بكار گيرد.

 

2- تعداد نعمت

راستى كيست كه كدام قدرت و كدام ماشين حساب است كه بتواند نعمت هاى حضرت حق را كه در حيات و زندگى كاربرد دارد بشمارد.

تعداد قطرات باران، برف، تگرگ، تعداد برگ هاى سبز درختان و نباتات و فعاليت هاى آنها در تأمين حيات، تعداد دانه ها و حبه ها و حصه ها، تعداد گندم و جو و ساير حبوبات، قطرات آبى كه درياها، رودها، چشمه ها را تشكيل مى دهند، تعداد ذرات خاكى كه در به وجود آمدن گياهان كاربرد دارند، تعداد حيوانات برى و بحرى و هوائى كه براى بپا بودن خيمه حيات در كارند، تعداد اتم ها و ذراتى كه پيكر همه موجودات و عوامل دست اندركار زندگى و هستى را تشكيل مى دهند، تعداد سلول هائى كه بدن انسان به وسيله آنها سرپاست و .... شمارش اين نعمت ها از عهده كه برآيد، و چه كسى از شكر و سپاس اين همه نعمت ها بدرآيد؟!

در اين زمنيه به جايگاه دو سه نعمت و كاربرد آنها در زندگى و حيات توجه كنيد:

ماشين مغز از نظر علم حيرتانگيزترين ماشين هاست و وظايفى را انجام مى دهد كه پرقدرت ترين ماشين هاى ساخته بشرى از انجام دادن آنها ناتوان است.

يكى از وظائف مغز ثبت و ضبط وقايع گوناگون است كه نيروى حافظه را تشكيل مى دهد، حافظه انسانى فقط به قسمت كوچكى از مغز ارتباط دارد براى قدرت حافظه مثالى آورده اند:

فرض كنيم مردى پنجاه سال از عمرش گذشته باشد بخواهد خاطرات خود را بدون كم و زياد بنويسد براى درج اين خاطرات معادل صدوشصت ميليون نسخه روزنامه به قطع بزرگ كه در بيست صفحه و سراسر با حروف ريز چاپ شده باشد نياز خواهد بود!

مكانيسم به يادآوردن خاطرات گذشته از بسيارى جهات مانند نوارهاى ضبط صوت است، فرقى كه دارد آن كه نوارهاى مغز به قدرى ظريف و حساس است كه با نوارهاى معمولى نمى توان تطبيق كرد، نيروى برق نوارهاى مغز از اعصاب بدن تأمين مى شود و هيچ گونه احتياج به چرخيدن ندارد.

مطابق حساب دقيق اگر بخواهند ماشينى بسازند كه كم و بيش كار يك مغز انسانى را انجام دهد، مى بايستى دستگاهى دو برابر بزرگ ترين ساختمان هاى جهان تهيه كنند و براى تهيه نيروى برق آن تمام برق حاصله از بزرگ ترين آبشار جهان را به آن اختصاص دهند و چون ناگزير لامپ هاى الكترونى و سيم هاى اين ماشين گرم مى شود بايد تمام آب آن آبشار براى خنك كردن آن گرداگرد ماشين بگردد و با اين همه كار ماشين اختراعى نخواهد توانست تمام وظايف مغز يك انسان معمولى را از نظر تفكر انجام دهد.

دانش و قدرت و حكمت او بزرگ ترين كارخانه جهان و دقيق ترين كارخانه جهان را در اين حجم كوچك «كه داراى 14 ميليارد سلول است» قرار داده است!

آيا اين كار بزرگ ترين شاهكار آفرينش نيست؟

آيا اين نشانه دانش بى انتها و قدرت نامحدود او نيست؟! «2» غذائى كه خورده مى شود داراى موادى گوناگون و اجزائى مختلف است، اعضاى پيكر ما نيز گوناگون و مختلف هستند و هر عضوى از آنها غذائى مخصوص به خود لازم دارد و غذاى اين عضو به درد آن عضو نمى خورد.

غذائى كه داخل پيكر انسان مى شود تجزيه مى گردد، به رنگ هاى گوناگون در مى آيد، غذاى هر عضوى درست مى شود و خدمت آن عضو تقديم مى گردد تا ايشان ميل فرموده نقيصه اى را كه بر اثر حرارت غريزى براى ايشان پيدا شده جبران كنند.

در اين پيكر كوچك چند كارخانه شيميائى و مكانيكى و چند آزمايشگاه موجود است؟ مهندسان و كارگران اين دستگاه ها كيانند و چند تن هستند، متخصصين اين دستگاه ها در كدام دانشگاه تحصيل كرده اند كه هرگز اشتباه نمى كنند و هيچ يك از تجزيه هاى آنها خطا نمى شود و همه مواد را مى شناسند.

مأموران ايصال غذا به هر عضو چگونه اشتباه نمى كنند كه غذاى اين عضو را به عضوى ديگر بدهند؟ اين اعضا چگونه غذاى خود را مى شناسند كه غذائى ديگر را نمى خورند، اينها پرسش هائى است كه همه كس از پاسخ آنها ناتوان است، پاسخ قطعى آن است كه سازنده اى دانا و گرداننده اى بسيار توانا همه اين كارها را انجام مى دهد كارهائى كه عقل و علم بشر در برابر انجام دهنده اش سر تعظيم فرود مى آورد. «3»

انسان وقتى كه به مجموعه اى از كابل هاى پيچيده و تو در توى مراكز تلفن بر مى خورد غرق در شگفتى مى شود كه چگونه هزاران تلفن در يك دم همه با هم سخن مى گويند بدون اين كه يكى با ديگرى اشتباه شود لذا انسان به مهندسان عالى مقامى كه چنين دستگاه عظيم و دقيقى را ساخته اند آفرين مى گويد.

ولى دستگاه اعصاب پيكر انسان به مراتب پيچيده تر و تودرتوتر از يك مركز تلفن شهرهاى بزرگ است.

اين دستگاه عظيم و دقيق عصبى، روز و شب ميليون ها پيام از ميلياردها سلول مى گذراند و حركات قلب و دست و پا و تنفس را تنظيم مى كند.

اگر اين ارتباطات منظم در پيكر انسان برقرار نبود بدن انسان از توده هاى درهم و برهم و سلول هاى آشفته تشكيل مى شد.

آيا مى دانيد كه زبان داراى سه هزار جوانه چشائى است كه هر كدام آنها به وسيله عصبى با مغز مربوط است؟

آيا مى دانيد كه گوش ها داراى يك ميليون سلول شنوائى هستند؟ انتهاى سلول هاى عصبى در گوش داخلى فركانس هاى صوتى را گرفته و به ارتعاش در مى آيند آيا مى دانيد كه هر چشمى داراى 130 ميليون گيرنده نورانى است كه احساس هاى نورانى گرفته شده را به مغز مى رسانند بنابراين دو چشم داراى 260 ميليون گيرنده نورانى است.

پوست داراى يك شبكه وسيع گيرنده است، اگر جسمى گرم را به پوست نزديك كنند يكى از سى هزار گيرنده حرارتى آن زنگ اعلام خطر را به صدا در مى آورد. به علاوه پوست داراى 250 هزار سلول حساس سرما و پانصد هزار سلول لمسى است.

جريان عصبى در هر ساعت بيش از سه هزار كيلومتر طى طريق مى كند. آيا دستگاه به اين عظمت و به اين دقت كه هرگز اشتباه نمى كند نشانه سازنده اى عظيم در دانش، عظيم در قدرت، عظيم در حكمت عظيم در رحمت نيست؟ «4» ريه ها در يك دوره زندگى معتدل در حدود پانصدميليون بار عمليات قبض و بسط را انجام مى دهند.

در جهاز تنفس، صدها هزار غده وجود داردكه از آن مايعى چسبنده ترشح مى شود كه ذرات زيان دارى كه در گرد و خاك وجود دارد و همراه نفس داخل بدن مى شوند جذب مى كند، اگر اين مايع نبود ذرات مزبور در ظرف چند لحظه لوله هاى تنفس را مى بستند و منجر به مرگ مى شد.

در لوله هاى تنفس موهاى بسيار باريكى وجود دارد كه آنجا را پيوسته تميز و پاكيزه مى كنند، اين موها در ظرف يك ثانيه دوازده بار تمام لوله ها را جاروب مى كنند و ذرات زيان بخش را به جهاز هاضمه مى رسانند در آنجا تأثير خود را از دست مى دهند.

لوله هاى تنفس هوا را به 750 ميليون كيسه ريوى مى رسانند كه در آن كربن و اكسيد خون به اكسيژن حيات بخش تبديل مى شود.

حكيم و توانا و دانائى كه موجودى مى آفريند از هر ناحيه اى خطر مرگ را از وى دفع مى كند هر چند خود آن موجود خطرها را تشخيص ندهد. «5»

اكنون پس از توجه به گوشه اى از نعمت هاى حق كه در ساختمان برخى از آنها عدد ميليونى به كار رفته به اين آيه شريفه كه شمردن نعمت ها را غير ممكن مى داند عنايت كنيد.

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ: «6»

اگر به شماره كردن نعمت هاى خدا اقدام كنيد نمى توانيد آنها را به شماره آوريد، بى ترديد انسان در برابر اين نعمت هاى بى شمار و خداى نعمت دهنده بسيار ستمكار و فوق العاده ناسپاس است.

 

3- تبديل نعمت

وجود مقدس نعمت دهنده، هدف از اعطاى نعمت را هزينه كردن آن در عبادت و بندگى رب و خدمت به خلق قرار داده است، كه اگر نعمت بدين گونه هزينه شود سعادت دنيا و آخرت انسان تضمين مى گردد و حيات فرد و خانواده و جامعه قرين امنيت و آسايش و راحت مى شود. ولى با كمال تأسف اين نعمت هاى بى شمار و عظيم به دست بسيارى از مردم نادان و غافل و مغرور و متكبر از هدف پاك و عالى اش منحرف و تبديل به ناسپاسى و كفر و گناه و معصيت و فساد و جنايت مى شود قرآن در اين زمينه مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ: «7»

آيا كسانى كه نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت در آوردند نديدى؛ سراى هلاكت و نابودى همان دوزخى است كه در آن وارد مى شوند و بد قرار گاهى است.

اى كاش جامعه انسانى هم چون انبياء الهى و امامان و اولياء حق به تبديل نعمت ها به امور مثبت و باارزش بر مى خاستند.

آنان نعمت را در كارگاه وجودشان قرار مى دادند و انرژى گرفته شده از نعمت را تبديل به تعقل و انديشه و عبادت رب و خدمت به خلق و اولاد صالح و شايسته مى نمودند.

انرژى گرفته شده از نعمت به وسيله اميرالمؤمنين (ع) تبديل به عبادت هاى خالصانه بى نظير و تهجد و مناجات شبانه و دعاى كميل و صباح و نهج البلاغه و در بخش ديگر از چكيده آن نعمت ها فرزندانى چون حضرت حسن و حسين و زينب و قمر بنى هاشم به وجود آمد.

نوح در حدود نهصد و پنجاه سال زيست و ذره اى از نعمت خدا در كارگاه وجودش هدر نرفت، او در تمام عمر پربركتش جز عبادت و خدمت و مهرورزى به مردم و هدايت آنان كارى انجام نداد.

 

4- يادآورى نعمت

البته درباره يادآورى نعمت ها و توجه به آن ها و آثار اين يادآورى و توجه به خواست خدا در آياتى كه مسئله يادآورى در آن مطرح است و در آينده مورد شرح و توضيح قرار خواهد گرفت مسائل مهمى خواهد آمد.

فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ: «8»

پس نعمت هاى خدا را ياد كنيد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا مكنيد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ... «9»

اى اهل ايمان نعمت هاى خدا را بر خود ياد كنيد.

 

وفاى به عهد

در آيه شريفه مورد بحث خداى مهربان به بنى اسرائيل مى فرمايد:

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ

و به عهدم وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم.

عهد خدا در ميان بندگان مصداق اتم و اعظمش نبوت پيامبران و كتاب آسمانى است، وفاى به اين عهد عبارت از ايمان به انبيا و كتاب الهى و اقتداى خالصانه به پيامبران و اجرا كردن آيات كتاب خداست، و عهد بندگان نسبت به خدا اجابت دعاى آنان و قرار دادنشان در قيامت در نعمت ابد بهشت و دار كرامت است.

وفاى خدا به عهد بندگان كه اجابت دعا و وارد كردنشان به بهشت عنبر سرشت است حتماً مشروط به وفاى بندگان به عهد خداست و در اين مرحله يك طرفه بودن هيچ جايگاهى ندارد، اگر بندگان به عهد خدا كه در معناى گسترده اش كتاب الهى و نبوت و امامت و ولايت است وفا نكنند بر خدا نيست كه به عهد بندگان كه اجابت دعا و بردنشان در بهشت است وفا كند، وفاى خدا به وفاى بندگان گره خورده و راه ديگرى وجود ندارد.

چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى

كه يك سر مهربانى درد سر بى اگر مجنون دل شوريده اى داشت جدل ليلى از او شوريده تر بى ج باباطاهر در اين زمينه به روايات بسيار پرقيمتى كه در معتبرترين كتاب ها آمده توجه كنيد.

صدوق به اسنادش از ابن عباس روايت مى كند كه پيامبر اسلام فرمود: خدا أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ را نازل فرمود: به خدا سوگند آدم از دنيا رفت در حالى كه از قومش وفاء به فرزندش شيث را تعهد گرفت و قوم او نسبت به شيث وفا نكردند، و نوح از دنيا رفت در حالى كه از قومش نسبت به سام وصى اش پيمان گرفت ولى امتش به عهدش وفا نكردند، و ابراهيم از دنيا رفت در حالى كه از قومش نسبت به اسماعيل تعهد گرفت ولى امتش به اسماعيل وفا نكردند و موسى از دنيا رفت در حالى كه از امتش نسبت به وصى اش يوشع بن نون پيمان گرفت ولى امتش به آن پيمان وفا نكردند و عيسى به آسمان بالا برده شد و از قومش براى شمعون بن حمون الصفا تعهد گرفت ولى امتش به عهد گرفته شده وفا نكردند، و من به همين نزديكى ها از شما مفارقت مى كنم و از ميان شما مى روم و استوار و محكم نسبت به ولايت على به شما سفارش مى كنم، ولى برايم روشن است كه شما هم در پيمان شكنى به همان راهى مى رويد كه امت هاى گذشته رفتند، شما به مخالفت و سرپيچى از وصى من برمى خيزيد و به اين عهدى كه با شما مى كنم وفا نخواهيد كرد!!

آگاه باشيد من عهدم را نسبت به ولايت على با شما تجديد مى كنم هر كس اين عهد را بشكند به زيان خود شكسته است و هر كس به عهدى كه خدا بر آن تعهد گرفته وفا كند يقيناً پاداش عظيمى به او مى دهند.

اى مردم على رهبر و امام و خليفه بر شما پس از من است او وصى و وزير و برادر و همسر دخترم و پدر فرزندانم و صاحب شفاعت و حوض من است، هر كس از على سرپيچى كند يقيناً از من سرپيچى كرده و هر كس نسبت به من عصيان ورزد خدا را معصيت نموده است.

و هر كس از على پيروى كند از من پيروى كرده و هر كه از من پيروى كند از خدا اطاعت كرده است.

اى مردم هر كس در سخنى يا عملى على را رد كند تحقيقاً مرا رد كرده است و هر كس مرا رد كند خدا را بر فراز عرش رد كرده است.

اى مردم هر كس به جاى على رهبر و پيشوائى انتخاب كند پيامبرى را به جاى من انتخاب كرده و هر كس به جاى من پيامبرى انتخاب كند پروردگارى را به جاى خدا انتخاب كرده است. اى مردم على سيد اوصياء و پيشواى آبرومندان و مولاى مؤمنان است دوستدار او دوستدار من و دوستدار من دوستدار خدا است، و دشمن على دشمن من و دشمن من دشمن خداست.

اى مردم به عهد و پيمان خدا نسبت به على كه ولايت و امامت او بر شماست وفا كنيد تا خدا در قيامت نسبت به وارد نمودنتان به بهشت وفا كند. «10» محمدبن ابى عمير از جميل دراج روايت مى كند كه مردى به حضرت صادق (ع) گفت:

«جعلت فداك ان الله يقول: «ادعونى استجب لكم» و انا ندعو فلايستجاب لناء؟ قال لانكم لاتفون بعهده وان الله يقول اوفوا بعهدى اوف بعهدكم والله لووفيتم الله لو فى الله لكم:» «11»

فدايت گردم خدا مى فرمايد: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم و ما خدا را مى خوانيم ولى دعايمان مستجاب نمى شود فرمود: براى اينكه شما به عهد خدا وفا نمى كنيد در حالى كه خدا فرموده: به عهدم وفا كنيد تا به عهدتان وفا كنم، به خدا سوگند اگر شما نسبت به خدا وفادار بوديد، حتماً خدا هم نسبت به شما وفادار بود.

از حضرت صادق (ع) روايت شده:

«القرآن عهدالله الى خلقه:» «12»

قرآن عهد خدا به سوى بندگان است.

از صريح اين روايات كه در كتاب هاى با ارزش و معتبرى چون معانى الاخبار، كافى، تفسير على بن ابراهيم، و تفسير نورالثقلين نقل شده به روشنى استفاده مى شود كه عهد خدا در ميان مردم نبوت، ولايت، كتاب هاى آسمانى و عهد مردم نسبت به حق اجابت دعا و ورودشان به شرط وفاى به عهد خدا به بهشت قيامت و دار كرامت است.

 

ترس از خدا

در آيه شريفه مورد بحث آمده:

وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ

فقط از من بترسيد.

رهبت از نظر لغت ترسى است كه انسان را از دچار شدن به عقوبت فرارى مى دهد. «13» به كار گرفتنش در اين آيه به اين معناست كه از عقوبت و كيفر من نسبت به نقض پيمان و شكستن عهد بترسيد آنگونه بترسى كه شما را از دچار شدن به عذاب دوزخ فرارى دهد.

ترس از حضرت حق از بهترين زمينه هاى وفا به عهد حق است، كسى كه محروم از اين حالت با ارزش نفسانى است يقيناً به هيچ عهدى از عهود خدا وفا نخواهد كرد و نهايتاً دچار عذاب ابد خواهد شد.

آيه شريفه خطاب به يهود زمان پيامبر و پس از پيامبر است و روى اين حساب بايد گفت: عهد مطرح در آيه شريفه «عهدى» بر پايه رواياتى كه به عنوان توضيح آيات قرآن در معتبرترين كتاب ها نقل شده و بخشى از آن در سطور گذشته ذكر شده عبارت از نبوت پيامبر و قرآن مجيد و ولايت على (ع) است كه نقص و شكستن عهد خدا بى ترديد سبب عذاب ابد قيامت و كيفر شديد خداست.

در آيه بيست و هفتم سوره مباركه بقره آمده نقض و شكستن عهد خدا موجب بر باد رفتن همه سرمايه هاى وجودى انسان است اولئك هم الخاسرون و در سوره مباركه رعد درباره عهد شكنان آمده است:

أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

اينانند كه براى آنان لعنت و فرجام بد ودشوارتر سراى آخرت است.

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- لقان، آيه 20.

(2)- نشانه هائى از او، 144.

(3)- نشانه هائى از او، 58.

(4)- نشانه هائى از او، 130.

(5)- نشانه هائى از او، 197.

(6)- ابراهيم، آيه 34.

(7)- ابراهيم آيات 29- 28.

(8)- اعراف، آيه 74.

(9)- احزاب، آيه 9.

(10)- نورالثقلين، ج 1، ص 60، حديث 159- معانى الاخيار ص،

(11)- على ابن ابراهيم، ج 1، ص 46- نورالثقلين، ج 1، ص 61، حديث 162.

(12)- كافى ج 2، ص 609، حديث 1.

(13)- فروغ الغات 119.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه