شخصيت زن در پرتو ايمان
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلا و السلام على محمّد و اهل بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين .
يكى از مسايل بسيار مهمى كه قانون گذارى قرآن مجيد در زمان نزولش به آن عنايت و توجّه مخصوص داشت، مسأل حقوق زن بود.
در دنيايى كه قرآن مجيد نازل مى شد، جنس زن در هيچ يك از شؤون حياتى، داراى حق نبود و از تمام بهره هاى عالى انسانى و حقوقى محروم بود. براى آشنايى با رفتار و كردار دنيا با جنس زن قبل از نزول قرآن، لازم است به اوضاع زندگى زن در چند كشور متمدن و مهم جهان در آن زمان، اشاره شود. البته، آن كشورهايى كه در آن وقت، تقريباً گلِ سر سبد تمام كشورها بودند. اين كشورها عبارتند از: يونان، ايتاليا، ايران، چين، هندوستان، و كشورهايى مشابه اين كشورها.
نخست نگاهى كوتاه داريم، به چهره زندگى زن را در اين كشورها در آن زمان، و سپس بعد از بيان حقّ زن در آيين اسلام، آن را با حقوق زن در اين كشورها، مقايسه مى كنيم تا موقعيت برتر اسلام از نظر حقوقى در اين رابطه معلوم گردد.
وضعيت زن در كشورهاى مختلف
1. يونان
اما يونان در آن زمان، سرزمين علم، حكمت، فلسفه، ورزش، تحقيق، تعليم و تدريس بود. يونان يعنى كشور سقراط «1»؛ يعنى مركز به وجود آورند زيمقراطيس «2»؛ يعنى محل نشو و نماى طالس ملطى «3»، افلاطون «4»، جالينوس «5»، ارسطو «6». مقدس ترين مراكز
______________________________
(1) پى نوشت
1. سقراط (حدود سال هاى- ق. م): پدر علم فلسفه، با نحو تدريس سوفسطائيان مخالفت كرد. سوفسطائيان، به شاگردان خود مى آموختند كه چگونه در مباحثات، به سوالات مختلف جواب هاى زيركانه اى بدهند. سقراط شاگردانش را تشويق مى كرد تا در دنياى اطراف خود، جستجو كرده و مطابق با نداى وجدان خود، زندگى كنند، حتى اگر اين كار، آن ها را در جهت مخالف با حكام كشور قرار دهد. سقراط هيچ اثر مكتوبى از خود بر جاى نگذاشت، اما تعدادى از مباحثات وى با ساكنين آتن توسط شاگرد معروفش افلاطون (- ق. م) و نيز كسنوفون (- ق. م) به طور مكتوب ثبت شده اند. محكمه آتن سقراط را محكوم به مرگ كرد. او پس از اين كه وصيت هايش را كرد، جام زهر را به آرامى سركشيد و پس از دقايقى جان سپرد. منبع: دانشنام آزاد، با تلخيص
(2) 2. دِموكريت يا ذيمقراطيس يا دموكريتوس (Democritus( از فيلسوفان يونانى بود. دموكريت به سال قبل از ميلاد در شهر آبدر به دنيا آمد. او سفرهاى بسيار نمود و پنج سال با مهندسان مصرى كار كرد. دموكريت نخستين كسى بود كه از اتم سخن گفت و آن را جزو بخش ناپذيرى دانست كه دنيا از آن ساخته شده است. آثار دموكريت كه در عهد عتيق شهرت فراوان يافته بود، به دست ما نرسيده است. او در يونان باستان به عنوان «فيلسوف خندان» معروف بوده است؛ چون بر ارزش شادمانى تأكيد مى كرده است. منبع: دانشنام آزاد، با تلخيص
(3) 3. طالس: او نخستين متفكر و فيلسوف يونانى در نيمه دوم قرن هفتم پيش از ميلاد است. او از پدر و مادرى فينيقى در شهر ميلتوس به دنيا آمد. طالس پس از پيش بينى كسوف سال پيش از ميلاد، به عنوان يك مرد دانشمند شناخته شد. وى نخستين كسى است كه دانش هندسه را از مصر به يونان آورد. مهم ترين نكته اى كه به وى نسبت مى دهند، اين است كه دو مثلت مساوى يكديگرند، اگر يكى از ضلع هاى آن ها و دو زاويه مجاور آن با هم مساوى باشند. طالس، نه به خاطر پاسخ هايى كه به برخى مسايل داده، بلكه بيش تر به لحاظ پرسش هايى كه طرح كرده است، در تاريخ فلسفه به جايگا رفيعى دست يافته است. منبع: روزنامه شرق با تلخيص
(4) 4. افلاطون: افلاطون يا فلاطون، دومين فيلسوف از فيلسوفان بزرگ سه گانه (سقراط، افلاطون و ارسطو) يونانى است. در ميان اين سه، او بود كه پايه هاى فلسفى فرهنگ غرب را بنا گذاشت. تأثير او بر فلسفه اسلامى نيز قابل توجه است. افلاطون در آتن به سال قبل از ميلاد در يك خانواده متشخص آتنى متولد شد. وى در بيست سالگى براى تكميل معارف خود شاگرد سقراط شد. اين مصاحبت و شاگردى به مدت ده سال ادامه يافت. پس از اعدام سقراط به سال، افلاطون آتن را ترك كرد .. افلاطون در سال پيش از ميلاد آكادمى را در مكانى به همين نام بنا كرد تا به طور جامع به آموزش حكمت و تحقيق در اين زمينه بپردازد. ارسطو به مدت سال شاگرد آكادمى و پس از آن استاد بود. در آكادمى رشته هاى مختلفى، شامل ستاره شناسى، زيست شناسى، هندسه، اخلاق و كلام تدريس مى شد. مهم ترين كتابى كه از افلاطون به جاى مانده رسال جمهور است. رسال جمهور، هنر و زيبايى را از ديدگاه افلاطون و سقراط به بهترين وجه نشان مى دهد. افلاطون در سال مُرد منبع: ويكى پديا، دانشنامه آزاد با تلخيص
(5) 5. جالينوس (- م): او از پزشكان يونان باستان بود. ديدگاه هاى او بيش از هزار سال ديدگاه چيره در پزشكى اروپا بود. جالينوس اهل پرگامون يونان (برگاماى كنونى در تركيه) بود. وى هشتمين و آخرين طبيب بزرگ است، و نه تنها كسى به پايه او در علم نرسيد، بلكه هيچ كس به مقام علمى او نزديك نگرديد. از آغاز پيدايش پزشكى تا آن زمان، سوفسطائيان در آن فن اختلاف بسيارى پديد آورده و محاسن آن را از بين برده بودند. او بر ضدّ آنان قيام كرد و گفت آنان را ابطال نمود و دانش بقراط را زنده ساخت و بر كتب از دست رفته او، شروحى نوشت. او كتاب هاى بسيار در كشف حقايق فن پزشكى تاًليف كرد. جالينوس، به قولى تا حدود چهارصد كتاب تاًليف كرد كه بخشى از آن ها در آتش سوزى نيايشگاه صلح از ميان رفت. نام جالينوس به خاطر شهرت وى، در ادبيات فارسى رواج يافته است:
وگر خود علم جالينوس دانى چو مرگ آمد به جالينوس مانى نظامى
منبع: ويكى پديا، دانشنامه آزاد با تلخيص
(6) 6. ارسطو: او در سال (قبل از ميلاد) در خانواده اى ثروتمند از اهالى استاگيرا، شهرى در شمال يونان، به دنيا آمد. در سالگى به فرهنگستانى به نام آكادمى افلاطون در آتن فرستاده شد و سال در آن جا درس خواند و تدريس كرد. در، آموزشگا خود در آتن را به نام لايسيوم تأسيس كرد. او كه يكى از مهم ترين فيلسوفان غربى به حساب مى آيد. شاگرد افلاطون و آموزگار اسكندر مقدونى بود. تاليفات او در زمينه ها و رشته هاى گوناكون من جمله فيزيك، متافيزيك، شعر، زيست شناسى، منطق، علم بيان، سياست، دولت و اخلاق بوده اند. ارسطو فلسفه را به عنوان «دانش بودن» تعريف مى كرد. ارسطو را مى توان از نخستين فيلسوفان تحليلى دانست. وى هم چنين واضع منطق نيز هست. آثار ارسطو بسيار متنوع بوده و شامل جميع معارف و علوم يونانى (جز رياضى) است كه از آن جمله، مى توان از فن شعر، فن خطابه، كتاب اخلاق، سياست، ما بعد الطبيعه نام برد. ارسطو با انتقاد از فرضيه مثل (Idea( فلسفه خود را آغاز مى كند. حقايق قابل ادراك وجود ندارند آنچه وجود دارد، مثال نيست، بلكه خرد و جزئى است. او سال بعد ()، در سالگى درگذشت. منبع: دانشنامه وكى پديا، با تلخيص
يونان آن زمان، سه مركز بود: معبد، براى عبادت، آكادمى، براى فراگيرى دانش، و دادگسترى، براى احقاق حق ضعيفان.
در اين كشور، اگر دخترى را كه شوهر مى دادند و او در سال اول، فرزندى كه مى زاييد، دختر بود، در دادگا آتن محكوم به پرداخت جريمه مى شد. اگر اين زن، در سال دوم هم دختر مى زاييد، در آن دادگاه، به دو برابر جريمه محكوم مى شد، و چنانچه در سال سوم، باز اين زن دختر مى زاييد، با حضور پدر و مادر آن زن و پدر و مادر داماد، در دادگسترى به دار كشيده مى شد.
2. چين
و اما در چين، وقتى درخانواده اى دخترى متولّد مى شد، در زمانى كه اين نوزاد دختر در دست قابله بود، طبق رسم هميشگى اين كشور، بلافاصله پدر اين نوزاد دختر، از بازار آهنگرها يك جفت كفش آهنى كه قالب آن انداز پاى اين نوزاد يك روزه بود، تهيه مى كرد، و هنوز لباس به تن اين نوزاد نپوشانده بودند، اين كفش آهنى را به پايش مى كرد و بندهايش را مى بست. اين دختر تا پانزده سال حق نداشت اين كفش را بيرون بياورد؛ براى اين كه پاى اين دختر رشد نكند؛ تا او يا در خانه بماند، و يا براى پراندن كلاغ و كبوتر، در كلبه اى در مزرعه بنشيند.
3. هندوستان
اما در هندوستان، دو قوم در هندوستان بودند. قوم اول، بت پرست بودند، و بتخان آن ها، در مركزى كه پيش خود آن ها مقدس بود، قرار داشت. هر سه سالى، يكبار، براى بتى كه در آن بتخانه است، قبيله بايد قربانى مى برد. قربانى عبارت بود از دخترى كه هيجده سالش تمام شده بود. در آن جا او را قربانى مى كردند تا قبيله به بت تقرّب پيدا كند.
الان هم كه دنيا، دنياى علم، نور، روشنفكرى قوم، تجدد و تمدن شده است، رسم دين و قاعد آيينى شان اين است كه اگر دخترى را شوهر دادند و آن شوهر به مرض، تصادف و حادثه از دنيا رفت، چه بچه دار باشند و چه نباشند، به دنبال جناز شوهر، دختر بايد تا كنار رودخانه مقدس بيايد، و براى اين كه بعد از اين مرگ، آن زن در آيينشان حقّ شوهر كردن ندارد، با طنابى آن زن جوان زنده را به مرد آن مرد مى بندند و هر دو را با هم آتش مى زنند و خاكسترشان را در رودخانه مى ريزند.
4. ايتاليا
و اما در ايتاليا (روم قديم)، اوضاع زن اين بود كه اگر شوهرى از دست زنش كدورت پيدا مى كرد، با كمك فرزندانش، آن زن را در خانه برهنه مى كرد. اين زن مى بايست به دستور شوهر سر پا مى نشست تا ديگِ روغن زيتون در حال جوشيدنى را بر روى سرش خالى مى كردند. دوم اين بود كه اگر پدرى در كار و كاسبى ضعيف مى شد و احتياج به پول پيدا مى كرد، به خانه مى آمد و دخترش را بر مى داشت و به بازار مى آورد و او را در معرض فروش مى گذاشت؛ دختر را مى فروخت و كمبود خرجش را رفع مى نمود و اين گونه زندگى اش را اداره مى كرد.
5. ايران
و اما در فرهنگ ايران، تا زمان بعثت پيغمبر صلى الله عليه وآله، زن ايرانى جزء اشخاص در آن جانداران زنده نبود؛ فرهنگ، يعنى كه توالد و تناسل دارند، مثل: آدم، گوسفند، شتر، گاو، و مانند اين ها، از اشخاص بودند و زن در اين فرهنگ، جزء اين اشخاص نبود، و حقّ ملكيت، كامل هم نداشت. در ايران فقط زن مى توانست مالك مالى شود كه قيمت آن از بيست من جو كمتر باشد؛ چنان كه به تاريخ مراجعه شود، زنان ايرانى دهقان، دامدار و چوپان بودند، و هزاران كار كوچك هم به عهد آن ها بود.
6. عربستان
اما در عربستان، دربار زنان برنامه هاى مختلفى را اجرا مى كردند:
برنام اول: وقتى دختر از مادر متولّد مى شد، فوراً او را زنده به گور مى كردند.
برنام دوم: وقتى دو عرب به همديگر مى رسيدند، دو جمله مى گفتند: از مركبم به نفعت پايين آمدم، و از مركبت به نفعم پايين بيا. اين دو جمله كه بين آن ها رد و بدل مى شد، آنان زنان خود را با همديگر عوض مى كردند؛ سه ماه، خانم اين عرب در رختخواب آن عرب ديگر بود، و سه ماه، خانم آن عرب پيش اين عرب بود.
برنام سوم: ده نفر جوان بودند، ولى هيچكدام قدرت ازدواج كردن نداشتند، بنا براين، همه آن ها با هم با يك دختر به صورت شريكى ازدواج مى كردند. سر سال كه آن دختر، بچه اى مى زاييد، آن ها مى رفتند قيافه شناسى مى آوردند. و آن ده مرد هم در اتاق مى نشستند. آن قيافه شناس بچه را نگاه مى كرد، و بعد آن را با قياف آن ده مرد ارزيابى مى كرد. جمجمه و قيافه بچه به قياف هر كس بيش تر شبيه بود، قيافه شناس مى گفت: آن كودك متعلق به او است، و آن فرد پدر بچه مى شد. بقيه مى ماندند تا سال ديگر كه آن دختر دوباره بچه دار شود.
حقوق زن در قرآن
اما همان وقت، قرآن زن را هم دوش مرد، انسان، مالك، واجب النفقه و وارث دانسته و عملش را در كاركرد مالى محترم مى داشت و ملكيتش را هم بى حد مى دانست؛ چنان كه ثواب نماز و روزه و حجّ زن را با مرد برابر تلقّى مى كرد. پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله شديداً با شيرخوارگاه به مخالفت برخاست، و تربيت بچه را بر عهد مادر خانه گذاشت، و رهبر اسلام به آن ها اعلام كرد: روزى كه بچه مى زاييد، از همان اول كه آن بچه در دامنتان شروع به شير خوردن مى كند، اگر قصدتان اين باشد كه آن فرزند متصل به امت اسلامى تربيت شود، تا دو سال بعد كه شير را قطع مى كنيد، پيش خدا، هر يك بار مكيدن آن كودك، برابر با آزاد كردن بنده اى از نسل حضرت اسماعيل عليه السلام است. «1»
اسلام اين چنين آمد و از مادران و تربيت شدگان خود، فاطمه، خديجه، زينب، كلثوم و سميه، محصولاتى، مانند: حسن، حسين، حبيب بن مظاهر، زهير، قمر بنى هاشم، محمد حنفيه و على اكبر گرفت. هم اين افراد، محصولات جنس زن بر اساس آئين اسلام است، اما در روزگار ما، زن ارزان تر از هم زمان ها است. اكنون تبليغات تجارى به وسيل خود زن، يا با تصويرش بر روى كالا، انجام مى گيرد و اين در حالى است كه در اسلام، از نظر ارزيابى، حقوق زن با حقوق مرد، در عبادت، اجر بهشت و نماز يكسان است.
نمونه هايى از زنان تاريخ اسلام
در آيين قرآن و روايات و اخبار، اسلام براى حقوق زن چيزى كم نگذاشته است، و زنانى تربيت كرد كه تاريخ عالم نمون آنان را نشان نمى دهد. چند نمونه مثال بزنم تا قدرت و قوت اسلام را در اين باره درك كنيم.
همسر ابوبكر، يكى از ارزنده ترين نمونه هاى تربيتى اسلامى است. اين زن از اين مرد فرزندى به نام محمد پيدا كرد. محمد در دامن علم حضرت على عليه السلام تربيت
______________________________
(1) 7. امالى شيخ صدوق، ص 411. متن روايت چنين است: عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم قَالَ: أَيُّمَا امْرَأَهٍ رَفَعَتْ مِنْ بَيْتِ زَوْجِهَا شَيْئاً مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ تُرِيدُ بِهِ صَلَاحاً نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهَا وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ لَمْ يُعَذِّبْهُ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم ذَهَبَ الرِّجَالُ بِكُلِّ خَيْرٍ فَأَىُّ شَىْ ءٍ لِلنِّسَاءِ الْمَسَاكِينِ فَقَالَ عليه السلام: بَلَى إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَهُ كَانَتْ بِمَنْزِلَهِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ كَانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا يَدْرِى أَحَدٌ مَا هُوَ لِعِظَمِهِ فَإِذَا أَرْضَعَتْ كَانَ لَهَا بِكُلِّ مَصَّهٍ كَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَكٌ كَرِيمٌ عَلَى جَنْبِهَا وَ قَالَ اسْتَأْنِفِى الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكِ.
شد. او بيست و هشت ساله بود كه او را به عنوان ارزنده ترين عاشق عليعليه السلام در كشور مصر كشتند «1» و بدنش را در پوست گاو گذاشتند و سوزاندند، و خاكسترش را به باد دادند. «2» وقتى محمد از دنيا رفت، على عليه السلام تا چند سال براى او گريه مى كرد. «3» محمد بن ابى بكر فرزند كوچكى به نام قاسم «4»، از خود به
______________________________
(1) 8. محمد بن أبى بكر (10- 38. ق.): محمد بن عبد الله (أبى بكر) بن عثمان بن عامر القرشىّ، التيمىّ، أبو القاسم المدنىّ، ربيبُ الامام علىّ، و أمير مصر من قِبله. ولد بين مكه و المدينه فى حجه الوداع (سنه 10)، و نشأ بالمدينه فى حجر أمير المؤمنين، و كان عليه السّلام قد تزوج أمّه أسماء بنت عُميس بعد وفاه أبيه. كان من أصفياء أصحاب الامام علىّ عليه السّلام، جريئاً فى الحقّ، موصوفاً بالعباده، و الاجتهاد، فكان يدعى (عابد قريش). شهد وقعه الجمل مع علىّ عليه السّلام، ثم ولى إماره مصر فى سنه سبع، و قيل: ثمان و ثلاثين.
أمره بتقوى الله بالسر و العلانيه، و خوف الله تعالى فى المغيب و المشهد، و أمره باللين على المسلم، و الغلظ على الفاجر، و بالعدل على أهل الذمه ... بعث معاويه عمرو بن العاص بجيش من أهل الشام إلى مصر، فالتقى هو و عسكر محمد بن أبى بكر و دارت معارك شديده انتهت بدخول ابن العاص مصر، فاختفى ابن أبى بكر، فعرف «معاويه بن خُديج السكونى» مكانه، فقبض عليه، و قتله، و دسّه فى بطن حمار ميت و أحرقه، و ذلك فى سنه ثمان و ثلاثين. فلما بلغ ذلك علياً عليه السّلام حزن عليه حتى رُئى ذلك فيه، و تبيّن فى وجهه، و قام فى الناس خطيباً، فقال: ألا و إنّ محمد بن أبى بكر قد استشهد رحمه الله عليه، و عند الله نحتسبه، أما و الله لقد كان ما علمت ينتظر القضاء، و يعمل للجزاء، و يبغض شكل الفاجر، و يحبّ سمت المؤمن. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص: 513- 515 با تلخيص
(2) 9. در تاريخ طبرى، ج 5، ص 104 ماجراى كشته شدن محمد بن ابى بكر آمده است.
(3) 10. در تمام نهج البلاغه، ص 868، نامه 75 كه حضرت دستور داده بود كه در هر جمعه آن را براى مردم بخوانند، آمده است: ... فيا لها من مصيبه ما اعظمها بمصيبتى بمحمّد. فو اللّه ما كان إلّا كبعض بنى ...
(4) 11. القاسم بن محمد بن أبى بكر (37- 108، 107. ق.): ابن أبى قحافه القُرَشى التَّيمى، أبو محمد، و يقال: أبو عبد الرحمن المدنى. ولد فى خلافه الامام على عليه السّلام، و قُتل أبوه و بقى القاسم فى حجر عائشه. كان أحد فقهاء المدينه، و عدّ من أصحاب السجاد عليه السّلام، و من أصحاب الباقر عليه السّلام و هو جدّ الامام جعفر الصادق عليه السّلام لُامّه أُمّ فروه، و أُمّها أسماء، و قيل قريبه بنت عبد الرحمن بن أبى بكر. نقل عنه الشيخ الطوسى فى كتاب «الخلاف» فتويين. روى عبد الرزاق الصنعانى بسنده عن القاسم بن محمد أنّه أمر أصحابه من الضحك بإعاده الصلاه و لا يعيد الوضوء و من كلام القاسم: لَان يعيش الرجل جاهلًا بعد أن يعرفَ حقّ الله عليه خيرٌ له من أن يقول ما لا يعلم. و قال: قد جعل الله فى الصَّديق البارّ المُقبل عوضاً من ذى الرَّحِم العاقّ المُدبر. توفى بقُديد (بين مكه و المدينه) حاجاً أو معتمراً فى سنه ثمان و مائه. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 490- 488
يادگار گذاشت. قاسم بزرگ شد و عروسى كرد. خدا به قاسم، نو ابوبكر، دخترى داد كه اسمش را ام فروه گذاشتند. «1» حضرت باقرالعلوم عليه السلام با اين دختر؛ يعنى نو ابوبكر، دختر قاسم، ازدواج كرد. خدا از اين دختر به امام باقرعليه السلام، حضرت صادق عليه السلام را عنايت كرد. اين تصويرى از تربيت اسلام است.
امام صادق عليه السلام مى خواست پسرش را زن بدهد، و از امام حسن مجتبى عليه السلام هم نوه اى به نام نفيسه به يادگار مانده بود. امام صادق عليه السلام خانواد خود را پيش مادر نفيسه فرستاد كه نفيسه را به عقد پسرش در بياورد. او قبول كرد و نفيسه به خان امام صادق عليه السلام آمد و همسر پسر حضرت صادق عليه السلام شد. او پيش از رسيدن زمان مرگ، از مدت ها پيش، خود را آماد اين ديدار كرده بود؛ نفيسه با دستانش قبرش را كنده بود و پيوسته در آن قبر مى رفت و نماز مى خواند. او توانست در اين قبر شش هزار بار قرآن را ختم كند. روز مردن نفيسه، از او خواستند روزه اش را افطار كند، او امتناع كرد، و گفت: سى سال از خدا مى خواستم كه در چنين حالى با او ديدار كنم. سپس شروع به خواندن سوره انعام كرد و همين كه به آيه صد و بيست و هفتم: لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «2» رسيد، هنوز طراوت اين كلام الهى در دهانش بود كه از دنيا رفت. «3» اين زن يك نمونه از زنانى بود كه اسلام تربيت كرد، ارزنده ترين نمون تربيت.
و اما در اصفهان، خانمى مجتهد داشتيم كه تفسيرى در قرآن نوشته، به نام مخزن العرفان. «4» اين زن، نمونه در
______________________________
(1) 12. أم فروه فاطمه بنت القاسم بن محمد بن أبى بكر: كانت أم الصادق عليه السّلام و أمها أسماء بنت عبد الرحمن بن أبى بكر و هذا معنى قول الصادق عليه السّلام ان أبا بكر ولدنى مرتين. روى الكلينى فى الكافى بسنده عن الصادق عليه السّلام فى حديث قال: كانت أمى ممن آمنت و اتقت و أحسنت و الله يحب المحسنين. قال: و قالت: امى، قال أبى: يا أم فروه انى لأدعو الله لمذنبى شيعتنا فى اليوم و الليله ألف مره لأنا نحن فيما ينوبنا من الرزايا نصبر على ما نعلم من الثواب و هم يصبرون على ما لا [يعملون ] يعلمون و روى الكلينى فى الكافى بسنده عن عبد الأعلى رأيت أم فروه تطوف بالكعبه عليها كساء متنكره فاستلمت الحجر بيدها اليسرى فقال لها رجل ممن يطوف يا أمه الله أخطأت السنه فقالت انا لأغنياء عن علمك. أعيان الشيعه، ج 8، ص 390 با تلخيص
(2) 13. انعام: 127: براى آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است و به پاداش كارهاى پسنديده اى كه همواره انجام مى دادند يار و سرپرست آنان است.
(3) 14. مستدرك سفينه البحار، شيخ على نمازى، ج 10، ص 120.
(4) 15. نصرت أمين التجار (1308- 1403): العلويه نصرت بنت محمد على بن حسن بن محمد بن معصوم الحسينى الأصفهانى، الملقبه بأمين التجار. من القلّه من أصحاب العلم من النساء اللائى بلغن رتبه الاجتهاد، ولدت فى أصفهان سنه 1308. ق.، و بها أخذت المقدمات و السطوح و الخارج على أعلامها و بالأخص الشيخ محمد رضا الأصفهانى المعروف بالمسجد شاهى. و مما قال السيد المرعشى قدّس سرّه: «نالت مرتبه عاليه من العلم و الكمال، و لها عدّه إجازات اجتهاد و شهادات علميه من العلماء، كانت رحمها الله تدرّس الفقه و الأصول فى أصفهان و ربّت عدّه عالمات، لها مؤلّفات طبع أغلبها، توفيت فى أول رمضان 1403 فى أصفهان». من آثارها: آخرين سير بشر، الأربعين الهاشميّه، تفسير القرآن به نام مخزن العرفان در 15 جلد). فهرس التراث، ج 2، ص 601
اسلام است. اين زن نمونه، سطوح عالى فقه، فلسفه و حكمت درس مى داد و مدرس تفسير كتاب خدا بود.
شخصيت زن در قرآن
جنس زن را آن طور كه شايسته است، نمى شود در اين خانه خاكى ديد. چهر شايست جنس زن را بايد در آئينه كتاب خدا ديد. چند آيه در قرآن است كه حقوق زن را از نظر شخصيت نشان مى دهد:
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ «1»
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَهُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ «2»
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياهً طَيِّبَهً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «3»
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ «4»
إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ* إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ «5»
______________________________
(1) 16. آل عمران: 61: بگو: بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت كنيم سپس يكديگر را نفرين نماييم، پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
(2) 17. آل عمران: 42: و [ياد كنيد] هنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مريم! قطعاً خدا تو را برگزيده و [از همه آلودگى هاى ظاهرى و باطنى ] پاك ساخته، و بر زنان جهانيان برترى داده است.
(3) 18. نحل: 97: از مرد و زن، هر كس كار شايسته انجام دهد، در حالى كه مؤمن است، مسلماً او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم و پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند، مى دهيم.
(4) 19. حجرات: 13: اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. بى ترديد گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. يقيناً خدا دانا و آگاه است.
(5) 20. كوثر: 1- 3: بى ترديد ما به تو خير فراوان [كه بركت در نسل است و از فاطمه ريشه مى گيرد] عطا كرديم. پس [به شكرانه آن ] براى پروردگارت نماز بخوان و شتر قربانى كن. يقيناً دشمن [كه به ] تو [زخم زبان مى زند] خود بدون تبار و نسل [و بريده از همه خيرات و بركات ] است.
اين آيات همگى آياتى هستند كه حقوق زن را از نظر شخصيت نشان مى دهد.
بايد گفت: تنها در ساى اسلام، زن محترم است، و قبل از ظهور اسلام، زن شخصيتى نداشت. الان هم زنان بريده از قرآن، بى شخصيت ترين موجود آفرينش هستند. الان انسان مى بيند كه زن در كانون هاى فساد مصرف مى شود.
نمونه اى از فداكارى يك زن در كربلا
جنگى سخت آغاز شده بود و جناده بن كعب «1» از اولين ياران حسين عليه السلام بود كه به شهادت رسيد. هنوز خونِ پدر گرم بود كه پسر جوان او با بدرقه مادر عازم نبرد گرديد. مادر به جوان خود گفت: عازم نبرد شو و پيشاروى فرزند رسول الله نبرد نما. پس جوان حركت به سوى ميدان نبرد را آغاز كرد. امام حسين عليه السلام كه متوجّه عزيمت جوان به صحنه نبرد شد، دستور داد كه او را از رفتن به نبرد بازدارند. بعد حضرت به يارانش گفت، او جوانى است كه تازه پدرش در جنگ به شهادت رسيده است؛ شايد مادر اين جوان به رفتن او رضايت ندارد. جوان گفت: خود مادرم مرا به اين رفتن دستور داده است. بعد جوان با سردادن اين سرود راهى ميدان نبرد شد:
أميرى حسين و نعم الأمير سرور فؤاد البشير النذير
جوان در ميدان نبرد با تمام وجود خود پيكار نمود و شهيد شد. دشمن جوان را سر بريد و سرش را به طرف اردوگا حسين عليه السلام پرت كرد. مادر سر جوان خود را به دست گرفت و گفت: آفرين پسرم، اى خوشى دلم و اى نورديدگانم! سپس سر فرزند جوانش را به طرف دشمن پرتاب نمود و يك تن از آنان را با اين پرتاب كشت. بعد ستون خيم خود از جا كَند و با اين سرود به دشمنان حمله كرد:
أنا عجوز سيدى ضعيفه خاويه باليه نحيفه
______________________________
(1) 21. جناده بن كعب بن الحارث الأنصارى الخزرجى: ذكره صاحب ابصار العين و قال كان ممن صحب الحسين عليه السلام من مكه و جاء معه هو و اهله فلما كان يوم الطف تقدم إلى القتال فقتل فى الحمله الأولى انتهى. و لم يذكر مستنده ثم ذكر ابنه عمر و قال انه هو الذى قال فيه عليه السلام هذا غلام قتل أبوه فى المعركه و لعل أمه تكره قتاله .... أعيان الشيعه، ج 4، ص 224. در بحارالأنوار، ج 45، ص 28 گفته است كه جناده در كربلا شانزده نفر از دشمنان را كشته است.
أضربكم بضربه عنيفه دون بنى فاطمه الشريفه
با اين حمل اين زن قهرمان، دو تن از دشمنان به درك واصل شدند. امام عليه السلام كه حضور زنان در جنگ را درست نمى دانست، به آن زن قهرمان دستور بازگشت داد و برايش دعا نمود. «1» اسلام چنين زنانى را تربيت كرده است.
______________________________
(1) 22. بحارالأنوار، ج 45، ص 27- 28- مناقب، ج 4، ص 104.
منبع : پایگاه عرفان