منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد سوم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
اميرالمؤمنين عليه السلام در توضيح آيه شريفه:
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ» «1»
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيب ها و گزندها] حفظ مى كنند.
فرموده است: «فرشته هاى نگهبانِ از مَهلكه اند تا وقتى كه انسان به مقدَّر خود رسد، چون رسد او را بدان وانهند.» «2» و در همين زمينه آمده: «خداوند مهربان بر آدمى فرشته گماشته تا از همه سو او را پاسبانى نمايند.» «3»
فرشتگان حافظ انسانند از خطرات آدميان و جانوران.
كعب گفته: «اگر خداوند شما فرشته ها را نگماشته بود كه شما را از حوادث حفظ كنند، پريان شما را در خوراك و نوشيدن و عورات آسوده نمى گذاشتند.» «4» به رسول با كرامت اسلام صلى الله عليه و آله گفته شد: چند فرشته به همراه انسان است؟
فرمود:
«يكى از يمين براى حسنات، و او ناظر بر فرشته طرف يسار است، چون كار نيكى انجام دهى ده برابر نويسد، و چون عمل بد انجام دهى آن كه در چپ است به فرشته طرف راست گويد: بنويسم؟ گويد: نه، شايد توبه كند. تا سه بار كه گفت، گويد: اكنون بنويس، خدا ما را از او آسوده كند، چه بد همنشينى است! چه كم ملاحظه و شرم از خدا دارد! اين است قول خداى تعالى:
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ» «5»
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است.
و فرشته اى كه زمامت را در اختيار دارد، چون براى پروردگارت تواضع كنى تو را بالا برد، و اگر تكبّر كنى تو را خرد كند. دو فرشته بر لبان تواند، نمازت را نگهدارند.
فرشته اى بر دهان توست تا مار در آن نرود. فرشته اى بر ديده توست. و اينان ده فرشته اند براى آدمى در شب و در روز كه جمعاً بيست فرشته اند.» «6» روايت شناس عظيم القدر علّامه مجلسى فرموده:
«اگر بگويند اين فرشته ها و تسلّط آنها به آدميزاده چه سودى دارد؟ جواب دهيم چند وجه دارد:
1- شيطان انسان را به شر و معصيت مى كشاند، و اين فرشته ها در برابر او آدمى را به خير و طاعت.
2- مجاهد گفته: هيچ بنده خدا نباشد جز اين كه فرشته اى بر او گماشته شده تا او را از پرى، آدمى و جانوران نگه دارد.
3- مى بينيم كه بسا خاطره اى به قلب ما مى آيد و سببى ندارد، و بعد روشن مى شود كه سبب مصلحتى بوده، و بسا كشف شود كه سبب بلا يا گناه و تباهى بوده.
و آن داعى نخست از فرشته هادى است، و آن دوّمى از شيطان گمراه كننده.
4- چون آدمى بداند فرشته، كردار او را ثبت مى كند و آمار مى نمايد و با اوست، بيشتر از گناه حذر مى كند، چنانكه با حضور انسان محترمى شرم مى كند و گناه نمى نمايد.» «7»
اصناف فرشتگان در كلام مجلسى
آن بزرگ مرد الهى در توضيح سه آيه اوّل سوره صافّات:
وَالصَّافَّاتِ صَفّاً* فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً* فَالتَّالِيَاتِ ذِكْراً» «8»
سوگند به صف بستگان [مانند فرشتگان، نمازگزاران و جهادگران ] كه صفى [منظم و استوار] بسته اند،* و به بازدارندگان كه [انسان را از گناهان ] به شدت باز مى دارند،* و به تلاوت كنندگان وحى.
فرموده: «اين سه وصف: صافّات، زاجرات و تاليات، كه به آنها سوگند ياد شده بسا وصف يك چيز باشند، و بسا از سه چيز جدا. بنابر اوّل، در آن چند وجه است:
1- وصف فرشته ها باشند به اين تقرير كه آنها براى عبادت در آسمان ها صف مى كشند، چنانچه خداوند فرموده:
وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ» «9»
و همانا ما [براى اجراى فرمان خدا] صف بستگانيم.
و گفته اند: در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند. و بسا مقصود اين باشد كه درجه بندى شده اند و هر كدام درجه مشخّص دارند در شرف و فضل يا در جوهر و اثر كه اين درجه ها چون صف تغييرپذير نباشند.
و امّا زاجرات، ليث گفته: زجر شتر، تشويق اوست به راه رفتن؛ و زجر آدمى باز داشتن اوست از كار بد. و وصف فرشته به زجر چند وجه دارد:
1- ابن عبّاس گفته: مقصود فرشته هاى گماشته برابرند كه آن را از جايى به جايى مى رانند.
2- مقصود فرشته هاى اثر بخش در دل آدميزاده اند كه وجدان او را برانگيزند تا از گناه باز ايستد.
3- شايد هم فرشته هائى باشند كه شياطين را از بد كردارى و آزار آدمى باز مى دارند.
من مى گويم: در علوم عقليه ثابت است كه موجودات بر سه دسته اند:
يكم: اثر بخشِ اثرناپذير كه خداوند سبحان است، كه اشرف موجودات مى باشد.
دوم: اثرپذيرِ بى اثر در ديگر و آن عالم اجسام است كه پست تر موجودات است.
سوم: اثر بخش در چيزى و اثرپذير از ديگرى و آن عالم ارواح است كه از خدا اثر پذيرد و در اجسام اثر بخشد، و جهت اثرپذيرى او از خدا جز جهت اثر بخشى اوست بر اجسام و قدرت تصرّف در آنها.
و اين كه فرمود: فَالتّالِياتِ ذِكْراً، اشاره است به جهت اثرگيرى كه اشرف از جهت اثر بخشى است در عالم اجسام.
چون اين را دانستى، گفته او: وَالصّافّاتِ صَفّاً اشاره است به رده بندى فرشته ها براى پرستش و طاعت و خضوع و خشوع كه جهت پذيرش اين جواهر قدسيّه است هرگونه نور الهى و كمال صمدى را.
فَالزّاجِرات زَجْراً، اشاره است به اثر بخشى اين فرشته ها در روشنگرى ارواح قدسيّه بشر، و بر آوردن آنها از قوّه و استعداد به فعليّت.
فَالتّالياتِ ذِكْراً، اشاره به وضع تأثير آنها در افاضه پرتوهاى قدسيّه و انوار الهيّه به نفوس روشن ناطقه بشريّه.» «10»
ساقى دُرد كشان دى درِ ميخانه گشود |
آشنايى نظر لطف به بيگانه گشود |
|
برد در پاى خُم و بر دل پيمان شكنم |
عقده ها بود بسى باز به پيمانه گشود |
|
دل شد آزاد چو او از شكن زلف به خال |
گره و سلسله و خُم به سر شانه گشود |
|
دام با دانه به هر مرغ زيان بود و مرا |
كار مرغ دل از اين دام كه با دانه گشود |
|
كرد ديوانه ام از عشق و برين گونه زرد |
چشم وا كرد و شفا خانه ديوانه گشود |
|
من پى گنج غم عشق تو ويرانه شدم |
مَثَل است اين كه در گنج به ويرانه گشود |
|
(صفا اصفهانى)
فرشتگان در كلام امام على عليه السلام
در توضيح:
وَالنّازِعاتِ غَرْقاً» «11»
سوگند به فرشتگانى كه [روح بدكاران را به شدت از بدن هايشان ] بر مى كنند.
از امام على عليه السلام روايت است:
فرشته هايى هستند كه جان كفّار را به سختى از بدن آنها بيرون كشند، چنانكه كماندار زه را تا پايان بكشد. «12» در توضيح:
وَالنّاشِطاتِ نَشْطاً» «13»
و سوگند به فرشتگانى كه [روح نيكوكاران را به نرمى و ملايمت از بدن هايشان ] بيرون مى آورند.
از اميرالمؤمنين عليه السلام وارد است:
مقصود فرشته هايى هستند كه جان كفّار را از ميان پوست و ناخن بكشند تا از درون آنها با رنج و اندوه برآرند. «14» در تفسير:
وَالسّابِحاتِ سَبْحاً» «15»
و سوگند به فرشتگانى كه [براى اجراى فرمان هاى حق ] به سرعت نازل مى شوند.
امام على عليه السلام آمده:
فرشته هايى هستند كه جان مؤمنان را به نرمى و راحت از تن برآرند، سپس آنها را واگذارند تا آسايش كنند، مانند چيزى كه در آب شنا دهند. «16» در توضيح:
فَالسّابِقاتِ سَبْقاً» «17»
و سوگند به فرشتگانى كه [در ايمان، عبادت، پرستش و اطاعت ] بر يكديگر [به صورتى ويژه ] سبقت مى گيرند.
از اميرالمؤمنين عليه السلام آمده:
فرشته هايى هستند كه در خير و ايمان از آدميزادگان سبقت گيرند، يا به وحى بر انبيا از ديوان پيش افتند، و ارواح مؤمنان را زود به بهشت رسانند. «18» و در:
فَالْمُدَبِّراتِ أمراً» «19»
و سوگند به فرشتگانى كه [به اذن خدا امور آفرينش را] تدبير مى كنند.
از امام على عليه السلام آمده:
فرشته هاى سرپرست كار بنده هايند از سال تا سال. «20» و يا مقصود جبرئيل و ميكائيل و ملك الموت و اسرافيل است كه امور جهان را به اذن حق سرپرستى كنند.
اميرالمؤمنين عليه السلام درباره فرشته ها فرموده:
آنان را آفريدى و در آسمان هايت جا دادى، نه سستى دارند، نه غفلت و نه گناه؛ از همه به تو داناترند و از تو ترسان تر، به تو نزديك ترند و از تو فرمانبردارتر، نه خواب دارند و نه از هوش روند و نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، نه رحم مادر ديدند و نه از نطفه خلق شده اند؛ يكباره آنها را آفريدى و در آسمان هايت جا دادى و در پناهت ارجمند داشتى و امين وحى خود ساختى و از هر آفتشان دور داشتى و از هر بلا بر كنار نمودى و از هر گناه پاك. اگر نيرو بخشى تو نبود نيرو نداشتند، اگر پايدار كردنت نبود پايدار نبودند، اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند و اگر تو نبودى نبودند.
ولى با اين مقام و اين فرمانبرى و شأنى كه در پيشگاهت دارند و كم غفلتى از فرمانت، اگر آنچه از تو بر آنان نهان است معلوم گردد، كارهاى خود را اندك و ناچيز شمارند و خود را زبون دانند و بدانند كه حقّ پرستشت را انجام ندادند. منزّهى تو آفريننده و معبود، چه نيك است آزمايش تو از آفريده ات! «21»
فرشتگان در كلام امام صادق عليه السلام
علىّ بن ابراهيم قمّى به سندش از حضرت صادق عليه السلام در پاسخ اين پرسش كه فرشته ها فزون ترند يا آدميزادها؟ روايت كرده كه فرمود:
به آن كه جانم به دست اوست البتّه فرشته ها در آسمان از شمار خاك زمين بيشند، در آسمان جاى پايى نيست جز اين كه فرشته اى تسبيح و تقديس كند و در زمين درخت و كلوخى نيست جز اين كه فرشته اى بر آن گماشته، و خدا هر روز كار او را بياورد و خدا به او داناتر است، هيچ كدام نيستند جز اين كه هر روز به ولايت خاندان من به خدا تقرّب جويند و براى دوستان ما آمرزش خواهند و به دشمنانمان لعن كنند و از خدا عذاب آنها را خواهند. «22» در كتاب با عظمت «احتجاج» از هشام بن حكم روايت كرده كه زنديق در پرسش هاى خود از امام صادق عليه السلام پرسيد:
چه علّت دارد فرشته هايى گماشته بر بنده هايش كه خوب و بد او را بنويسند، با اين كه خدا نهان و نهان تر را مى داند؟ فرمود:
بدين وسيله آنان را به عبادت گرفته و گواهان خلقش ساخته، تا بنده هايش بيشتر مواظب طاعت خدا باشند و از گناهش خوددار گردند، بسا بنده اى كه قصد گناه كند و فرشته را ياد آورد و باز ايستد و مى گويد پروردگارم مرا بنگرد و حافظان گواه بر من شوند. و نيز خدا به لطف خود آنها را بر بنده اش گماشته تا ديوان سركش و جانوران زمين و آفات بسيارى را از آنجا كه نبينند به فرمان خدا از او بگردانند، تا فرمان خداى عز و جل رسد. «23» در تفسير علىّ بن ابراهيم در قول حضرت حق:
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» «24»
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيب ها و گزندها] حفظ مى كنند.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
فرشته ها به فرمان خداوند حافظ اويند از اين كه در چاهى افتد، يا ديوارى بر او فرود آيد، يا بدى بدو رسد، تا چون مقدَّر خدا آيد او را به آن رها كنند و به دست مقدَّرش سپارند. آن دو فرشته اند پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز كه به
دنبال هم باشند. «25» در كتاب كم نظير «الكافى» به سندش از ابى اسامه گويد:
نزد امام صادق عليه السلام بودم، مردى از آداب دستشويى و بيت الخلا پرسيد؟
فرمود: ياد خدا كند و از شيطان رجيم به حضرت حق پناه برد، و چون تمام كردى بگو: «سپاس خدا را بر اين كه به آسانى و عافيت آزار از من بدر كرد».
مرد گفت: آدمى در اين حال تاب نيارد جز اين كه بنگرد بدانچه از او بيرون آيد! فرمود: در زمين هيچ آدمى نيست جز اين كه دو فرشته بر او گمارده اند تا در اين حال گردنش را به زير آرند و گويند: اى آدميزاده، بنگر تا آنچه برايش در اين جهان رنج مى كشى چه مى شود! «26» كلينى به سندش از امام صادق عليه السلام روايت كند:
هر كس يك بيمار مسلمان را عيادت كند خداوند براى هميشه هفتاد هزار فرشته بر او گمارد تا در بار و بنه او در آيند، و تا قيامت تسبيح وتقديس و تهليل و تكبير گويند و نيمى از نمازشان براى عيادت كننده بيمار باشد. «27» أبوقُرّه مى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود:
هر كس برادر مؤمنش را براى خدا در بيمارى يا تندرستى ديدار كند، در صورتى كه نيرنگى نزند و عوضى نخواهد، خداوند بر او هفتاد هزار فرشته بگمارد تا در دنبالش فرياد كنند، پاكى و بهشت بر تو خوش باد، شما زوّار خداييد و مهمانان رحمانيد، تا به خانه اش برگردد. يسير به حضرت گفت:
قربانت گردم، گر چه راه دور باشد؟ فرمود: آرى، اى يسير، گر چه يكسال باشد، خدا جواد است و فرشته ها بسيار، بدرقه اش كنند تا به خانه اش برگردد. «28» امام عليه السلام فرمود:
هر كه براى خدا روزه دارد در گرماى سخت و تشنه شود، خداوند هزار فرشته بر او گمارد تا دست به رويش كشند و او را مژده دهند به بهشت و رحمت حضرت رحيم.
مسأله ملائكه و فرشتگان حق در روايات و معارف، باب با عظمتى است، محدّث خبير، علّامه مجلسى در جلد پنجاه و ششم «بحار الانوار» اكثر روايات مربوط به ملائكه را جمع كرده و هر كدام را لازم ديده توضيح داده است، مشروح اين بحث را مى توانيد در آن جلد ببينيد.
حقيقت و عظمت فرشتگان در نهج البلاغه
امام على عليه السلام در خطبه اوّل «نهج البلاغه» مى فرمايد:
«آن گاه خداوند پاك، آسمان هاى بر افراشته را از هم باز كرد و ميان آنها را پر از انواع ملائكه ساخت.
گروهى از فرشتگان در سجده اند و ركوعى ندارند، برخى در ركوع هستند و قيام ندارند، گروهى صف كشيده اند و دگرگونى در آنان راه ندارد، تسبيح گويانى هستند كه خستگى و فرسودگى برايشان نيست، بر ديدگانشان خواب نمى آيد و عقولشان را اشتباهى نمى باشد، سستى در كالبدشان نرود و غفلت به آگاهى آنان نزند، عدّه اى را امناى وحى و زبان گويا بر انبيا قرار داد و دسته ديگر را واسطه اجراى فرمان و قضاى ربوبى اش، جمعى را نگهبان بندگان و گروه ديگر را پاسبان درهاى بهشت.
بعضى از ملائكه پاهايى در سطوح پايين زمين دارند و گردن هايى بالاتر از مرتفع ترين آسمان ها، اعضاى كالبدى گسترده تر از پهنه صفحات جهان و دوش هايى همسان پايه هاى عرش؛ اين موجودات مقدّس در برابر عرش الهى از روى تعظيم چشم به پايين دوخته و در زير عرش حق به بال هاى خود پيچيده اند.
ميان اين فرشتگان و كاينات پايين تر، حجابى از عزّت ملكوتى و پرده هايى از قدرت فوق طبيعى زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصوير و ترسيم هاى محدود كننده نمى پندارند و صفات ساخته ها را به مقام شامخش نسبت نمى دهند و او را با تصوّر در جايگاهها محدود نمى سازند و با امثال و نظاير اشاره به ذات اقدسش نمى كنند». «29» خطبه نودويكم به ترتيب زير فرشتگان الهى را وصف مى نمايد:
«1- سپس خداوند پاك و منزّه براى اسكان در آسمان هايش و آبادى صفحه اعلا از ملكوتش خلقى عالى و زيبا از فرشتگانش آفريد.
2- فرشتگان در آسمان ها مشغول انواع ذكر و تسبيح و تقديس هستند.
3- فرشتگانى در پس پرده عزّت و قدرت خداوندى و در حظيره هاى قدس و سراپرده هاى مجد و عظمت قرار گرفته و مشغول عبادتند.
4- انوار بسيار با عظمتى وجود دارد كه از رسيدن ديد چشم ها به آن انوار چشم ها خيره و مردود مى ماند.
5- خداوند بزرگ آن فرشتگان را در اشكال مختلف و اندازه هاى متفاوت آفريد (داراى بال ها) و آنان تسبيح گوى حقّند.
6- آن فرشتگان هيچ چيزى از صنع الهى را كه در كارگاه آفرينش ظاهر گشته به خود نمى بندند و ادّعائى ندارند چيزى كه تنها خداوند آفريننده آن است به همراه خداوند آن را مى آفرينند، بلكه آنان بندگان اكرام شده خداوندى و عامل به دستورهاى او مى باشند. اين است عظمت درك و فهم فرشتگان برخلاف انسان هاى جاهل و احمق كه اگر مسخره شان نكنند حاضرند كه ادّعاى هرگونه اختيار و قدرت در خلّاقيت را به راه اندازند.
7- خداوند بزرگ فرشتگان را در آن جايگاه كه هستند امين وحى خود قرار داده و به وسيله آنان امانت هاى امر و نهى خود را به رسولانش رسانيده و آنان را از ترديد حفظ فرموده است.
8- هيچ يك از آن فرشتگان از مسير رضاى خداوندى نمى لغزد و خداوند سبحان آنان را از فوايد كمك خود يارى مى نمايد.
9- خدواند تواضع و خضوع توأم با وقار و اطمينان را به دل هاى آنان براى درك و دريافت وارد ساخته و براى آنان درهاى تمجيدهاى خود را به آسانى باز نمود.
10- خداوند متعال علايم واضح و راهنما را براى وصول به نشانه هاى توحيدش براى آنان نصب فرمود.
11- بارهاى سنگين گناهان، آنان را سنگين نساخته است. كنايه از اين كه در عين داشتن نوعى اختيار، از گناه و معصيت پاك هستند.
12- گذشت شب ها و روزها در آنان تأثيرى نمى نمايد.
13- انگيزه ها و اميال، شكّ و ترديدها، استحكام ايمان آنان را متزلزل و مختل نمى سازد.
14- گمان ها و پندارها به دژهاى محكم يقين آنان ازدحام و هجوم نمى آورند.
15- عوامل بر افروزنده حسدها و كينه ها نمى توانند در ميان آنان به وجود بيايند و تاريكى حيرت سلب نكرده است، آنچه را كه از معرفت خداوندى در دل هاى آنان جايگزين گشته و محو نكرده است، آنچه را كه از عظمت و هيبت و جلال خداوندى در لابه لاى سطوح سينه هاى آنان راه يافته و تثبيت شده است.
16- وسوسه ها طمع در راهيابى به آنان ندارند تا فكر آنان را به كثافت خود بكوبند.
17- گروهى از آن فرشتگان در خلقت ابرهاى پر باران وظيفه انجام مى دهند و عدّه اى در كوههاى بزرگ و مرتفع، و دسته اى در سياهى ظلمت كه راهى براى خروج از آن ديده نمى شود.
18- گروهى ديگر از آن فرشتگان هستند كه قدم هاى آنان حدود پائين زمين را شكافته است، پاهاى آنان مانند پرچم هاى سفيدند كه از شكاف هاى هوا نفوذ كرده اند. (منظور از بال و قدم و پا قدرت است نه بال و قدم اصطلاحى).
در زير آن پاها كه مانند پرچم هاى سفيدند بادى است با وزش آرام، كه آنها را در حدود متناهى كه پايان قرارگاه آنهاست نگه داشته است.
19- اشتغالات آن فرشتگان به عبادت الهى، آنان را از همه چيز فارغ نموده است. حقايق ايمان ميان آنان و معرفت خدا را بهم پيوسته است. يقين به وجود ذات اقدس ربوبى آنان را به اشتياق شديد به خدا از همه چيز منقطع ساخته است و رغبت ها و اميال آنان از آنچه كه در نزد حق است به آنچه كه در نزد غير خداست تجاوز ننموده است.
آنان شيرينى معرفت ربوبى را چشيده، و شربت محبّت خداوندى را با كاسه هاى سيراب كننده سركشيدند و در مغز دل هاى آنان رگه هاى خوف از خدا جايگير شده و استمرار در عبادت، استقامت پشتشان را منحنى نموده است.
به طول انجاميدن رغبت و اشتياق به خداوند، مادّه ناله و تضرّع آنان را تمام نكرده است و عظمت تقرّب به بارگاه ربوبى، ريسمان هاى خشوع را از گردن جان هاى آنان باز ننموده است.
عُجْب بر آنان مستولى نشده تا عبادات گذشته را زياد محسوب نمايند و احساس ناتوانى و ناچيزى در دريافت جلال خداوندى براى بزرگداشت حسناتى كه انجام مى دهند نصيبى نگذاشته است. و به جهت امتداد طولانى و تكاپو در عبادت، سستى ها در وجود آنان راه نيافته است و از اشتياق هاى آن فرشتگان چيزى نكاسته است تا از اميد پروردگارشان روى گردان شوند.» «30»
به هر جا راه گم كردم بر آوردم زكويت سر |
به هر دلبر كه دادم دل تو بودى حسن آن دلبر |
|
به هر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گرديدم |
به هر بستر كه بغنودم خيالت يافتم در بر |
|
به هر جائى كه بنشستم تو بودى همنشين من |
نظر هر جا كه افكندم تو را ديدم در آن منظر |
|
به هر كارى كه دل بستم تو بودى مقصد و مطلب |
به هر يارى كه پيوستم تو بودى همدم و ياور |
|
گر آهنگ حَضَر كردم تو بودى منزل و مأوا |
و گر عزم سفر كردم تو بودى هادى و رهبر |
|
(فيض كاشانى)
«طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبان هاى آنان را نخشكانيده و اشتغالات ديگرى آنان را مملوك خود نساخته است كه صداهاى بلند آنان را زمزمه هاى خفيف تضرّع قطع نمايد، و شانه هاى آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، و گردن هاى خود را براى به دست آوردن آسايش از روى تقصير در انجام دستور خداوندى خم نكرده اند. كندى غفلت ها بر قاطعيّت كوشش و تلاش آنان نفوذى ندارد و عوامل فريبنده شهوات دست به سوى همّت هاى آنان نمى يازند.» «31»
خداوندِ صاحب عرش را براى روز احتياجشان ذخيره نموده اند، در آن هنگام كه خلق از خدا منقطع و به مخلوقات متوجّه اند فرشتگان فقط خدا را مورد توجّه و گرايش قرار مى دهند. براى عبادت حق پايانى تعيين نمى كنند. علاقه شديد آن فرشتگان براى التزام اطاعت خداوندى آنان را ارجاع نمى كند مگر به موادّى در دل هاى آنان كه از رجا و خوف خداوندى گسيخته نمى شوند، عوامل بيم آميخته با اشتياق از آنان قطع نمى شود تا در تلاش و كوشش سست شوند، و حرص و آزهاى دنيوى آنان را به اسارت نكشيده است تا كوشش هاى منتج منافع دنيوى را بر كوشش و جديت برابديّت مقدّم بدارند.
آنان اعمال گذشته خود را بزرگ نمى شمارند و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند اميد آنان، بيم و هراسشان را از بين مى برد.
غلبه و اغواى شيطانى موجب اختلاف درباره پروردگارشان نمى گردد، جدايى هاى ناروا آنان را از يكديگر متفرّق ننموده و سنگينى و خيانت و حسد بر آنان پيروز نگشته است.
عوامل دگرگون كننده شك و پندار آنان را تقسيم به گروه ها نكرده و پستى همّت ها آنان را از يكديگر جدا نساخته است. فرشتگان وابستگان ايمانند، نه لغزشى آنان را از طناب ايمان بريده است و نه انحراف و مسامحه و سستى.
در طبقات آسمان به انداره محل پوستى نيست مگر اين كه فرشته اى بر آن در حال سجده است، يا فرشته اى در حال سير و حركت براى انجام دستور حق؛ آن فرشتگان با امتداد طولانى اطاعت پروردگارشان بر علم خود مى افزايند و به عزّت و عظمت خداوندى در قلوب آنان افزوده مى شود.» «32»
ما ودل گر پاس عشقِ پرده در خواهيم داشت |
پرده غير از جمال دوست بر خواهيم داشت |
|
يكنفس با او نباشيم و بجز او ننگريم |
پاس انفاس و مراعات نظر خواهيم داشت |
|
بى سر و بى پاى گر باشيم و بى سامان چه باك |
در بساط فقر، فرق تاجوَر خواهيم داشت |
|
خسروان را سر فرو ناريم بر تاج و كمر |
كز كرامت تاج و از رفعت كمر خواهيم داشت |
|
هر كس را عشقى و سوداى سرّى در سراست |
ما به سَر سوداى عشق آن به سر خواهيم داشت |
|
(صفا اصفهانى)
حقيقت فرشتگان در كلام علامه جعفرى
حكيم بزرگوار حاج شيخ محمّد تقى جعفرى در شرح خطبه يكم «نهج البلاغه» در بحث حقيقت فرشتگان مسأله مهمّى را متذكّر شده اند كه جا دارد در پايان اين بخش به آن اشاره شود:
«موضوع فرشتگان در اديان گذشته هم با اصطلاحات گوناگون و تعريفات مختلف مطرح بوده است.
در دين اسلام با نظر به قرآن و احاديث معتبره، در وجود فرشتگان هيچ گونه جاى ترديد نيست. در قرآن مجيد در سيزده مورد كلمه مَلَك و در دو مورد ملَكَيْن كه تثنيه ملك است و در حدود هفتاد و سه مورد كلمه ملائكه وارد شده است.
بعضى از انديشمندان دوران معاصر براى اين كه هر حقيقتى را با چهره طبيعى آن بپذيرند، فرشتگان را انواعى از نيروها و قواى مخفى طبيعت تلقّى نموده، مى خواهند استبعاد افرادى را كه در طبيعت نمى توانند واقعيّت ديگرى را بپذيرند منتفى بسازند، ولى اين يك سطحى نگرى در شناسايى ها است كه ناشى از تفسير نابجاى علم و طبيعت است.
مگر آنان كه عناصر را در چهار نوع منحصر مى دانستند علم گرايان نبوده اند؟ مگر آنان كه صوت را از پديده هاى عرضى دانسته، آن را غير قابل انتقال تلقّى مى كردند چهره دانشمندى نداشتند؟ آرى، آنان كسانى بودند كه با طرفدارى جدّى از علم، بقاى اعراض مانند صوت را پس از به وجود آمدن، امكان ناپذير مى دانستند؛ نيز متفكّرانى كه از علم دفاع مى كردند و كمترين اطلاعى از جريانات ذرّات بنيادين طبيعت نداشتند اندك نبوده اند.
اگر طول تاريخ را در نظر بگيريم، همواره با اين پديده روبه رو مى گرديم كه علم در هر دوره و هر جامعه اى مقدارى از واقعيّت ها را در اختيار دانشمندان مى گذاشته است، دانشمندان در برابر اين جريان مستمر بر دو گروه بودند:
گروه يكم: مردم بى گنجايشى بودند كه توقّع داشتند كه همان مقدار محدود از مسائل علم، تمامى سطوح طبيعت و روابط اجزاى آن را در اختيارشان قرار داده است. اينان نه تنها از حركت به پيش محروم بوده اند بلكه از پيشروى ديگران نيز جلوگيرى مى كرده اند.
گروه دوم: متفكّران هشيارى بودند كه با عبارات و بيانات مختلف، محدودّيت علم خود را درك كرده، راه پيشروى را به روى خود و ديگران نمى بسته اند.
اين عبارت از نيوتن مشهور است:
«مانند كودك خردسالى هستم كه در ساحل اقيانوس بى كرانى ايستاده، تنها چند عدد سنگريزه رنگارنگ در جلو چشمانش زير آب مى بيند، ولى اقيانوس بى كرانى با محتويات نامحدودش در مقابل ديدگان آن كودك خردسال مجهول است».
اينان در ضمن اين كه راه علم را براى آيندگان هموار مى كردند، عظمت گنجايش مغز آدمى را هم اثبات مى نمودند.
به هر حال اين يك روش بنيان كن است كه: ما نخست علم و جهان هستى را محدود مى كنيم و سپس در دريايى از وحشت و اضطراب غوطه ور مى گرديم.
آيا كسى نيست از ما بپرسد كه با مشاهدات فراوان در طول تاريخ درباره قالب ناپذيرى اصول و مسائل علمى از يك طرف و با شناسايى انسان و بيكرانه- جويى هايش از طرف ديگر، و نامحدود بودن روابط و اجزاى طبيعت با سيستم باز كه رو به ماوراى طبيعت (متافيزيك به معناى عمومى آن) دارد، چگونه به خود اجازه مى دهيد كه علم و جهان هستى را محدود نموده، در برابر مفاهيم و مسائل عالى و با اهمّيت به وحشت و اضطراب و نيهليستى «33» دچار شويد؟!
كدامين دليل شما را وادار كرده است كه تارهايى از چند رشته قضاياى محدود مانند تار عنكبوت دور خود بتنيد و سپس بگوييد: «جهان هستى همين است كه من با همين مفاهيم و قضايا آن را شناخته و با آن ارتباط برقرار كرده ام»؟! به اصطلاح معمولى بايد گفت: خوشا به حالشان كه خيلى راحت و در آسايشند!
مى گوييم فرشتگان وجود دارند، و اگر نامحسوس بودن وجود فرشتگان را دليل نيستى آنان بدانيم، نيمه اساسى معلومات خود را كه عبارت است از واقعيّت هاى نامحسوس منكر شده ايم، و هيچ متفكّر خردمند نمى تواند اين قضيّه «نمى بينم پس وجود ندارد» را زمينه جهان بينى خود قرار داده و حكم به نيستى بيرون از منطقه حواس نمايد.
ما مى دانيم كه ارتعاشات صوتى بايستى به حدّ معيّنى برسد تا ما آن را بشنويم، اجسام و اشكال و رنگ ها در فاصله معيّنى براى ما مطرح مى شوند، دانه اى از الكترون و انرژى را تاكنون نديده ايم، جاذبيّت محسوس نيست، هيچ يك از پديده ها و نيروهاى درونى مانند انديشه و تخيّل و اراده و آن حقيقتى كه مديريّت آنها را در اختيار دارد و «من» ناميده مى شود وارد منطقه حواس نمى شوند و حتّى تسليم حسّاس ترين وسايل نمى گردند.
فرشتگان از جنس و نوع اجزا و پديده هاى عالم طبيعت نيستند، بلكه موجودات مقدّس و داراى ماهيّت هاى مخصوصى مى باشند.
توصيفات ما درباره فرشتگان مستند به منبع وحى است يا به طور مستقيم كه قرآن است و يا به طور غير مستقيم كه از زبان ولىّ اللّه اعظم اميرالمؤمنين و ساير ائمّه معصومين عليهم السلام مى باشد.» «34»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- رعد (13): 11.
(2)- بحار الأنوار: 56/ 186، باب 23، حديث 31، تفسير العياشى: 2/ 205، حديث 16.
(3)- بحار الأنوار: 56/ 184، باب 23، حديث 25.
(4)- بحار الأنوار: 56/ 151، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(5)- رعد (13): 11.
(6)- بحار الأنوار: 56/ 151، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(7)- بحار الأنوار: 56/ 153، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(8)- صافّات (37): 1- 3.
(9)- صافّات (37): 165.
(10)- بحار الأنوار: 56/ 156- 157، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(11)- نازعات (79): 1.
(12)- بحار الأنوار: 56/ 168، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(13)- نازعات (79): 2.
(14)- بحار الأنوار: 56/ 169، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(15)- نازعات (79): 3.
(16)- بحار الأنوار: 56/ 169، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(17)- نازعات (79): 4.
(18)- بحار الأنوار: 56/ 170، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(19)- نازعات (79): 5.
(20)- بحار الأنوار: 56/ 170، باب 23، حقيقة الملائكة و صفاتهم.
(21)- بحار الأنوار: 56/ 175، باب 23، حديث 6؛ تفسيرالقمى: 2/ 207، ذيل آيه 1 سوره فاطر.
(22)- بحار الأنوار: 56/ 176، باب 23، حديث 7؛ تفسيرالقمى: 2/ 255، ذيل آيه 7 سوره غافر.
(23)- الاحتجاج: 2/ 348؛ بحار الأنوار: 10/ 183، باب 13.
(24)- رعد (13): 11.
(25)- بحار الأنوار: 67/ 154، باب 52، ذيل حديث 13؛ تفسير القمى: 1/ 360، ذيل آيه 11 سوره رعد.
(26)- الكافى: 3/ 69، حديث 3؛ بحار الأنوار: 77/ 164، باب 1، حديث 4.
(27)- الكافى: 3/ 120، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 2/ 414، باب 10، حديث 2509.
(28)- الكافى: 2/ 177، حديث 7؛ بحار الأنوار: 7/ 346، باب 21، حديث 7.
(29)- نهج البلاغه: خطبه 1.
(30)- ترجمه و تفسير نهج البلاغه: 16/ 42- 47، در ذيل خطبه 91.
(31)- اسناد اعضايى بر فرشتگان شبيه به اعضاى آدميان مجازى است و در حقيقت براى تقريب واقعيّت هاى معنوى به ذهن محدود ما انسان هاست.
(32)- ترجمه و تفسير نهج البلاغه: 16/ 50- 52.
(33)- نيهليست: منسوب به نيهليسم «انكار عقايد و نظام هاى اجتماعى قديم» پيرو مسلك نيهليسم، فرقه سياسى كه در قرن 19 ميلادى به وجود آمد و هدف آن از بين بردن عقايد و شؤون اجتماعى بود.
(34)- ترجمه و تفسيرنهج البلاغه: 1/ 116.
منبع : پایگاه عرفان