قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ايمان و آثار آن - جلسه بیستم (2) - (متن کامل + عناوین)

 

ديگردوستى اهل ايمان

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلا و السلام على محمّد و اهل بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

آيات قرآن آثار ديندارى واقعى را در سه طايفه با نام و بى نام بيان مى كند. يكى در وجودِ انبيا و پيامبران، و يكى را هم در وجودِ ائم طاهرين عليهم السلام، و يكى را هم در وجودِ گروهى كه خود حضرت حقّ از آن ها تحت عنوان مؤمنين؛ يعنى آن هايى كه به ديندارى واقعى قبول دارد، ياد مى كند، و با توجّه به آثار مثبت و با بركتى كه در ديندارى هست، از همه مردان و زنان همه دعوت مى نمايد كه اينان را در ديندارى سرمشق خود قرار بدهند.

البته، قرآن مجيد مى گويد، اگر آن ها بخواهند ساختمان حيات خود را به صورت مستقيم بالا ببرند، و اگر آن ها نخواهند چنين كنند و اين دعوت من را قبول كنند، اين افراد را سرمشق زندگى قرار نخواهند داد. امّا اگر آنان اين افراد را سرمشق قرار ندهند، بيگانه و جداى از سرمشق نمى مانند؛ بلكه ابليسان، شياطين و فرعونيان تاريخ مى آيند و خود را سرمشق آنان قرار مى دهند و خود و فرهنگشان را بر آنان تحميل مى كنند؛ ساختمان انسانيت آن ها را در معرض هجوم قرار مى دهند و آن را تخريب مى كنند و از آنان موجودى بى ارزش، پوك و بدون بنيان به وجود مى آورند، و اين چنين فضاى حياتشان آلوده مى شود؛ از فتنه، فساد و نا امنى پر مى شود و همه آنان دچار شرّ يكديگر مى شوند. متن آيه اين است: وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ «1»؛ يعنى آن ها گرفتار همديگر مى شوند و مرتب از هم ضرر و زيان مى بينند.

اگر مهلت باشد و آنان از بى دينى پشيمان بشوند كه در آن فضاى مهلت، مى شود جبران ورشكستگى ها را كرد؛ اما اگر مهلت تمام بشود، ديگر راهى براى جبران ورشكستگى نيست و آن ها به اسارتِ عذاب دنياى بعد در مى آيند.

در آن جا هم مى بينيم كه تمام اين عذاب ها ساختِ خودمان بوده كه بين آن عذاب ها و ما، پوششى به نام دنيا قرار داشته است. اين خيمه را كه بلند بكنند؛ يعنى دنيا را تغيير بدهند و به عالمِ آخرت برگردانند، عذاب هاى ساختِ خودمان، ما را به اسارت خواهند گرفت.

اميرمؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: اسيرى خواهيد شد كه اين اسير آزادى و نجات ندارد. «2» سخن جالب ديگرى هم اميرمؤمنان عليه السلام دارد. حضرت

______________________________
(1) پى نوشت

1. انعام: 65.

(2) 2. از كلمات امام على عليه السلام كه به اسارت انسان اشاره دارند:

«مغلوب الهوى دائم الشّقا مؤبّد الرّق»: آن كه در چنگ هوا گرفتار است، هميشه بدبخت و همواره اسير و دربند است (ترجم غررالحكم و دررالكلم انصارى، ج 2، ص 764).

 

مى فرمايد: مجموع گناهان بشر، براى هر بشرى، براى هر خانواده اى و براى هر جامعه اى، يك مَركب چموش است. «1» اميرمؤمنان عليه السلام آنچه را كه مى ديده، مى گفته است؛ اين حقايق براى اميرمؤمنان عليه السلام روشن و معلوم بوده است.

 

تجسّم عمل در قرآن كريم

ما محور بسيار مهمى را تحت عنوان: «تجسّم عمل» در قرآن داريم. قرآن مى گويد، مردم فكر نكنند اگر كار خوبى انجام دادند، بعد از پايان كار و تمام شدنش، آن كار فقط در پرونده ثبت مى شود. نه، اين طور نيست، بلكه عمل انجام شده در پرونده ثبت مى شود و هم خود عمل باقى مى ماند؛ يعنى عمل از بين نمى رود و مى ماند «2»، و بعد مى گويد، روز قيامت مردم عين اعمالِ دور عمل خود را با چشمشان مى بينند. «3»

يكى از كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده است كه نمى دانم الان در بازار پيدا مى شود يا نه؟ من مؤلفش را هم ديده بودم. آدم دانشمندى بود و كتاب را خيلى قوى نوشته است. من زمانى كه طلبه بودم، اين كتاب را خريدم و استفاد زيادى هم از مطالب اين كتاب كردم.

______________________________
(1) 3. نهج البلاغ صبحى صالح، ص 57، كلام 16. متن روايت چنين است: «أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النَّارِ.»

(2) 4. آياتى كه به صراحت دربار بقاى عمل در آخرت سخن مى گويند:

الف- آيه سى ام سور آل عمران: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً.»: روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده مى يابد، و آرزو مى كند كه اى كاش ميان او و كارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود.

ب- آى چهل و نهم سور كهف: «يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَهً وَ لا كَبيرَهً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً.»: مى گويند: اى واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته است مگر آنكه آن را به حساب آورده؟! و هر عملى را انجام داده اند، حاضر مى يابند، و پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهد كرد.

(3) 5. اين آيات عبارتند از:

1. آى صد و شصت و هفتم سور بقره: «كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ.»: خدا اين گونه اعمالشان را كه براى آنان مايه اندوه و دريغ است، به آنان نشان مى دهد.

2. آى ششم سور زلزله: «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ.»: آن روز مردم [پس از پايان حساب ] به صورت گروه هاى پراكنده [به سوى منزل هاى ابدى خود بهشت يا دوزخ ] باز مى گردند، تا اعمالشان را [به صورت تجسم يافته ] به آنان نشان دهند

 

نام اين كتاب: «تبديل نيرو به ماده» بود. «1» مؤلّف در اين كتاب به سراغ كتاب هاى خارجى هم نرفته بود و اين مسأل تبديل نيرو به ماده را فقط از آيات قرآن و روايات اثبات كرده بود. اگر اين كتاب پيدا شد، بهتر است خوانده شود؛ چون كتاب بسيار خوبى است؛ كتابى است كه مسايل بسيار مهمى را از آيات قرآن و روايات كشف كرده است. آن جا ثابت مى كند كه آنچه را ما از عالم طبيعت مى خوريم، اين خوراك ما، تبديل به كار و به عمل مى شود. عمل را كه انجام مى دهيم و تمام مى شود، نبايد فكر كنيم آن عمل نابود شده و فقط در پرونده اى كه پروردگار مقرر كرده، ثبت شده است. نه چنين نيست و طبق آيات و روايات، خودِ عمل باقى مى ماند. لذا قرآن مجيد ديدن عمل را هم مطرح كرده است:

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ* فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَيْراً يَرَهُ* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا يَرَهُ «2»

؛ يعنى هر كسى هر چند كه عمل او به انداز وزن يك ارزن باشد، او اين عمل را در عالم بعد مى بيند و آن را با هيچ چيز هم اشتباه نمى كند. براى همين، تا آن را مى بيند، مى فهمد آن عمل، عمل خودش است. مؤلف كتاب آن را خيلى قوى نوشته است.

آن هايى كه دين دارند، آثار ديندارى شان مى ماند، و آن هايى هم كه بى دين هستند، آثارِ بى دينى شان مى ماند. ما اگر ديندار نباشيم، آزاد هم نخواهيم بود. آن كسى كه در فضاى بى دينى ادعاى آزادى مى كند، دروغ مى گويد. اعمال اين انسان نشان مى دهد كه او اسير خواسته هاى بى منطق درون خود، يا اسير خواسته هاى زشت خانواد خود، و يا اسير خواسته هاى زشت رفيقش است، و در نتيجه، او آزاد نيست.

ديندارى وقتى بر فردى حاكم باشد، فرد به تعبير قرآن مجيد، كارگاهِ توليد خير مى شود. اين مطلب در سور مريم آمده است. «3» اگر خانواده اى ديندار باشد،

______________________________
(1) 6. نوشت آيت الله محمد امين رضوى. اين كتاب در سال 1338 ش. به نگارش درآمده است. نام كامل كتاب، تجُسّم عمل يا تبديل نيرو به ماده است.

(2) 7. زلزله: 6- 8: در آن روز مردم پراكنده از گورها برآيند تا نظاره گر اعمالشان باشند؛ هر كس به اندازه ذره اى كار نيك كرده باشد، پاداش آن را خواهد ديد، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده باشد، كيفر آن را خواهد ديد.

(3) 8. در آيات 11 تا 14 سور مريم، زكريا و زنش با دعاى خالصانه اى كه زكريا به درگا پروردگار مى كند، كارگاه توليد خير مى شوند. محصول اين كارگاه خير، يحيى است؛ هم چنين در آيات 15 تا 34 اين سوره، مريم مورد بخشش و جُود خدا قرار مى گيرد و كارگاه توليد خير مى گردد. عيسى محصول اين كارگاه است؛ همين طور در آيات 41 تا 50 اين سوره ابراهيم، با دعايى كه مى كند، منبع توليد خير مى گردد. محصول هاى اين كارگاه خير، اسحاق و يعقوبند. نيز در اين سوره، از موسى، اسماعيل و ادريس به عنوان منبع توليد خير نام برده مى شود.

 

آن خانواده كارگا مولّد خير مى شود و اين مسأله در سوره احزاب آمده است. «1» اگر جامعه ديندار باشد، كلّ جامعه منشأ خير مى شود. اين مطلب در بسيارى از آيات قرآن كريم آمده است. «2»

 

ديگردوستى ابراهيم عليه السلام و نقد خداوند بر آن

تا اين جا بخشى از آثار ديندارى گفته شد. حالا به سراغ آياتى مى رويم كه حيات انبياى خدا را مطرح مى كند و بيان مى نمايد كه زندگى اين افراد تحت تأثير ديندارى جدى بوده است.

به طور خلاصه، ديندارى؛ يعنى دلبستگى به خدا؛ دلبستگى به قيامت؛ دلبستگى به فرهنگ خدا، و زندگى كردن بر اساس اين دلبستگى به خدا، قيامت و فرهنگ خدا.

در فضاى ديندارى، انسان موجودى ديگردوست و بسيار بسيار با ارزش مى شود. حالا بايد اين ديگردوستى را در زندگى حضرت ابراهيم عليه السلام ببينيم تا اوصاف ديگر ديندارى را هم بيان بكنم.

روزى كه در منطق مكه غير از بيابان، تپه، دره، كوه هاى سخت و ريگزار هيچ چيز نبود، به امر پروردگار، ابراهيم عليه السلام با فرزندش اين خانه كعبه

______________________________
(1) 9. اشاره به آى سى و سوم سور احزاب است كه خداوند از اهل بيت پيامبر ياد مى كند كه مورد تطهير الهى قرار گرفته اند: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً.» اين تطهير الهى، زمين مناسبى را براى توليد خير در اهل بيت ايجاد مى نمايد. در اين جا، اهل بيت به عنوان يك خانواده مطرحند، نه فرد فرد آن ها.

(2) 10. از جمله اين آيات، آيات زير است:

- رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ (بقره: 128).

- وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً (بقره: 143).

- وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّهٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران: 104).

- كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (آل عمران: 110).

هم چنين آيات: آل عمران: 113- 114- مائده: 66- اعراف: 159 و 181- نحل: 120- مؤمنون: 52-

حج: 34- جاثيه: 28.

در اين آيات به طور عموم، امت به عنوان منبع توليد خير، و گاهى به عنوان منبع توليد خير و شر مطرح شده است. البته، از حضرت ابراهيم عليه السلام هم تعبير به امت شده است.

 

را در آن جا بنا كرد. او كاملًا مى ديد كه آن جا در آينده مركز زندگى مى شود؛ او مى دانست كه دعايش مستجاب است؛ او مى دانست صدها سال ديگر، آن منطقه محلّ زندگى مى شود، هر چند كه ابراهيم عليه السلام بعد از مدتى از دنيا مى رفت و نمى توانست يك نفر از كسانى را كه در آينده مى خواستند در اين سرزمين بيايند زندگى كنند، ببيند.

ابراهيم عليه السلام در برابر اين دستور پروردگار نگفت به من چه؟ من مسوول خودم هستم؛ مسئول همسر و فرزندم هستم، و اصلًا آينده به من چه مربوط است؟

يكى از آثار ديندارى اين است كه ديندار با فرهنگ پر از بُخلِ سر و كارى ندارد. پس ابراهيم عليه السلام رو به پروردگار كرد و با توجّه به اين كه مى دانست دعايش مستجاب است، گفت: خدايا! من نسبت به كلّ افراد خانواده و جامعه اى كه در آينده به وجود مى آيد (كه حالا شايد صدها سال بعد از ابراهيمعليه السلام، مكه شهر شد)، دغدغه دارم و راحت نيستم. راحتى من در اين است كه از تو بخواهم و تو هم آن را قبول بكنى، و بعد او چنين درخواست كرد: وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ «1» خدايا! مردمى را كه در آينده به اين منطقه مى آيند؛ چون اگر مى خواست براى مناطق ديگر دعا كند، تحصيل حاصل بود. اگر مى خواست براى اهل نينوا دعا كند كه خودش هم متولّد آن جا بود، مى ديد آن جا منطق آبادى است؛ آب فراوانى دارد؛ زمين هاى مستعدى دارد؛ باغات فراوانى دارد. اگر مى خواست براى ايران دعا كند، در زمان او، نقاط انسان نشين ايران خيلى آباد بود. اگر مى خواست براى مصر دعا كند، اين سرزمين، كشور متمدّن قديمى بود. اگر مى خواست براى منطق فلسطينيان دعا كند، آن جا مركز بهترين مركبات بود؛ اما او داشت براى يك منطق كويرى دعا مى كرد؛ براى منطقه اى كه پيچده در دل كوه ها و ريگزار بود و گاهى درج حرارت هوايش به پنجاه درجه هم مى رسيد. براى همين، ابراهيم عليه السلام گفت: وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ :

خدايا! هر چه مؤمن به تو در آينده در اين منطقه خانه و زندگى پيدا مى كند، از هم ميوه ها نصيبش كن.

حالا اخلاق خود خدا را ببينيم. ابراهيم عليه السلام كه براى مؤمنان چند صد سال بعد دعا كرد، خداوند منتقدانه به او فرمود: وَ مَنْ كَفَرَ. تو كه براى دشمنان من دعا نكردى؛ تو كه براى اهلِ فسادى كه در آينده در اين مكه خيمه مى زنند، دعا نكردى، ولى من به تو بگويم كه من دعاى تو را در حقِ مردمِ مؤمن

______________________________
(1) 12. بقره: 126.

 

مستجاب مى كنم و از همه جاى كر زمين ميوه ها را به اين منطقه سرازير مى كنم، ولى از اين سفره، دشمنان خودم را هم محروم نمى كنم و به آن ها هم از اين ثمرات خواهم داد. اين اخلاقِ خود خداست. اين اخلاقِ ديندارى است كه خدا مى گويد، كافر هست و من را قبول ندارد، ولى من روزى ام را به او مى دهم و آن را قطع نمى كنم؛ امّا آن كافر به قيامت، به خاطر كفر خودش، جهنمى مى شود.

در آنچه ابراهيم عليه السلام گفت، مى ببينيم كه يك ديندار چه دلشوره اى براى مردم زمان آينده داشته، تا چه رسد به مردمِ زمان خودش. براى زمان خود ابراهيم عليه السلام، وجود او چه بركات و منافعى براى مردم داشت. اين رفتار بيان مى كند كه ديندار، يعنى ديگردوست؛ يعنى دغدغه دارِ براى غريبه ها؛ يعنى ناراحتِ براى غريبه ها كه مبادا زندگى بر آن ها سخت بگذرد و مبادا در زندگى مشكل پيدا كنند.

ابراهيم عليه السلام دعا كرد و مى دانست دعايش مستجاب است. مستجاب هم شد ما الان اگر به مكه مى رويم، آنچه از درخت و گل در خيابان ها مى بينيم، مى بينيم كه اين گياهان در خاك شهر مكه كاشته نشدند. در آن خاك، هيچ چيز قابل كشت نيست؛ بلكه خاك اين درخت و گل را از بيرون آوردند؛ جاهايى را گود كردند و آن خاك را در آن جا ريختند و بعد، اين گياهان را در آن جا كاشته اند. در طول دوازده ماه سال، در هر ماهى كه ما به مكه برويم، مى بينيم از اقسام ميوه هايى كه در عالم به ثمر مى آيند، سيل وار به آن جا سرازير هست. يعنى مكه امروز همان طورى شده كه ابراهيم در دعايش درخواست كرده بود.

اين معناى ديگردوستى است. حالا ابراهيم عليه السلام اين ديگردوستى را يك مقدار محدود كرد و گفت مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ. خداى متعال به ابراهيم عليه السلام گفت، اين حدود را بردار و بگذار كافران هم از اين سيب، گلابى، خيار، موز و پرتقال، و خلاصه، اين مركبات و اين ميوه هاى ديگر عالم، نصيب داشته باشند و بتوانند آن ها را بخورند و بگويند: عالم خدا ندارد. بگذار آن ها چنين بگويند، اما خودت اهل خوراندن اين روزى ها به آن ها هم باش.

 

ديگردوستى در سايرمكاتب

اين ديگردوستى را ما در چه مكتبى در مكتب هاى فعلى عالم مى توانيم پيدا كنيم؟ در هيچ يك از ايسم هاى كه هر يك از آن ها در گوشه اى جهان حكمرانى مى كنند، اين ديگردوستى پيدا نمى شود. در هم اين مكتب ها و ايسم ها،ىك قانون مشترك است. اين قانونى كه من مى گويم، در كتاب هايى ديدم كه در كشور سوئيس نوشته شده است. اين قانون مشترك هم مكتب هاى ايسم دار، چه ايسم هاى شرقى، مثل: كمونيسم، و چه ايسم هاى غربى، مثل: كاپيتاليسم، و چه ايسم هايى كه از اين دو ايسم متولّد شده اند، اين است كه: «الحكم لمن غلب.»: فرمانروايى كل عالم، متعلّق به كسى است كه زورش از همه بيش تر است. ما الان تحقّق همين «الحكم لمن غلب» را چند سال است در همسايگى كشور خودمان، در كشور عراق و در كشورافغانستان مى بينيم. امريكا مى گويد، زور دارم، و همه جا بايد بروم و اجازه هم نمى خواهم؛ چون زور دارم. بايد هر معدنى را از هر كشورى غارت كنم و اجازه هم نمى خواهم، و اگر ملّتى مثل عراق كه مالك آن نفت هستند، بخواهند به من بگويند، چرا؟، من زن ها، مردان، جوان ها و بچه هاى شان را مى كشم، و به مدرسه ها و بيمارستان ها حمله مى كنم و آن ها را خراب مى كنم. اين مكتب، مكتب امريكا، انگليس و كشورهاى ديگر اروپايى است كه نوكر آمريكايند، و همين طور اين مكتب مكتب اسرائيل است. آن جا، ديگردوستى هيچ معنايى ندارد. آن جا مى گويند، زور دارم، پس هر چيزى را كه بخواهم، مى برم و هيچ كس هم حقّ ندارد، به من چيزى بگويد.

 

ديگردوستى علوى

ولى انبيا و فرهنگ پروردگار يك مسايل ديگرى را مطرح كردند. فرهنگ پروردگار يك نفر را تربيت كرد كه دغدغ همه دنيا را داشت.

مدت بسيار كمى مانده بود كه اميرمؤمنان عليه السلام از دنيا برود، پس حضرت فرزندانش، حسن، حسين، عباس، محمد، عون، جعفر، زينب و كلثوم را صدا زد و گفت همه كنار بسترم بياييد كه من مى خواهم وصيت كنم. آنچه مى خواهم از اين وصيت بيان كنم، تنها يك جمله از وصيت اميرمؤمنان عليه السلام است كه مخالف تمام فرهنگ ها و ايسم هايى است كه امروز بر جهان حاكم هستند. آن جمله اى كه حضرت به فرزندانش گفت: «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» «1»: عزيزان من! دشمن سر سختِ ظالم زورگو و يار واقعى مظلوم و حقوق غارت شد مظلومان را از ظالمان بگيريد و به صاحبانشان پس بدهيد.

اين حرف فرهنگ ديندارى است. البته، اين يكى از آثار ديندارى است.

______________________________
(1) 13. نهج البلاغ صبحى صالح، ص 421- 422، كلام 47.

 

 

گناهان، مركب چموش، و خوبى ها، مركب رهوارند

آن هايى كه در اوج ديندارى هستند، چشمشان هم باز است. اميرمؤمنان عليه السلام وقتى گناهان را نگاه مى كند، پشت پرد گناهان را اين گونه مى بيند و مى گويد: مجموع گناهان، مركب چموشى است كه نمى شود اختيار آن را در دست گرفت؛ زيرا قدرت چموشى آن خيلى بالا است. هر انسانى كه سوار اين مَركب چموش مى شود و چون نمى تواند اختيار آن را به دست بگيرد، و به تعبير خود نهج البلاغه، چنين اسبى لجام ندارد كه آن را نگه دارد. اين مركب چموش، سوار خود را با چموشى مى برد، و وقتى از چموشى آرام مى گيرد كه سوار خود را تحويل جهنم بدهد. اين نگاه اميرمؤمنان عليه السلام به بدى هاست. اما وقتى حضرت به خوبى ها نگاه مى كند، اسمِ خوبى ها را مَركب رهوار مى گذارد. اين مَركب، سوار خود را بى اذيت، بى ترس، بى وحشت و با امنيت حركت مى دهد، در حالى كه مهار آن هم دست صاحبش است كه كج نرود و بى تقوايى نكند و خوابش هم نبرد. اين مركب خوبى ها، سوار بر خودش را به آخرين منزلى كه مى برد و او را آن جا پياده مى كند، بهشت پروردگار است. «1»

 

ديگردوستى حسينى

اين جا اين نكته را بايد گفت كه جانِ انبيا عليهم السلام همان بهشت است؛ همين طور كه جان ائمه عليهم السلام همان بهشت است؛ هم چنين جان مومنان واقعى، همان بهشت است. اين افراد هر چيزى را كه مى خواستند، آن را براى همه مى خواستند، و اول هم آن را براى ديگران مى خواستند. اين نكته نكت خيلى شگفت انگيزى است كه آن ها اول آن را براى ديگران مى خواستند.

من نمى دانم چه كتابى را در اين زمينه آدرس بدهم؛ چون در اين زمينه كتاب هاى بسيارى وجود دارند كه راجع به زندگى وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام است كه اگر هر يك از آن ها يك دور خوانده شود، مى بينيم كه امام حسين عليه السلام اول مى گفت، هم مردم، و بعد مى گفت خودم؛ اول مى گفت، خانواد هم مردم، و بعد مى گفت، خانواد خودم.

اعرابى وارد مدينه طيبه شد و از كريم ترين مردم جويا شد. مردم امام حسين عليه السّلام را به او معرفى كردند. او داخل مسجد شد و ديد كه امام حسين عليه السّلام در حال گفتن سلام نماز است. مقابل آن حضرت ايستاد و اين اشعار را سرود كه معناى آن چنين است:

كسى كه الان چشم اميد به تو دارد و حلق درب خانه تو را حركت دهد، نااميد نخواهد شد.

______________________________
(1) 14. نهج البلاغ صبحى صالح، ص 57، خطب 16.

 

تويى كه بخشنده و مورد اعتماد مى باشى. پدر تو قاتل افراد فاسق و نابكار بود.

اگر مقام نبوت پدران و نياكان شما نبود، ما به آتش دوزخ دچار مى شديم.

امام حسين عليه السّلام كه از نماز فارغ شد، به قنبر فرمود: آيا چيزى از مال حجاز باقى مانده؟ قنبرگفت: آرى، مبلغ چهار هزار دينار از آن مال مانده است. حضرت فرمود به آن اعرابى بگو كه با تو به در خانه بيايد. حضرت كه به خانه رفت، به قنبر گفت: آن چهار هزار دينار را بياور؛ زيرا اكنون كسى كه از ما بيش تر به آن ها احتياج دارد، پيش ما آمده است. سپس آن حضرت رداى يمانى اش را از تن بيرون آورد و آن چهار هزاز دينار را در ميان آن پيچيد. حضرت اين چنين كرد،

چون به نظر حضرت، اين تعداد دينار براى برآورده شدن نياز آن اعرابى كم بود. گويى حضرت تنها به رفع نياز آن اعرابى نمى انديشيد، بلكه مى خواست او را بى نياز كند. علاوه بر اين، حضرت كه نمى خواست آن اعرابى در گرفتن آن دينارها دچار شرمندگى شود، آن ردا پر از دينار را از شكاف در بيرون فرستاد، و اين اشعار را هم براى آن اعرابى خواند:

خذها فانى اليك معتذر و اعلم بانى عليك ذو شفقه

اين دينارها را بگير و مرا براى اين كه اين پول مختصر را به تو بخشيدم، ببخش، و بدان كه من نسبت به تو شفقت و مهربانى دارم.

لو كان فى سيرنا الغداه عصا امست سمانا عليك مندفقه

اگر حق ما را به ما مى دادند، باران بذل و بخشش از آسمان ها بر تو فرو مى ريخت.

لكن ريب الزمان ذو غير و لكف منى قليله النفقه

ولى چه بايد كرد كه حوادث روزگار وضع انسان را تغيير مى دهند و دست من فعلًا از پول خالى است.

راوى مى گويد: اعرابى آن دينارها را گرفت و شروع به گريه كرد. امام حسين عليه السّلام به او فرمود: آيا چون بخشش ما اندك است، گريه مى كنى؟ اعرابى گفت: نه. من با چند دينار و پول خيلى كم تر از اين، مشكلم حل مى شد، ولى الان شما به من چهار هزار دينار، و اين ردا را داده ايد كه بيش تر از خواست من است؛ بلكه من دارم بر اين دست كريمت گريه مى كنم كه چگونه خاك آن را مى ربايد و اين گونه، تداوم بذل و بخشش هايت را از بين مى برد. اى كاش! اين دست بماند كه تا قيامت مردم از آن بهره مند از كمالات بشوند. «1»

______________________________
(1) 15. المناقب ج: 4 ص 66- 65: وَفَدَ أَعْرَابِىٌّ الْمَدِينَهَ فَسَأَلَ عَنْ أَكْرَمِ النَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّياً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ:

لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَهَ

أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَهِ

لَوْ لَا الَّذِى كَانَ مِنْ أَوَائِلِكُمْ كَانَتْ عَلَيْنَا الْجَحِيمُ مُنْطَبِقَهً

قَالَ فَسَلَّمَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ قَالَ يَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِىَ مِنْ مَالِ الْحِجَازِ شَىْ ءٌ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَهُ آلَافِ دِينَارٍ فَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَهَا مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَيْهِ وَ لَفَّ الدَّنَانِيرَ فِيهَا وَ أَخْرَجَ يَدَهُ مِنْ شَقِّ الْبَابِ حَيَاءً مِنَ الْأَعْرَابِىِّ وَ أَنْشَأَ:

خُذْهَا فَإِنِّى إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِأَنِّى عَلَيْكَ ذُو شَفَقَهٍ

لَوْ كَانَ فِى سَيْرِنَا الْغَدَاهَ عَصًا أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَهً

لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ وَ الْكَفُّ مِنِّى قَلِيلَهُ النَّفَقَهِ

قَالَ فَأَخَذَهَا الْأَعْرَابِىُّ وَ بَكَى فَقَالَ لَهُ لَعَلَّكَ اسْتَقْلَلْتَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ كَيْفَ يَأْكُلُ التُّرَابُ جُودَكَ وَ هُوَ الْمَرْوِىُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ عليه السلام.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه