شب بيست و يكم ماه رمضان، اميرمؤمنان عليه السلام تمام فرزندان خود را جمع كرد و به آن ها وصيت نمود.
البته، هر مؤمنى بايد وصيت داشته باشد. خدا قديمى ها را رحمت كند. من يادم هست اغلب آن ها وصيت نامه داشتند، آن ها وصيت نامه هاى خوبى هم نوشتند. بعد از وصيت نامه نوشتن هم گاهى پنجاه سال ديگر هم زنده بودند. براى همين، نبايد مؤمنان از وصيت نوشتن فرارى باشند؛ زيرا وصيت عمر را طولانى مى كند؛ وصيت اجازه نمى دهد باقيماندگان بعد از ما، به مشكلات داخلى و به مشكلات قانونى برخورد كنند.
امام كه وصيت مالى نداشت و وصيتش وصيتى معنوى بود. در اين جا بايد خيلى دقت كرد؛ چون در اين وصيت ما مى توانيم ببينيم دين چه تأثيرى بر دينداران واقعى مى گذارد. حضرت در آخر اين وصيت خود فرمود: فرزندان من! در انتقام خون من، اميرمؤمنان بودن من را مطرح نكنيد؛ على بودن من را مطرح نكنيد؛ اسلحه نكشيد و بگوييد، اميرمؤمنان را كشتند، پس ما هم بايد اين قدر بكشيم تا دلمان آرام بشود. چنين كشتنى خلاف عدالت است؛ مخالفت با خداست؛ خلاف حدود پروردگار است؛ خلاف دين پيغمبر است. در انتقام خون من، شما فقط اين نكته را طرح بكنيد كه قاتل يك نفر را كشت. پس ما هم مى توانيم يك نفر را بكشيم. البته، اگر بنا شد كسى كشته شود.؛ چون اسلام در قرآن به خانوده مقتول مى گويد، شما براى مقتولت نسبت به قاتل، سه راه داريد، هر كدام را مى خواهيد انتخاب كنيد.
اگر قانون دين عملى بشود، خيلى خوب مى شود. يك راه اين است كه يك قتل در مقابل يك قتل انجام گيرد و قاتل اعدام شود. اگر ما اين راه را نخواهيم طى كنيم، مى توانيم ديه بگيريم. طبق قانون قرآن و فقه، دادگاه براى قاتل مقدارى ديه قرار داده است، همان را بگيريد و از اعدام قاتل بگذريد، يا نه، بدون گرفتن ديه، از قاتل گذشت كنيد. بعد براى اين كه مهربانى را در جامعه تقويت بكند، مى گويد، اگر از قاتل بگذريد، اين كار بهتر است؛ يعنى انتخاب سوم بهتر است.
منبع : پایگاه عرفان