قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ظهور ماركس و انگلس‏

 

 

در اين صحنه جنگ كه براى نجات از تمام مظالم بود، دو نفر يهودى به نام ماركس و انگلس پيدا شدند كه مى گفتند: مشاعر احساسات، افكار عقل، راهنماى تعيين خود انسانى نيست، بلكه خود انسانى در تحت تسلّط جبر تاريخ و اقتصاد؛ يعنى همان شكم، اجتماع و محيط، سازند افكار و مشاعر و احساسات است. بحث خيلى سختى است. گفتند: تعيين كنند خودِ انسانى، عقل و مشاعر و عواطف و احساسات نيست، و اين ها همه دروغ است، بلكه خود انسانى در گرو جبر تاريخ، اجتماع و اقتصاد، تعيّن حياتى پيدا مى كند، و اين گونه، براى نجات از تمام مظالم تاريخ، مكتب كمونيستى پيدا شد. اين مكتب مى گفت: حكومت مردم بر مردم چيست؟ همه اين حرف ها را بايد كنار گذاشت. علم، دولت و ملت يعنى چه؟ تمام اين ها خيانت، ظلم و جنايت است، و بشر در سيطر تكامل و جبرِ تاريخ، جبرِ اقتصاد و جبرِ اجتماعى قرار دارد، و ما بايد يك دنيايى بسازيم كه در اين دنيا اولين فردِ دولت با آخرين فرد ملت در لباس، خوراك، خانه و زندگى يكى باشند. كمونيست ها در اين مطالب دروغ گفتند، و آن ها هم پرد ديگرى از امپرياليسم هستند.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه